eitaa logo
🌾 زَوا
43 دنبال‌کننده
129 عکس
63 ویدیو
0 فایل
به نام خدای مهرای ویژامهر سلام و درود بر همه دوست‌داران ایران، انقلاب یا زبان فارسی! 📚به خواست خدای دانا، این کانال، به بررسی‌های بنیادی و کاربردی و تلاش برای پاسداری از زبان فارسی و گسترش آن می‌پردازد.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال خبری رجانیوز
📸 واکنش کاربران به تحقیر زبان فارسی در برابر مسعود پزشکیان ✅️ @Rajanews_com
📚زوای واژگان با چپیره‌شناسی چپیره یعنی جامعه خویشی واژگان که پنج رده دارد: خان، خاندان، تیره، تباره، دودمان. 🌾ردگان چپیره ▫️آ. خان مانند یَخ، یَش، یَک، یَز+د، یَغـ+ما. در اینجا حرکت هم واژگان یکی است و تنها حرف هسته (پیش از نشان مصدر) کمی فرق دارد؛ ولی در اینجا همگی زایه «خ» هستند. ▫️ب. خاندان هر گاه حرکت یک مصدری کمینه ( ـَـــــِــــُ) باشد و آن مصدر با همان حرکت ولی به گونه کشیده تبدیل شود، خاندان آن درست می شود؛ مانند «یَختن: یاختن»، «یُختن: یوختن» و «یِختن: ییختن». ▫️ج. تیره هر گاه حرکت مصدها عوض شود، مانند «یَختن: یوختن» یا یُختن: یِختن» یا ... . این رده سوم خویشاوندی است ▫️د. تبار هر گاه هسته واژه هم جور (یعنی هر دو خئی یا فئی باشند) و وابسته آن هم هم جور باشند؛ یعنی مثل هم نباشند ولی هم زایه باشند. مثلا هر دو «ی» نباشند؛ ولی هر دو همزایه «ف» باشند، در اینجا واژگان همتبار به دست می آید؛ مانند «یک» با «تک» یا «نیش» با یوغ» در اینجا حرف وابسته «ن» و «ی» هر دو زایه «ف» هستند و حرف هسته نیز هر دو زایه «خ» هستند؛ یکی «ش» و دیگری «غ». ▫️ه. دودمان واژگانی هستند که هسته آنها همجور (هر دو فئی یا خئی) هستند ولی وابسته آنها باید ناجور (یکی خئی و دیگری فئی) باشد؛ مانند «شال» و بافت» در اینجا هسته شال «ل» است و هسته بافت هم «ف» است که هر دو جور (فئی) هستند ولی وابسته اینها ناجور هستند، یکی خئی (ش) است و دیگری فئی (ب) است. از این رو واژگان «شال» و «بافت» یا «بزم و جشن» هم دودمان هستند و نزدیکی معنای رده پنجم را دارند. 🌾 نمونه چپیره‌شناسی واژگان «گیاه، داریوش، یوزپلنگ، یک، تک، یغما، نیش، تُرک، چاقو و یورش» را چپیره‌شناسی می‌کنیم. برای این که بدانیم کدام‌بخش از واژگان، هسته واژه و دارای پیوند خویشاوندی با دیگر واژگان است، به سراغ واژگان تک بخش می‌رویم تا «هسته» و «وابسته» واژه را بشناسیم. هسته یعنی حرف پیش از نشان مصدری و وابسته یعنی حرف اول واژه؛ مثلا در واژه «یخ» از مصدر «یختن»، «خ» هسته است و «ی» وابسته. در اینجا دو واژه تک بخش داریم: «یک» و «تک». اکنون باید بدانیم که دیگر واژگان خویشاوند، در بخش وابسته، دارای «ی» هستند یا «ت» در واژه «یک» یا «تک» هسته واژه «ک» است و وابسته یکی از آنها «ی» است و دیگری «ت». وابسته بیشتر واژه‌های داده‌شده، «ی» است نه «ت»؟ «گیاه، داریوش، یوزپلنگ، یک، تک، یغما، نیش، تُرک، چاقو و یورش» وابسته در واژگان «گیاه، داریوش، یوزپلنگ، یک، یغما و یورش»، «ی» است و تنها دو واژه «تک» و «ترک» وابسته «ت» را دارند و دو واژه «چاقو» و «نیس» هم وابسته شان «چ» و «ن» است. پس واژه اصلی در این چپیره واژگانی، واژه‌ای است که وابسته آن «ی» باشد که هسته آن، یکی از زایه های «خ» است؛ زایه‌های «خ»چنین هستند: «ج، چ، خ، ز، س، ش، غ، ق، ک، گ» و «ه، ر». پس مصدر اصلی ما که کانون خویشی دیگر واژگان است «یختن» است که واژگان «یک»، «یغـ»+ما از آن است ◾️آ. خان