💗 حاج احمد 💗
#سردار_شهید_حاج_عباس_ورامینی
عباس ورامینی در پنجم مرداد ماه سال ۱۳۳۳ در محله پاچنار تهران چشم به جهان گشود و دوران کودکی را در میان بچه های مستضعف محله زادگاهش سپری کرد.علاقه و ارادت او به حسین بن علی (ع) و شرکت در تمام مراسمهای عزاداری، وی را به لقب عباس علمدار مفتخر ساخت.او پس از اخذ مدرک دیپلم و اتمام دوره سربازی در رشته مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی پذیرفته شد و در ضمن تحصیل جهت خدمت به کودکان بی سرپرست به مراکز نگهداری آنها رفت و آمد داشت.
همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی به جمع مبارزین پیوست و چندین مرتبه از طرف ساواک منزلش تفتیش شد.با ورود حضرت امام خمینی (ره) به کشور عزیزمان به مدت سه روز در بهشت زهرا (س) محل استقرار امام (ره) نگهبانی داد.پس از پیروزی انقلاب وی مسئولیت آموزش تاکتیک کمیته انقلاب اسلامی را برعهده گرفت و سپس به جمع جهادگران پیوست و فیسبیل الله برای کشاورزان روستای سیستان و بلوچستان کار کرد.
او در زمان تسخیر لانه جاسوسی به تهران بازگشت و به عنوان اولین نفر وارد سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) شد و در همان زمان مسئولیت آموزش نظامی دانشجویان پیرو خط امام را بر عهده گرفت و برای آنان اسلحه تهیه نمود.وی در سال ۱۳۵۸ با یکی از خواهران پیرو خط امام آشنا شد و با حضور در خدمت امام (ره) و قرائت خطبه عقد توسط ایشان زندگی مشترک خویش را آغاز نمود و در همان سال به عضویت سپاه درآمد و در مرکز آموزش سپاه منطقه به خدمت پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی، او به جبهه اعزام و در عملیات بیت المقدس شرکت نمود و در آنجا از ناحیه صورت مجروح شد.در سال ۱۳۶۱ به دستور حاج احمد متوسلیان و حاج ابراهیم همت به فرماندهی ستاد لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) منصوب و مدتی بعد بواسطه آن دو بزرگوار، رهسپار سفر حج گشت.
وی سرانجام در سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۴ (منطقه پنجوین) بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ به بیکران آسمان پرکشید و به خیل یاران شهید خود پیوست.
#شهید_عباس_ورامینی
#بیست_و_هشتم_آبان_1362
#سالروز_شهادت
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
شهید عباس ورامینی در بخشی از وصیت نامهاش خطاب به فرزندش نوشته است:
«... خدمت میثم کوچولو سلام عرض میکنم و از خدا میخواهم که تو یادگارم را در زیر سایه خود حفظ نماید و خود نگهدار تو باشد. میثم جان! بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین (ع) را با تمام گوشت و پوست خود حس نماید.
بابا رفت تا شاید بوی خون حسین (ع) به مشامش برسد، بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین (ع) بوسه بزند. بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را برای تمام دلهایی که هوای کربلا دارند باز کند، بابا رفت ... شاید دیگر برود و پهلوی تو نباشد اما این را بدان که همهچیز ناپایدار است چه برای تو و چه برای من تنها چیزی که باقی میماند و قابل اتکاست خداست میثم جان! سال گذشته در چنین روزی ساعت چهار صبح به دنیا آمدی یکسال از عمرت گذشت چه بسا در چنین روزی که روز به دنیا آمدن تو است بابا پهلویت نباشد اما هیچ عیبی ندارد خدای بابا تو را دوست دارد. پس ناراحت نباش و همیشه به خدا فکرکن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت خداحافظ.
ورامینی 14/2/1361»
#شهید_عباس_ورامینی
#سالروز_شهادت
#بیست_و_هشتم_آبان_1362
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
🌹شهید عباس ورامینی🌹
💠دَعوا 💠
وقتی عباس عازم حج بود در سال 62، چند ماه قبل از شهادتش. داشتیم او را میبردیم فرودگاه که دیدیم عباس از ماشین پرید پایین و یکی را گرفت و تا میخورد کتک زد. رفتیم جدایشان کردیم. بهش گفتیم چی شد، یکدفعه جنی شدی؟! گفت: وقتی توی ترافیک ایستاده بودیم این آدم به یک دختر خانمی متلک انداخت بهش گفتم نکن گوش نداد، منم رفتم ادبش کنم.
یادم هست یک روز دیگری، در مراسم چهلم عباس یک پیرمرد سیدی آمد سرخاک عباس، خودش را انداخت روی قبر و شروع کرد به گریه کردن. میگفت: عباس! اگر تو نبودی من چه میشدم؟گریه و زاری می کرد. از همسر عباس پرسیدم موضوع چیست؟ گفت: یک روز ما در خانه نشسته بودیم (خانهشان نازی آباد بود) که عباس صدای داد و بیداد آتش آتش را شنید، دوید رفت بیرون و دید خانه همسایه کناری آتش گرفته، رفت آنها را کمک کند. یک کیسه گچ آورد ریخت روی آتش و آنرا خاموش کرد.
منبع:(خبرگزاری فارس)
#استوری
#شهید_عباس_ورامینی
#سالروز_شهادت
#بیست_و_هشتم_آبان_1362
#عملیات_والفجر_چهار
💠 مزار: بهشت زهرا(س) قطعه۲۴ ردیف۷۶۵ شماره۲۵
@yousof_e_moghavemat
شهید عباس ورامینی در بخشی از وصیت نامهاش خطاب به فرزندش نوشته است:
«... خدمت میثم کوچولو سلام عرض میکنم و از خدا میخواهم که تو یادگارم را در زیر سایه خود حفظ نماید و خود نگهدار تو باشد. میثم جان! بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین (ع) را با تمام گوشت و پوست خود حس نماید.
بابا رفت تا شاید بوی خون حسین (ع) به مشامش برسد، بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین (ع) بوسه بزند. بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را برای تمام دلهایی که هوای کربلا دارند باز کند، بابا رفت ... شاید دیگر برود و پهلوی تو نباشد اما این را بدان که همهچیز ناپایدار است چه برای تو و چه برای من تنها چیزی که باقی میماند و قابل اتکاست خداست میثم جان! سال گذشته در چنین روزی ساعت چهار صبح به دنیا آمدی یکسال از عمرت گذشت چه بسا در چنین روزی که روز به دنیا آمدن تو است بابا پهلویت نباشد اما هیچ عیبی ندارد خدای بابا تو را دوست دارد. پس ناراحت نباش و همیشه به خدا فکرکن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت خداحافظ.
ورامینی 14/2/1361»
#شهید_عباس_ورامینی
#سالروز_شهادت
#بیست_و_هشتم_آبان_1362
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
سردار رشید سپاه حاج عباس محمد ورامینی متولد 1333. دانشجوی پیرو خط امام خمینی (ره) و رئیس ستاد سپاه ۱۱ قدر و ستاد لشکر ۲۷محمد رسول الله (ص ) که در روزهای پایانی آبان ماه سال ۱۳۶۲ درعملیات والفجر چهار درفتح قله کانی مانگا از ارتفاعات پنجوین در جبهه غرب کشور به شهادت رسید.عباس فرزند مادری بود که مادرش نیز دختر شهید بود شهیدی که در 17شهریور57بشهادت رسید.حاج همت درموردش گفت:حاج عباس همیشه دائم الوضو بود و روزهای دوشنبه و چهارشنبه را حتما روزه میگرفت، نماز شبش به خصوص در سالهای آخر حیاتش ترک نمیشد و همواره با گریه و تضرع همراه بودعباس می گفت :چقدر باید سر خود را به دیواره این دنیا بکوبم تا از این زندان خلاص شوم و به جایگاه ابدی خود بپیوندم. واقعا زندگی برایم مشکل شده، فقط یک آرزو در وجودم موج میزند و آن عشق به شهادت است
#شهید_عباس_ورامینی
#سالروز_شهادت
#بیست_و_هشتم_آبان_1362
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
شهید عباس ورامینی در بخشی از وصیت نامهاش خطاب به فرزندش نوشته است:
«... خدمت میثم کوچولو سلام عرض میکنم و از خدا میخواهم که تو یادگارم را در زیر سایه خود حفظ نماید و خود نگهدار تو باشد. میثم جان! بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین (ع) را با تمام گوشت و پوست خود حس نماید.
بابا رفت تا شاید بوی خون حسین (ع) به مشامش برسد، بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین (ع) بوسه بزند. بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را برای تمام دلهایی که هوای کربلا دارند باز کند، بابا رفت ... شاید دیگر برود و پهلوی تو نباشد اما این را بدان که همهچیز ناپایدار است چه برای تو و چه برای من تنها چیزی که باقی میماند و قابل اتکاست خداست میثم جان! سال گذشته در چنین روزی ساعت چهار صبح به دنیا آمدی یکسال از عمرت گذشت چه بسا در چنین روزی که روز به دنیا آمدن تو است بابا پهلویت نباشد اما هیچ عیبی ندارد خدای بابا تو را دوست دارد. پس ناراحت نباش و همیشه به خدا فکرکن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت خداحافظ.
ورامینی 14/2/1361»
#شهید_عباس_ورامینی
#سالروز_شهادت
#بیست_و_هشتم_آبان_1362
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat