#برای_برادرم 💔
⊹──⊱✠⊰──⊹
داداش!...
دعا میکنم برگردی تا یک دنیا حرفِ ضدّ و نقیض، باطل بشود.
تا نشنوم که بگویند چندین سدِّ سیاسی، مانعِ برگشتِ تو و سه رفیقت است.
تا نشنوم که بگویند مهرهی شطرنجِ بازیِ سیاست شدهای،
تا با گوشهای خودم نشنوم که بگویند؛
«اس.را.ئی.ل فکر نکند این #چهار_دیپلمات ما پلِ ارتباطی ما و آنان است و فکر نکنند اگر این چهار تا را به ما بدهند میتوانند با ایران رابطه برقرار کنند...»
═══°✦ ❃ ✦°═══
● برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #چشم_احمد ، صفحهی ۵۱، دلنوشتهای از برادر بزرگوار #تقی_رستگار_مقدم (نفر اول ایستاده از چپ)
#جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم
#چهار_دیپلمات_ایرانی_را_آزاد_کنید
#خیانت_تا_کجا ؟؟!!!
#بر_باعث_و_بانیش_لعنت
@yousof_e_moghavemat
#محرم_اسرار 👤
☆♡°•°•°•°•°•°•°♡☆
خداوکیلی تقی، چشمِ #حاج_احمد هم بود! همان روز اولی که در پادگان بانه، خودمان را به #حاج_احمد_متوسلیان معرفی کردیم، تقی را به عنوان پیکِ خودش انتخاب کرد. همه میدانستیم که #پیک یعنی #محرم_اسرار_فرمانده .
یک دستگاه موتور ایج دادند به تقی. پیکِ احمدبودن کار مهمی بود؛ یک احمد بود و یک کردستان. نام برادر احمد، لرزه بر جان و جسم نیروهای ضدانقلاب میانداخت.
پیک یک عنوانِ ظاهری بود برای تقی. مشاورش بود. همهکارهاش بود. کار به جایی رسید که وقتی بعدها در نیمه دوم سال ۱۳۶۰، #حاج_احمد_متوسلیان #تیپ۲۷محمدرسولاللهﷺ را به دستور فرماندهان ارشد سپاه تاسیس کرد و خودش هم فرماندهاش شد حکم مسئولیت آموزش و تاکتیک تیپ را برای تقی زد، #تقی_رستگار شد اولین مسئول واحد آموزش و تاکتیک تیپ، با این همه، تقی رستگار باز هم حاجاحمد را رها نکرد.
در ظاهر شد رانندهاش، تا همیشه با او باشد، اما کسی نبود که نداند تقی در ظاهر رانندهی حاجی است و حکم مشاور ارشد را دارد برای او...
☆♡☆•°•☆♡☆
○ به نقل همرزم #احمد_متوسلیان و #تقی_رستگار_مقدم ، برادر محمد اسماعیلی، برگرفته از کتاب #چشم_احمد ، صفحات ۸۱ و ۸۲
#جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#مشاور_ارشد 🗣
🌷❖═▩ஜ••🍃
این را خوب دقّت کن؛
روزگاری #تقی_رستگار در نقشِ مشاورِ #حاج_احمد از کنارش تکان نمیخورد که #احمد هنوز در کردستان بود و #تیپ۲۷ شکل نگرفته بود. میخواهم بگویم «تقی رستگار» به تعبیری برای #حاج_احمد_متوسلیان جزو السابقون السابقون به حساب میآمد. آنهایی که بعدها در تیپ و #لشکر۲۷ با #حاجاحمد جوشیدند و عاشقش شدند باید رابطهی تقی و احمد را میدیدند و متوجه میشدند معنی مُرید و مُراد را. این را هم برایت بگویم که همهی نیروهای مستقر در کردستان یکجورِ خاص عاشق «حاجاحمد» بودند امّا تقی خاصتر! شجاع و زبل و زرنگ هم بود و خودش را در دلِ حاجی جا کرده بود. حاجاحمد خوشش میآمد از آدم زرنگ و دلیر. تقی را خیلی تحویل میگرفت.
حدود یکی دو ماه در قالب سپاه مریوان در فرمانداری مستقر بودیم که برنامهریزیها انجام شد برای عملیات آزادی مریوان از دست اشرار. اینجا هم تقی رستگار عصای دست برادر احمد بود. با موتور ایج، یکسره در رفت و آمد بود و وظیفهی پیک بودن احمد را انجام میداد. بیشترین ترددش به پادگان مریوان بود و پیام احمد را منتقل میکرد برای سرهنگ نخعی که فرمانده پادگان ارتش در مریوان بود. تقی نقشی بسیار فراتر از یک پیک را داشت برای برادر احمد. یکبار که از طرف دفتر رئیسجمهور #بنی_صدر آمده بودند به فرمانداری مریوان تا احمد را برای کار اشتباهی که به زعم آنان مرتکب شده بود با خودشان ببرند، یادم هست که برادر احمد با قاطعیتِ خاصِ خودش به تقی رستگار گفت از فرمانداری بیرونشان کند.
🌷❖═▩ஜ••🍃
↲ برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #چشم_احمد ، صفحات ۸۲، ۸۳ و ۸۴.
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
#آقا_تقی 🧡
سال ۱۳۵۸ و در اوج غائلهی کردستان، پاوه که بودیم، ماهیانه ۲ هزار و ۲۰۰ تومان حقوق داشتیم. تقی، حقوقش را دربست میداد به برادران واحد فرهنگی سپاه پاوه که برای نیازمندان شهر وسایل و اقلام ضروری زندگی را تهیه کنند. این کارِ تقی باعث شد بسیاری از بچههای سپاه هم از تقی تبعیت کنند و حقوقشان را در همین مسیر هزینه کنند.
👈 جهت اطلاع شما بزرگواران عرض کنم که #تقی_رستگار_مقدم صد و شصت و پنجمین پاسدار تهران است که به عضویت این نهاد مقدس درآمد.
📚 منبع زیرنویس: کتاب #چشم_احمد نوشتهی امیرحسین انبارداران.
#جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#سپ_مایر_ایران ⚽️
- وقتی #تقی_رستگار داخل دروازه بود، هم خیال خودم راحت بود و هم خیال بازیکنهای تیم. (سرمربی سابق تیم فوتبال عارفِ قم)
- اگر تقی الآن بود، بیشک بهترین دروازهبان ایران و دروازهبان اول تیمملی بود.
- زمانی که تقی توی دروازه میایستاد، مهاجمان حریف از مقابلهی با او میترسیدند.
- تقی هر وقت جبهه بود، برای بازی خودش را میرساند و بعد برمیگشت جبهه.
- یک بازی فوقالعاده حساسی داشتیم. اگر میبردیم به دستهی دو صعود میکردیم و اگر مساوی میشدیم به دستهی دو سقوط میکردیم. دقیقهی ۸۲ بازی بود. ۳ بر ۲ هم عقب بودیم. تقی رستگار یک کار خطرناک و شیطنتآمیزی کرد. توپ را انداخت جلوی پای مهاجم حریف و او هم بیمعطلی توپ را وارد دروازه کرد. ازش پرسیدیم چرا اینکار را کردی؟ جواب داد بازیکن حریف چندین دقیقه است اینجا ایستاده و دوست داره گُل بزند. نخواستم امیدش را ناامید کنم.
در آن بازی به طرز عجیبی، در همان واپسین دقایق مانده به پایان بازی، سه گل زدیم و بازی را ۶ بر ۳ بردیم. تقی گفت دیدین من گفتم میبریم!؟ الان هم اون بازیکن گلش رو زد و هم ما بُردیم...
- فیزیک بدنی، نرمی بدن، شجاعت، نترسی و کلهشقی ایدهآلی داشت. خیلی از تیمها میخواستنش، اما روی تیم عارف تعصب داشت. جای خالی او با هیچ بازیکنی پرشدنی نبود.
⊹──⊱✠⊰──⊹
☆ گفتهها و تعاریف برخی از همرزمان و بازیکنان تیم فوتبال عارف در سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۱ از سردار دلیر سپاه اسلام #جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم در کتاب #چشم_احمد نوشتهی برادر #امیرحسین_انبارداران .
□ عکس سمت چپی مربوط به #سپ_مایر ، دروازهبان افسانهای تیم ملی فوتبال آلمان و باشگاه #بایرن_مونیخ در دهههای اخیر است که به #دیوار_نفوذناپذیر و #دیوار_ژرمنها معروف بود. وی به همراه شاگرد خودش - #الیورکان - از دروازهبانان اسطورهای تاریخ آلمان و جهان به حساب میآیند.
#تقی_رستگار_مقدم
#آقا_تقی_چشم_ماست
#تقی
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#پلنگ_کردستان
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#منو_میشناسی !؟؟ 👤
به حاجی خبر داده بودن که آقای سالکی؛ فرماندهی پیشمرگههای مسلمان کُرد، تو حوالی سروآباد کمین خورده و باید بریم کمکش. حاجی به من و تقی گفت که بپرید تو ماشین بریم!
تقی دور از چشم حاجی یه اسلحه برداشت و گذاشت پشت ماشین. حاجی فهمید و رفت اسلحه رو بیرون آورد، کُلت خودش رو هم باز کرد گذاشت رو میز اتاق و رفتیم!
جاده تارییییییک...!!! هر لحظه احتمال داشت از پشت صخرهای درختی چیزی بهمون حمله بشه. تقی پشت فرمون بود و من و حاجاحمد هم چهارچشمی مواظب جاده!!!
وقتی رسیدیم، دیدیم ماشین سالکی آشولاش شده. سالکی رو برده بودن. حاجی با یه ابهتی از ماشین پیاده شد. عصبانی هم بود و هی میزد پشت دستش، من و تقی هم نگاه ازش برنمیداشتیم، بس که این مرد، شجاعت و دل و جرئت داشت...!!!
تو همین حین، یه کم دورتر، یهو یه مرد سبیلکلفتی مسلح و با تجهیزات کامل اومد رو جاده. حاجی که اینو دید، رو کرد به من و تقی گفت:
«برید این بابا رو دستگیر کنید بیاریدش اینجا.»
من و تقی هاج و واج نگاه کردیم بهم. اسلحه هم که نداریم..!! بدون سر و صدا و دولادولا رفتیم و رسیدیم پشت سرش. با یه حرکت سریع، گرفتیمش و آوردیمش پیش #حاج_احمد_متوسلیان .
حاجی یه نگاه بهش کرد و پرسید:
- کجا میرفتی؟
طرف با قلدری جواب داد:
- به تو ربطی نداره!
حاجی هرچی پرسید، این بابا جواب سربالا داد. حاجی دید زبون خوش حالیش نمیشه، با لحنی غضبناک پرسید:
- #منو_میشناسی ؟
طرف باز هم با قلدری جواب داد:
هرکی میخوای باش!
#حاج_احمد خیلی محکم گفت:
- من، احمدم!
بعد یک کشیدهی سنگین گذاشت تو گوش طرف و این بابا چندمتر اونطرفتر نقش زمین شد. چند لحظهای طول نکشید اومد سمت حاجی و خودشو انداخت رو پای ایشونو همه چیو لو داد که منو جلوتر فرستادن که اگه جاده امنه، بیست نفر دیگهمون رد شن.
طرف از شدت ترس از اسم #احمد_متوسلیان خودشو خیس کرده بود...!!!
☆ به روایت سردار سرتیپ پاسدار #جانباز_سرافراز_اسلام حاج #جعفر_جهروتی_زاده ؛ فرماندهی #گردان_تخریب #لشکر۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ ، برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #چشم_احمد با اختصار و تخلیص.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم
@yousof_e_moghavemat
#مکتب_حاج_احمد ✅
══✨✧🌸✧✨══
#حاج_احمد_متوسلیان فرماندهای به تعبیر روایات، مصداق یک #مومن_واقعی بود؛ به سختی آهن و به نرمی پنبه؛ و همین خصیصهاش بود که باعث میشد نیروهایی مثل #تقی_رستگار یکسره همراهش باشند.
🌷❖═▩ஜ••🍃🌸
رمز و رازِ ارادتِ #تقی_رستگار_مقدم به #حاج_احمد_متوسلیان همین شجاعتی بود که افراد خودی را دلبسته به احمد میکرد و نفرات دشمن را دلنگران از او. در حقیقت، تقی یک مشاور امین برای #احمد_متوسلیان بود. کارها که گره میخورد تقی با تمام توان در خدمت برادر احمد قرار میگرفت تا گرهگشایی کند. او، هم تواناییاش را داشت و هم نیروی ورزیده و چابکی بود.
💕💎.•°``°•.¸.•°``°•.💎💕
🟢 منبع زیرنویس: کتاب #چشم_احمد ، صفحات ۱۳۰ و ۱۳۲ .
#جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#مرید_و_مراد ❤
⊹──⊱✠⊰──⊹
🔸️#حاجاحمد همیشه اصرار داشت تقی در بحث آموزش نظامی و مسائل مرتبط آن فعالیت داشته باشد. این، خودِ تقی بود که زیر بار نمیرفت و نمیپذیرفت، چرا که دلش میخواست در خدمت برادر احمد باشد. #تیپ۲۷ هم که تشکیل شد، تقی حتی ابلاغش را هم از برادر احمد گرفت تا به عنوان فرمانده آموزش نظامی تیپ مشغول به کار شود. سوریه هم که بودیم، همین بود. تقی، طوری به برادر احمد عشق میورزید که فقط میخواست با احمد باشد به این قیمت که حتی در ظاهر، نقش رانندگی او را به عهده داشته باشد. این ارتباط، البته دوطرفه بود، احمد هم تقی را خیلی دوست داشت؛ طوری که همیشه احمد در برابر نظر تقی تسلیم بود. هر وقت آن دو را میدیدی حس میکردی جانِ یکدیگرند...
انگار #حاج_احمد فقط خاطرات خوش داشت با تقی و تقی با احمد.
┄━═✿🌺💠🌺✿═━┄
چنین خاطراتی بسیارند
که دلایل مرید و مراد بودنِ تقی و برادر احمد را نشان میدهد. برادر احمد، نه فقط روی #تقی_رستگار بلکه روی همهی نیروهایی که در خدمتش بودند، تاثیر داشت. او، یک #استاد_اخلاق بود و همه قبولش داشتند. ویژگی خاص احمد، که به بسیاری از نیروها منتقل شد این بود که کارش را به خاطر رضای خدا انجام میداد، حالا اگر تقی رستگار بیشتر از بقیه جذب برادر احمد شده بود میتوانیم بگوییم که او هم، این خصیصهی احمد را خیلی دوست داشت و خودش هم عاملش بود که هرکاری را بایستی برای رضای خداوند انجام داد.
به جرأت میگویم که همهی ما از احمد حتی کتک هم خورده بودیم امّا عاشقش بودیم...
═══°✦ ❃ ✦°═══
● خاطرات سردار #جعفر_جهروتی_زاده همرزم باوفا و صمیمی #جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم
و #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان در کتاب #چشم_احمد ، صفحات ۱۳۴ و ۱۳۵.
