حاجی دنیای نیروهایش بود. دعاهای کمیل و ندبه رااز حفظ بود. آنقدر تکرار می کرد که همه فهمیده بودند حفظ است.
فرمانده بود؛ ولی هیچ کس ندید جلوی تویوتا بنشیند. یک تکه ابر داشت عقب تویوتا. هر کجا می خواست برود، اگر راننده نبود می دوید می نشست پیش تویوتا روی همان تکه ابر.
کسی هم اصرار نمی کرد جلو بنشاندش. چون می دانستند فایده ندارد.
#شهید_محسن_حاجی_بابا
#سیره_مدیریتی_شهدا
#مردمی_بودن_و_نداشتن_حاشیه_امن
راوی: حاج حسین یکتا
#کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه 113.
@yousof_e_moghavemat
🌹محسن به یکی از دوستانش گفته بود: دلم می خواهد طوری شهید شوم که نتوانند تکه های بدنم را جمع کنند.
به مراد دلش رسید. گلوله توپ به ماشینش خورده بود. همراه دو نفر دیگر سوخته بودند. باقی مانده پیکرش را در پلاستیکی جمع کرده و پشت آمبولانس آوردند.
🌹آخر هم نتوانستند همه بدنش را جمع کنند. یک تکه از بدنش در سر پل ذهاب ماند . الان هم دو مزار دارد یکی در تهران و یکی در محل شهادتش.
✍ازکتاب: مربع های قرمز
#شهید_محسن_حاجی_بابا
@yousof_e_moghavemat
🕊۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ -سالروز شهادت محسن حاجی بابا -سردار خاکی و گمنام جنگ
🌱 تولد: ۱۳۳۶ -خیابان پیروزی-محله نیروی هوایی
فعال انقلابی دوران شاه-شکستن درب اسلحه خانه پادگان نیروی هوایی در بهمن ۵۷ - نقش فعال در تشکیل کمیته انقلاب در محل- سال ۱۳۵۸؛ شرکت در کنکو رو کسب رتبه چهارم رشته پزشکی -۱۳۵۸؛ انصراف از دانشگاه و عضویت در سپاه - فرمانده گردان در پادگان امام حسین (ع)-اعزام به غرب کشور - ۱۳۵۹؛ سرپل ذهاب، فرمانده محور جبهه سرآبگرم از ارتفاع ۱۰۵۰ بازی دراز تا رودخانه الوند - فرمانده عملیات سپاه درجبهه غرب(بعد از شهادت غلامعلی پیچک)-۱۳۶۱؛ (۲۲ اردیبهشت)شهادت در روستای تپه عظیمیه در ۵کیلومتری جنوب شرقی شهر سرپل ذهاب بر اثر اجرای آتش بر روی جیپ حامل ایشان🕊
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
"شهید حاجی بابا" بعد از عملیات "بازی دراز" به اتفاق رزمندگان و فرماندهان جبهه غرب، جهت ملاقات با حضرت امام راهی جماران می شوند. در آن دیدار، او از ناهماهنگی و کارشکنیهای بنیصدر گله مندی می کند. حضرت امام یک کلمه گفتند که: «برو انشاءالله درست میشود» با همین یک جمله، روحیه حاجیبابا به کلی تغییر کرد و انگار که همه غصههایش برطرف شده باشد و با روحیه بالایی به جبهه ها برگشت و کمی بعد هم بنیصدر از فرماندهی کل قوا خلع شد و از کشور فرار کرد.
#شهید_محسن_حاجی_بابا
#سالروز_شهادت
#بیست_و_دوم_اردیبهشت_1361
@yousof_e_moghavemat
🌷 شهید محسن حاجی بابا ، فرماندهٔ عملیات سپاه غرب
●روز قبل شهادت رو به دوستش حسین میگوید: اینجور شهادت که یک تیر به آدم بخوره ؛ آدم کشته بشه من بهش میگم شهادت سوسولی ...شهادت سوسولی فایده نداره
حسین به او میگوید: خوب چه فرقی میکنه ؛ اینم شهادت است دیگر
●محسن میگه: میدانی آخه به این حال بری پیش آقا ابوالفضل بگی من یک تیر خوردم فایده ندارد
حسین گفت خوب حالا یعنی چی
●محسن گفت: یعنی یک جوری آدم شهید بشود که هزار تکه بشود آدم رو خواستند آن دنیا به حضرت ابوالفضل معرفی کنند خودت یک تیکه بدنت دستت باشه بگویی آقا من اینم
●به روز نکشید؛ زیر ارتفاع بمو (در منطقه سرپل ذهاب) یک گلوله توپ آمد صاف روی سقف ماشین؛ محسن بهمراه 2نفر دیگر از فرماندهان محور(شوندی و بیابانی)بشهادت میرسند
●شدت حادثه طوری بوده که پیکراوهزار تکه میشود ... جنازه را جمع کرده به تهران میفرستند برای تدفین ... مدتی بعد که باقیمانده ماشین را میآورند به محل قرارگاه فرماندهی؛ یک تکه دست از پیکر شهید را در آن پیدا میکنند؛در ادامه از پدر شهید اجازه میخواهند که آن را در همان منطقه جنگی تدفن کنند.ازاینرو
ایشان در دو نقطه سنگ یادبود دارد تهران و منطقه سرپل
#شهید_محسن_حاجی_بابا
#سالروز_شهادت
#بیست_و_دوم_اردیبهشت_1361
@yousof_e_moghavemat
شهید «محسن حاجی بابا» در گمنامی فرمانده بودُ در گمنامی پر کشیدُ در گمنامی دل از دنیای وانفسا کَند؛ همانطور که از رتبه تک رقمی رشته پزشکی گذر کردُ دل به سبزی لباس پاسداری دوخت.
اِرباً اِرباً شده بود. چیزی شبیه به پیکر قطعه قطعهِ شده علی اکبر(ع). یک تکه از بدنش در روستای «عظیمیه» در غرب به یادگار ماندُ تکه ای دیگر میهمان قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س) شد. در عملیات شناسایی، گلوله تانک مامور بود تا او را به آرزوی دیرینه اش که همان تکه تکه شدن در راه اسلام بود برساند. در جایی خواندم شهید به همرزمش گفته بود «دعا کن با گلوله توپ شهید شوم. زیرا اگر در این دنیا بسوزیم می توانیم مطمئن شویم که خداوند گناهان ما را بخشیده است.»
پدر او هم شبیه به تمام باباها آرزوی دامادیِ پسرش را داشت. اما هر بار که از او می خواست تا ازدواج کند! در جواب می شنید؛ باباجان «دعا کن شهید شوم». قرار بود ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ لباس دامادی بر تن کند و به خانه اش عروس بیاورد. اما روز ۲۲ اردیبهشت ۶۱ شمسی لباس شهادت را از مادر سادات گرفتُ به تن کرد. به راستی که «عروسی ما شهادت است.»
#شهید_محسن_حاجی_بابا
#سالروز_شهادت
#بیست_و_یکم_اردیبهشت_1361
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
@yousof_e_moghavemat