📙 #به_سوی_خرمشهر 📙
- هرچقدر نیروهای #تیپ۲۷ به #خرمشهر نزدیک تر می شوند، استحکامات و موانع جهت جلوگیری از بازپس گیری #خرمشهر بیشتر می شود . ( #دژ_مارد )
- #همّت : ... عراق به قدری از بابت #خرمشهر خیالش راحت بود که فکر می کرد تا ۲۰ سال بعد هم ما نمی توانیم به #خرمشهر نزدیک شویم.
- کار فوق العاده #سعید_قاسمی و #بهرام_میثمی دو نیروی شجاع و از جان گذشته در امر شناسایی منطقه برای مرحلۀ سوم.
🔴 بعداز ظهرِ شنبه ، #اول_خرداد_۶۱ ، همۀ نیروهای تیپ در پشت خاکریز های کانال #عرایض آماده اند تا به محض تاریک شدن هوا ، یورش نهایی خود را به سمت مواضع دشمن شروع کنند.
🕙 ساعت ۲۲:۱۵ ، گشودن #گذرگاه مناسبی توسط عوامل تخریب به مسئولیت #جعفر_جهروتی_زاده و حرکت به سمت مواضع دشمن از نقطۀ رهایی.
- پیشروی #گردان_بلال و #گردان_انصار به ترتیب به فرماندهی #بهمن_نجفی و #اسماعیل_قهرمانی بر روی #سیل_بند_سراسری_کاملاّ_مسلح و آتش شدید دشمن روی نیروها
📢 آغاز #مرحلۀ_پایانی عملیات #بیت_المقدس در ساعت ۲۲:۳۰ ، شنبه #اول_خرداد_۶۱ با رمز #یا_محمّد_ابن_عبدالله (ص) و با هدف #محاصره_و_آزادسازی_خرمشهر.
- عبور نیروهای تیپ از یک #گذرگاه_یک_و_نیم_متری کنار #میدان_مین و آتش بسیار سنگین #تیربار_دشمن
🌹 #ناصر_صالحی؛ معاون #گردان_بلال، شجاعانه و دلاورانه به #شهادت می رسد. با ۳ #نارنجک ، خود را به خاکریز دشمن می زند و انفجار نارنجک ها #تیربار دشمن را از کار می اندازد و خود مورد اصابت گلوله های #تیربار قرار می گیرد و با فروریختن دژ ، مانع عبور از سر راه رزمندگان برداشته می شود.
- خالی بودن جناح راست و چپ #حاج_احمد و فریادهای مکرر ایشان بر سر #صیاد_شیرازی مبنی بر اینکه هم از چپ می خورد هم از راست
🌞 هوا روشن شده است به دلیل خالی ماندن جناحین، عملیات تا صبح روز دوم طول می کشد...
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
👋 #سیلی_آبدار 😧
✔
💥
💎 در پادگان بانه که بودیم، نه غذایی، نه امکاناتی، هیچ چیز نداشتیم. قیافه ها از زور گرسنگی زرد شده بود. تا اینکه #متوسلیان تصمیم گرفت که هر طور شده ما را به کرمانشاه منتقل کند. دنبال این بودیم که شرایط مهیا شود تا بتوانیم از پادگان بیرون برویم و خودمان را به کرمانشاه برسانیم. فرمانده پادگان به هیچ وجه با ما همکاری نمی کرد. بالاخره در اواسط بهمن ۱۳۵۸ چندتا هلیکوپتر آمدند و داخل پادگان نشستند. #متوسلیان به فرمانده پادگان گفت: "این هلیکوپتر باید تعدادی از نیروهای ما را ببرد کرمانشاه."
فرمانده هم گفت: "نه! ما اجازه چنین کاری را نداریم و چنین کاری هم نمی کنیم." 🙄
#متوسلیان بچه ها را جمع کرد دور #هلیکوپتر و خودش هم ضامن یک #نارنجک را کشید و بغل هلیکوپتر ایستاد.