#تقی_رستگار_مقدم
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
#تقی_زاغی 🤗
⊹──⊱✠⊰──⊹
◽تقی در بحث آموزش نظامی و تاکتیک خیلی مسلط بود. در بحث تخریب هم خیلی تسلط داشت. در موضوع کار با سلاح هم انگار یک متخصص بود. در دوران حضور در کردستان و نیز اوایل تجاوز بعثیها، سلاح کالیبر پنجاه را که در اختیار داشتیم آچارش را نداشتیم. کالیبر پنجاه، سلاح سازمانی ارتش بود، تنظیم کردن لولهی این سلاح خیلی سخت و دشوار بود، به همین علت هرکسی نمیتوانست با این سلاح کار کند. چون اگر حین کار، تنظیم آن به هم میخورد دیگر شلیک نمیکرد. هرکسی هم نمیتوانست بدون آچار، لوله را تنظیم کند، اما تقی به این موضوع و مسائل مشابه خیلی مسلط بود. سلاح دیگری داشتیم به اسم A6. افراد خیلی کمی بودند که بتوانند با چنین سلاحی کار کنند، اما تقی انگار از کودکی با چنین سلاحی انس داشت. روی این سلاح و سایر سلاحهای خاص اشراف کامل داشت و با آنها کار میکرد و ریزهکاریشان را میدانست. وقتی برای اولین بار اسلحه #دوشکا را از دشمن به غنیمت گرفتیم این تقی بود که روی آن کار کرد و توانست دوشکا را راهاندازی کند.
╰━━⊰⊰⊰❀🦋❀⊱⊱⊱━━╯
📚 برگرفته از خاطرات سردار سرافراز جانباز حاج #جعفر_جهروتی_زاده از کتاب شیوا و خواندنی #چشم_احمد ، صفحات ۱۳۷ و ۱۳۸.
┄━═✿🌺💠🌺✿═━┄
#تقی_رستگار_مقدم
#جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#مظلوم_تر_از_همیشه
💕💎.•°``°•.¸.•°``°•.💎💕
◇ محبوبیتی که #تقی میان بچهها داشت از نظر من کار خدا بود. من همانشب که در آن شرایط سخت [زیر سرمای منفی چند درجه دیماه کردستان، داخل جیپ به حالت نشسته] #نماز_شب خواندنش را دیدم، به این نتیجه رسیدم که محبوبیت تقی به خاطر همان گریه و اشک و آهِ سحرِ اوست. تقی جوانِ بااخلاصی بود، و از نظر من انسانی کامل بود. اگر از اطرافیان تخلفی میدید با مهربانی و با رأفت اسلامی او را از کارش پشیمان میکرد نه با تندی و خشم. من به یاد ندارم از زبان تقی غیبتی شنیده باشم، یا بشنوم از عیوب کسی حرفی زده باشد. اگر موردی بود طرف را محترمانه صدا میزد و او را به گوشهای میبرد و خیلی دوستانه موضوع را مطرح میکرد تا رفع اشکال بشود.
✠
تقی، ضمن اینکه بچهی شلوغی بود و شیطنتهایی هم داشت اما به نماز اول وقت و انجام واجبات و حتی مستحبات، خیلی اهمیت میداد. رفتارش برای دیگران درس بود. شاید به خاطر همین خصیصههایش بود که برادر احمد او را رها نمیکرد. تقی هم که این علاقه برادر احمد را با جان و روح خودش حس کرده بود از مسئولیتها و عناوینی که احمد نصیبش میکرد، طفره میرفت و در نقش همان رانندگی، کنار احمد میماند. این، کنارِ احمد بودن برای بقیه هم خیلی خوب بود، بچهها اگر کاری، فکری و یا مشکلی داشتند که به علت نجابت بیش از حد و شرم حضور نمیتوانستند با برادر احمد مطرح کنند به تقی میگفتند و او مسئله را جمع و جور میکرد، به تعبیری، #تقی_رستگار کلید حل مشکلات نیروها بود.
⊰──⊹
● خاطرات سردار سرافراز جانباز حاج #جعفر_جهروتی_زاده از #جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #چشم_احمد صفحات ۱۳۸ و ۱۳۹، نوشته #امیرحسین_انبارداران ☆
━━━🍃🌻🍂━━━
#تقی_رستگار_مقدم
#چهار_دیپلمات_ربوده_شده
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#چشم_و_گوش_احمد 👀👂
☆•°•♡°•°☆
🟢 با اطمینان و یقین تاکید میکنم تقی در همان سالهای ۶۰ و ۶۱، میتوانست یک فرمانده گردان کاربلد و قوی باشد اما عنوان پرطمطراق فرماندهگردانی را هم اعتنا نکرد تا بتواند تمام و کمال در خدمت برادر احمد باشد. او اگرچه در ظاهر رانندهی برادر احمد بود، اما احمد، حین عملیاتها، بسیاری از امور را به او میسپرد.
⊹──⊱✠⊰──⊹
در سوریه وقتی در پادگان زَبِدانی مستقر بودیم یکی دو بار با برادر احمد رفتیم به شناسایی مواضع نیروهای ص.هی.ونی.ست.ی متجاوز به لبنان. میادین مین، چشم الکترونیکی داشت. تقی هم همراهمان بود. در چنین مواقعی تقی خیلی خوشحال و راضی بود، چون علاقه هم داشت در مباحث عملیاتی حضور داشته باشد و هم در کنار برادر احمد باشد.....که در چنین شناساییهایی، این دو خواستهاش همزمان برآورده میشد.
⊹──⊱✠⊰──⊹
در موضوع عملیات مهم #فتحالمبین که فتحالفتوح بود، و نیز عملیات الیبیتالمقدس که منجر به آزادی خرمشهرِ عزیز شد تقی از طرف #حاج_احمد_متوسلیان مسئولیتها و وظایف سنگینی برعهده داشت، که اگر این امور از طرف تقی انجام نمیشد چه بسا #حاج_احمد در هدایت و کنترل هردو عملیات با مشکل مواجه میشد. حتم در خبرها خواندهاید و شنیدهاید که پس از فتح خرمشهر، #تقی_رستگار و برادر احمد همراه چند فرماندهای بودند که برای ارائهی گزارشی از چگونگی انجام عملیات، به خدمت حضرت امام رسیدند.
•°•♡°•°☆°•°
شیرینی حلاوت آزادی خرمشهر برای #احمد_متوسلیان با نام #تقی_رستگار_مقدم عجین شده بود، و همیشه ماجرایش را بر زبان میآورد...
┄━═✿🌺💠🌺✿═━┄
👈 برگرفته از خاطرات سردار سرافراز جانباز حاج #جعفر_جهروتی_زاده از کتاب ارزنده و خواندنی #چشم_احمد صفحات ۱۳۹ و ۱۴۰.
🔘 این آخرین مطلبی بود که از کتاب «چشم احمد» واستون گذاشتم. فقط یه مطلب خیلی خیلی مهم و جانسوز باقی موند که اونو گذاشتم واسه روز ۱۴ تیر...!!!
انشاءالله که تا اون روز هر ۴ عزیز تکلیفشون معلوم بشه.
اگر شهید شدن که پیکر مطهرشون پیدا بشه و اگر زنده هستند که اسباب آزادیشون هرچه زودتر فراهم بشه...
اون دسته از عزیزانی هم که کتاب رو تهیه کردند و مطالعه فرمودند، اون داستان رو هم حتما متوجه خواهند شد که منظور بنده چی بوده...!!!
.......
.......
.......
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست...
#جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
#معرفی_کتاب 📚
࿐᪥•💞☆♡💞•᪥࿐
🔸️عنوان کتاب: #چشم_احمد
زندگی و بندگی جاویداناثر #محمدتقی_رستگار_مقدم ؛ اولین مسئول آموزش و تاکتیک #تیپ۲۷محمدرسولاللهﷺ
🔸️نویسنده: امیرحسین انبارداران
🔸️نام نشر: انتشارات حماسه یاران
🔸️نوبت چاپ: یکم/ بهار ۱۴۰۱
🔸️تعداد صفحات: ۲۲۱
🔸️قیمت: ۶۵،۰۰۰ تومان.
◽نشانی انتشارات: قم، خیابان شهیدان فاطمی، کوچه ۱۳، پلاک ۳۱.
@nashrehamasehyaran
□ کتاب بسیار خوبیه و خوندنی و حاوی مطالبی که شنیدنش واستون خیلی جذابیت خواهد شد.
مطمئنم جاش تو کتابخونهتون خالیه!
حتماً تهیه کنید...👋😊
#جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم
#تقی_رستگار_مقدم
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان 🌸🌸🌸
@yousof_e_moghavemat