#خاطره
دفعه آخری که مرخصی گرفت و آمد، آخرین روزهای اسفند سال ۶۵ بود. سر و صورتش پانسمان پیچ و دستش هم در گچ بود. این بار شدیدتر از قبل #مجروح شده بود و حالتهای عجیبتری داشت. تصمیم گرفت با برخی دوستانش به #مشهد برود. برادرش علی که همسفر مشهدش شده بود، برایم تعریف کرد: "محمدرضا روز اول اصلا داخل #حرم نرفت و دورا دور به آقا سلام داد. تا اینکه روز دوم زودتر از بقیه دوستان اذن دخول را خواند و وارد حرم شد. #اشک میریخت و با آقا صحبت میکرد". به او گفته بودند: "چرا روز اول داخل حرم نمیرفتی؟" گفته بود: "من تا حاجتم را از #امام_رضا(ع) نگیرم، داخل نمیآیم". البته من اینها را بعد از شهادتش فهمیدم. اینکه همان شب اول در مشهد، #خواب امام رضا(ع) را دیده بود که به او گفته بودند: "تو بیا داخل حرم، ما حاجت تو را دادهایم".
با این خوابی که در مشهد دیده بود میتوان گفت که محمدرضا حاجت شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت.
راوی: مادر شهید
شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
@z_kamae