گفت: "اگر #هلیکوپتر از اینجا بلند شود، من آن را دود می کنم و می فرستم هوا. مگر اینکه بچه های ما را ببرد." 😊
کار به درگیری کشید. بالای ساختمانی که در آن مستقر بودیم، یک کالیبر ۵۰ داشتیم. یکی از بچهها پشت کالیبر ۵۰ آماده ایستاده بود که اگر درگیر شدیم، هوای ما را داشته باشد. آن زمان در ارتش تک و توک افراد خائنی بودند و چنین مشکلاتی را به وجود می آوردند. #متوسلیان پایش را کرده بود توی یک کفش که باید بچههای ما با همین هلیکوپترها از اینجا بروند.😡
سرهنگی که فرمانده پادگان بود میگفت نمیشود. تا اینکه #متوسلیان با عصبانیت یک سیلی خواباند توی گوشش و او هم با سر رفت توی #هلیکوپتر و... تسلیم شد. 😄
به غیر از چهار، پنج نفر که من هم جزو آنها بودم، بقیه سوار هلیکوپتر شدند. چون دیگر #متوسلیان همراهشان نبود. آنها را به جای #کرمانشاه در #سقز پیاده کرده بود. ما چهار، پنج نفر با #متوسلیان در پادگان ماندیم. بعد از رفتن بچه ها، چند روز بعد یک هلیکوپتر مقداری امکانات آورد و قرار شد ما چند نفر که باقی مانده بودیم، با آن هلیکوپتر به کرمانشاه برویم. این بار هم درگیری لفظی پیش آمد؛ امّا جناب سرهنگ، فرمانده پادگان، سعادت خوردن سیلی های آبدار #متوسلیان را نیافت و ما سوار شدیم و رفتیم کرمانشاه و با آن پادگان وداع کردیم.✋
💌
🔻
📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #نبرد_درالوک ، خاطرات سردار جانباز #جعفر_جهروتی_زاده - فرمانده گردان #تخریب #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص) 🚩
#زندگینامه_احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#دفاع_مقدس
🆔 @yousof_e_moghavemat 🆔
#ضد_گلوله ⚔
توی آموزش، وقتی داشته نحوهی از ضامن خارجکردن و پرتاب #نارنجک رو توضیح میداده وقتی نارنجک رو میبره بالا که همه ببینن در حالیکه داشته با انگشت ضامن نارنجک رو نشون میداده، یکی از بچههای شیطون گردان [مقداد] که مدعی بوده طرز استفاده از نارنجک رو بلده، ناگهان از ضامن خارج میکنه نارنجک رو و آمادهی انفجار میشه. از هولش، نارنجک رو میاندازه تو دستای #هاشم_کلهر . ایشون هم وقتی میبینه دورتادورش پر از نیرو هست و وقت زیادی هم نداره، نارنجک رو بین دو تا دستاش و لای پاهاش فشار میده تا اینکه نارنجک منفجر میشه.
دست راستش از مچ قطع میشه و همچنین انگشت شست، کوچک و سبابهی دست راستش هم قطع میشه. اونجوری که میگفتن، به تمام بدنش ترکش خورده بوده.
تازه تو اون حالش، از دور و بریاش میپرسیده: «مطمئن باشم کسی چیزیش نشده؟!»
- هاشم کلهر؛ یکی از زبدهترین فرمانده گروهانهای #گردان_مقداد در روز ششم اسفند ۱۳۶۲ طی عملیات خیبر، در جریان بمباران هوایی ارتش بعث عراق، مظلومانه به شهادت رسید.
روحش پاکش شاد و یادش تا ابد گرامی باد...
👈 با اختصار و تخلیص از کتاب ارزشمند و خواندنی #گمشده_مجنون نوشتهی سرکار خانم مریم عباسی جعفری
سردار #شهید_هاشم_کلهر
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat