eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
🎉 ✨ 🤗 ✅ در دومین سال اسارت، یک شب که طبق تاریخ قمری شب بود، سخن از و کرامات علی(ع) پیش آمد. محمد سهرابی که بچه‌ی کرمانشاه بود، گفت: «وای علی‌آقا، نمی دانی الآن در کرمانشاه چه خبر است. در خیابان‌ها سینی‌های پر از باقلوای یزدی می‌چینند و از مردم پذیرایی می‌کنند.» همین‌طور که محمد داشت تعریف می‌کرد، ما که به یاد ایران و خانواده‌هایمان افتاده بودیم و از طرفی یاد مولا علی(ع) دگرگونمان کرده بود، در دل با ایشان گفت‌وگو می‌کردیم: «علی‌جان، می‌شود به زیارتت بیاییم و کرم بی‌مثالت نصیب ما هم شود؟» شب عید و شادی بود؛ اما ما یک دل سیر گریه کردیم و خوابیدیم. صبح زود، یکی از افسران زندان به نام ستوان‌یکم صلاح، غیرمنتظره در سلول را باز کرد و گفت: «علی، قوم.» گفتم: «سلام، صبح بخیر. ملازم چه خبر است!» لبخند خاصی روی لبانش نقش بست و گفت: «می‌دانی امروز چه روزی است؟!» - نه! - امروز است. - مبارک باشد. در حالی که یک دستش را پشت کمرش پنهان کرده‌ بود گفت: «دیشب رفته بودم منزل مادرم. بی‌اختیار از زبانم در رفت و گفتم در زندان تعدادی اسیر ایرانی وجود دارد. مادرم از خانه بیرون رفت و پس از ساعتی برگشت و گفت چیزی گرفته که باید برای شما بیاورم! گفتم ممنوع است. اما مادرم تهدید کرد حلالم نمی‌کند، اگر کاری که گفته انجام ندهم. حالا هدیه‌ی مادرم را برایتان آورده ام.» ناگهان دستش را جلو آورد و گفت: «بفرما علی؛ های بغلاوه یزدیه!» من و اکبر و عباس خشکمان زده بود و مبهوت مانده بودیم. در دلم گفتم: «خدایا، علی(ع) چقدر بنده‌نواز است. هنوز چند ساعتی از صحبت‌های محمد نگذشته، به دست یک افسر فدایی صدام برایمان شیرینی فرستاده! آخ محمد، کاش چیز دیگری می‌خواستی. آزادی از زندان، زیارت حرمت...!» سیل اشک از چشمانمان سرازیر شد که با صدای ستوان‌یکم صلاح خود آمدیم: «علی چه شده! نخواستم ناراحتتان کنم.» گفتم: «ممنون! به مادر عزیزت هم سلام ما را برسان و بگو برایش دعا می‌کنیم.» صلاح در سلول را بست و رفت. وقتی محمد و رستم از سلول روبه‌رو ماجرا را شنیدند، گریه کردند. از چشمان ما هم هنوز اشک می‌بارید؛ اشک شوقی بی‌نظیر از اینکه غرق لذت در عنایت مولا علی(ع) بودیم. من با خودم گفتم: «علی، ضعف ایمان تو کجا و لطف بیکران مولا کجا؟ حالا فهمیدی چقدر در دایره‌ی لطف و عنایت اهل بیت هستی؟!...» 🪔 🌸 🚩 📒 منبع زیرنویس از کتاب بسیاربسیار جذّاب و به‌شدت خواندنی خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه ☘ ☆ ♡ 🌹 🚩 @yousof_e_moghavemat