#معجزه_آیتالکرسی 🔰
♡
☆
سال اول جنگ که #کارور اعزام شده بود منطقهی غرب، توی گروهان اینها، پیرمرد مُسنّی بود به نام عمومجید که چشمهای خیلی ضعیفی داشت. این چشمهای ضعیف دردسرساز هم بود. گاهی عینکش را میان صخرهها گم میکرد و فریاد میزد: "کور شدم."
هر بار که محمدرضا میرفت، با حوصله و آرامش خاصی بدون هیچ نور فانوس یا چراغقوهای، زمینهای سنگلاخ را میگشت و عینک عمومجید را پیدا میکرد.
یک بار نصرتالله اکبری - دوست صمیمی محمدرضا - ازش سوال کرد:
«چطوریه که هر بار میری دنبال عینک، سهسوته پیداش میکنی؟!»
محمدرضا در جوابش گفت:
«هیچی. یه #آیت_الکرسی میخونم. مگه نمیگن قرآن خودش نوره؟!»
✔
🌸
👈 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #گمشده_مجنون ؛ زندگینامهی سردار دلاور و سلحشور سپاه اسلام، فرماندهی اسطورهای #گردان_مقداد ، جاویدالاثر #شهید_محمدرضا_کارور به روایت «مریم عباسی جعفری»، صفحهی ۱۴۷ با تخلیص و اختصار.
#شهید_کارور
#شهید_گمنام
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
#نامهای_از_سوریه 📜
✍
✏
✉ فرازهایی باشکوه و عاشقانه از نامهی سردار #شهید_محمدرضا_کارور به همسرش:
«...سلام منو از مکانی بپذیرید که یزیدیان، اهلبیت حسین علیهالسلام رو به غل و زنجیر کشیدن و سر بریدهی سرور شهیدان رو بر نیزه گذاشتن و کودکان خردسالش رو با تازیانه مضروب کردن. از مکانی که آرزوی زیارت تمام مسلمین جهان و به خصوص مسلمانان ایرانی هستش.
منصوره جان! کار زیاده و وقت کم. مشغول تبلیغات هستیم. کارِ ما، چسبوندن پوستر و شعارنویسی تو شهره که بیشتر وقتها، شبها انجام میدیم.
بچههای کوچیک با من خیلی خو گرفتن. اینجا عربی یاد گرفتم تا بتونم باهاشون صحبت کنم. یکی از بچهها پابرهنه با یه شلوار خاکی و کثیف اومده بود و بهم گفت: منو بغل کن.
کنارش نشستم. دو نفر عرب کنارم بودن. گفتن: این بچه یتیم هست، صهیونیستها پدر و مادرش رو کشتن. هرچی بهش میگیم بیا بریم، خونه نمیاد. دائم تو خیابونا پرسه میزنه، عین دیوونهها...!!!
بچه رو بوسیدم و چسبوندمش به خودم. بهم گفتش که تو خمینی؟
برام جالب بود که بچهی به این کوچیکی، اسم امام را میشناسد.
امام یه نعمت بزرگ الهیه که مردم ما، باید قدرشو بدونن...»
🏷 برگرفته از کتاب عزیز و ارزشمند #گمشده_مجنون ، صفحات ۲۶۳ تا ۲۶۷ با کمی اختصار و تخلیص.
📸 تصویری از کودکان سوری که دور #شهید_کارور (نفر وسط، سر به پایین) جمع شدهاند...
خرداد یا تیر ۱۳۶۱.
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
#جای_شما_خالیه 🤗
✍
📜
«...باورت نمیشه اینجا امام چنان وحشتی تو دلِ استکبار انداخته، بچههایی که از بیروت اومدن، تعریف میکنن اسرائیلیا حتی اگه توی یه جا، عکس کوچیکی از امامو ببینن اونقدر وحشت میکنن و اینقدر تفتیشو پیگیریش میکنن تا دنبالشو پیدا کنن.
باورت نمیشه اسرائیلیا در برابر ما عین موش میترسن. جنگیدن با اینا خیلی راحتتره تا با عراقیا.
خلاصه اینجا خیلی صفا داره! جای شما خالیه!!
فعلاً قراره اینجا باشیم تا ببینیم بعداً چی میشه!...
سلام منو به همهی خویشاوندانو دوستانو همشهریا برسونید.»
☆
♡
✉ فرازی باشکوه و شورانگیز از نامهی سردار #شهید_محمدرضا_کارور به همسر خود، در خرداد سال ۱۳۶۱ از کشور سوریه.
💠 منبع: کتاب ارزشمند و خواندنی #گمشده_مجنون به روایت خواهر بزرگوار و گرانقدر، سرکار خانم «مریم عباسی جعفری» صفحهی ۲۶۷.
#شهید_کارور( نفر وسط تصویر هستند)
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
#گمشده_مجنون ☘
«...نشست پشت تویوتا. خسته بود. به ساعتش نگاه کرد. یک ساعتی تا جلسهی قرارگاه مانده بود. آرام پیاده شد و نگاهی به چادر انداخت. همه خواب بودند. آرام و بیصدا ظرفها را جمع کرد و برد کنار منبع. شست، دسته کرد و گذاشت توی چادر. لباسهای کثیف گوشهی چادر را هم جمع کرد و ریخت توی تشت و برد کنار منبع؛ شست و آویزان کرد روی بند. وضویش را هم گرفت و رفت جلسهی قرارگاه.
وقتی شب برگشت، بچهها از خجالت سرشان پایین بود و رویشان نمیشد توی چشمهای محمدرضا نگاه کنند...»
( نفر اول از راست «شهید کارور»)
👈 برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی «گمشده مجنون»، صفحهی ۲۸۶ با تخلیص و اختصار.
#شهید_کارور
#شهید_محمدرضا_کارور
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_الله
@yousof_e_moghavemat