15.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم| جشن اعیاد و ولادت حضرات معصومین علیهم السلام - دوران #دفاع_مقدس
💠 مقر تاکتیکی لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب(علیهالسلام)- گردان سیدالشهدا(ع)
🆔 @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۷۰
🌸 انقلابیگری یعنی کاری کنیم که نائب امام زمان(عج) اینجوری روی ما حساب کنه
#متن_خاطره
امام خمینی«ره» به صیاد شیرازی دستور اکید دادند که شمالِغرب کشور ناامن است و فقط شما میتوانید امنیت را در آنجا برقرارکنید. صیاد هم بلافاصله در خانهی خود ستادیتشکیل داده و افرادِ موردِ اعتماد را برای اجرایِ امر امام خمینی انتخاب کرد...
.
صیاد شیرازی جوری مطیعِ ولایت فقیه بودندکه میگفتند: « قسم میخورم که اگر امام خمینی«ره» بفرمایند لباس نظامیت را بکن یا ( جای فرماندهی) درجهی گروهبان سومی بزن ، اینکار را بدونِ کمترین ناراحتی انجام خواهم داد... »
📌خاطرهای از زندگی امیرسپهبد شهید علی صیادشیرازی
📚منبع: پایگاه اینترنتی شهید آوینی
#انقلابیگری #ولایتفقیه #ولایتپذیری #شهیدصیادشیرازی #نیروی_فرهنگی #امام_خمینی
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📮 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 📧
✔
🌸"قسمت بیست و یکم"🌸
⛈
❤
💠 شهر آزاد شده #مریوان ، در ابتدا با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کرد که لازم بود این مشکلات توسط #احمد_متوسلیان و نیروهایش مرتفع شوند. سیف الله منتظری- یکی از همرزمان نزدیک #احمد - می گوید:
🍁
《...برادر #احمد به ما یاد داده بود که برای گرفتن حق مردم مظلوم منطقه به هیچکس باج ندهیم. یادم هست وقتی #مریوان را آزاد کرده بودیم، شهر نه آب داشت و نه برق. مقامات وقت استانداری کردستان هم هیچ دلِ خوشی از مقابله قاطع ارتش و سپاه با احزاب تجزیه طلب منطقه نداشتند. مدام در فعالیتهای ما اخلال گری می کردند. فی المثل یادم هست استانداری اجازه ارسال گازوئیلِ موردنیاز شهر را به شرکت نفت نمی داد. اینجوری کل فعالیت ناوگان مینی بوس رانی، نانواییها، حمامها و ماشین آلات کشاورزی مردم شهرستان #مریوان و حومه آن به مشکل برخورده بود. دست آخر به فرمان #برادر_احمد ، من و رضا دستواره مامور شدیم تا به سنندج برویم و گازوئیل برای مردم بیاوریم. جاده #مریوان به سنندج هم بسته بود. به همین دلیل سوار هلیکوپتر شنوک شدیم و به سنندج رفتیم. وارد استانداری شدیم و از استاندار پرسیدیم: "چرا وضع مریوان اینطور است؟ چرا ارسال سوخت و ارزاق را قطع کردید؟"
😠
او گفت: "نمی دانید چرا؟ همانطور که شما پاسدارها را از #سقز بیرون کردیم، از #مریوان هم بیرون تان می کنیم."
⚠️
من بلند شدم و استاندار را از پشت میزش بیرون کشیدم و با هم دست به یقه شدیم. ما بی خبر به استانداری رفته بودیم؛ اما نمیدانم چطور و از چه طریقی بود که آقای #رحیم_صفوی از جریان باخبر شد. یکدفعه دیدم در باز شد و آقای صفوی آمد داخل اتاق. اول از همه، ما را از هم جدا کرد و به بیرون برد و بعد هم صحبت هایی شد و ما به #مریوان برگشتیم. هنوز به #مریوان نرسیده بودیم که کامیون های حامل ارزاق عمومی و سوخت و گازوئیل به سمت #مریوان سرازیر شدند.
😄
از این قضیه می خواهم نتیجه بگیرم و آن این که اگر #برادر_احمد به ما یاد نداده بود که چگونه از حق مردم دفاع کنیم و اگر او این قدرت را نداشت و آن را به ما انتقال نمیداد، معلوم نبود در آن روزهای بحرانی چه بر سر #مردم_مریوان می آمد.
🤫
🤜
👣
📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #در_هاله_ای_از_غبار
#حاجی_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاج_احمد
#دفاع_مقدس
#استانداری
#استاندار
⬅️ حیف که آدمایی مثل #حاج_احمد نیستن! حیف....
@yousof_e_moghavemat
✅ #نماز_عشق
بچّهها محاصره شده بودند....
نیروهای پشتیبانی نمیتوانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند.
«کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد.
با قدمهای استوار به طرف تپّههای بازی دراز رفت. تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد. تکبیره الاحرام را با صدای بلند گفت و شروع کرد به #نماز خواندن.
مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقهای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دستهایش را بالای سرش برد و چشمهایش را بست. نمیدانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای الله اکبر و فریاد شادی بچّهها به گوش رسید.
باران، نم نم شروع به باریدن کرد...
🌷 #قهرمان_من ؛ #شهید_محمدرضا_کارور فرمانده گردان مالک لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص)
@yousof_e_moghavemat