یختن: یک، یغـ+ ما، .... ◾️ب. خاندان «یاه» در گیاه هم، از بیشینه یختن؛ یعنی «یاختن» است. یختن و یاختن را همخاندان می‌نامیم. پس واژگان «یک، یغما و گیاه روشن شد که از یختن هستند. ◾️ج. تیره اگر حرکت روی «یَ» را عوض کنیم، واژگان هم‌تیره «یَختن» به دست می‌آید؛ مانند: یاختن و یوختن اکنون ببینیم کدام واژگان زیر هم‎تیره یختن است: «یوختن: یوز، یوش، یوس، یوه، یور، یوک و ...» پس خویشی واژگان «یوزپلنگ، دریوزگی، دست «یاز»یدن، دار«یوش» و «یور»ش نیز پیدا شد. «یوش» در داریوش و «یور» در یورش به یک معنا است. دار+یوش یعنی خـ+«دا»ی یورش. خدا و دار از یک ریشه (دافتن) هستند. خـ«دا» یعنی به نیکی مدیریت کننده. «دار» یعنی مدیریت کنند؛ مانند شهردار و جهاندار و پادار و .... داریوش یعنی اداره کننده یورش و یغما. ◾️د. تبار از میان واژگان «گیاه، داریوش، یوزپلنگ، یک، تک، یغما، نیش، تُرک، چاقو و یورش»، واژگان گیاه، داریوش، یوزپلنگ، یک، یغما و یورش» چپیره شناسی شدند و واژگان «تک، ترک، نیش و چاقو» انده اند. واژگان «تَک» و تُرک و نیش» هم‌تبار واژه «یغـ»ما هستند و در رده چهارم خویشی هستند. پس تُرک یعنی تازنده و خود تازنده هم یعنی تَک زننده (attack) و «توران» هم یعنی توزنده و تازنده تک زننده و .... واژه «ترک» هم یعنی تازنده و یورش برنده. نیش هم یعنی جلوروندگی که ابزار تازش هم هست. ◾️ه. دودمان واژه پایانی از چپیره واژگانی بالا، «چاقو» است که هم‎دودمان واژه «یغما» است؛ یعنی هسته هر دو واژه «جور» هستند؛ یعنی هر دو «خئی» هستند و وابسته آنها نیز «ناجور» هستند؛ یعنی یکی خئی (چاقو) است و دیگری فئی (یورش و یغما). از این رو واژگان «چاقو» با «یغما» کمترین رده خویشی (هم‌دودمانی) دارند. 🌹خرید کتاب «زَوا» با ۶۷٪ بهاکاه؛ ۵۰ هزار تومان ◾️گروه زوا؛ با گروهداری ا. امامی
هدایت شده از ابرفقه
🔺 آفتاب ای کاش درک ذلت یوم التلاق داشت مردی که در ادامه خود باتلاق داشت نفسی که با ابوسفیان همکلاس بود از عمرو عاص‌های جهان ارتزاق داشت از آن تبختر و منی‌اش نطفه‌های نا- مشروع فتنه بسته شد و اتفاق داشت در گرگ‌و‌میش فهم شما شکل میگرفت و یک نفر که نقد بر این باتلاق داشت و صبح جمعه‌ها چقدر ندبه-ندبه بود درک دقیقی از شب سرد فراق داشت مصباح سبحه بر کف شمشیر در دهان صد تبصره به ریشه این اختناق داشت مَثنی اگر نه، مردِ فردی بلند شد مردی که در نفس نفسش احتراق داشت تأکید کرد هان که کسی شش هزار سال رکن نظام بود و لیکن نفاق داشت آری، کلاغ قصه‌ی ما مرد نیست باز مردی که در ادامه خود باتلاق داشت
🌾 ۵ برتری برابرنهاد «تَخ» یا «تَک» به جای «هفتک» برای «تیک» ۱. معنای جهش و تکانه (tic) واژه «تَخ» و «تک»همریشه و همخان و به معنای جهش، تاخت، تگ و تاز هستند و همه اینها هم‌ریشه هستند و هم‌معنای «تکـ+ـان» و «تکانه» هستند. این ویژگی به خوبی نشانگر تکانه و جهش پوست است. ۲. کشش معنایی برای نشان و تأیید (tick) از واژه «تَخ» می‌توان معنای تأیید را نیز برداشت کرد، زیرا «تَختن» هم‌تبار واژه «دَختن» است که زایش‌هایی همانند «دشـ+ـت کردن، در+آمد، دَسـ+ـتاورد، داشتن و دارم» دارد. (بنگرید به کتاب «زوا؛ زایایی زبان فارسی» نوشته ا. امامی). ۳. هم‌ریشگی با واژگان فرنگی واژه «تَخ» و «تیک» (واژه بیگانه) ریشه‌ای یکسان دارند و این نزدیکی ریشه‌ای به پذیرش آسان‌تر این جایگزین می‌انجامد. ۴. کوتاهی و سادگی «تَخ» یک واژه فارسی کوتاه و یک‌بخشی است که نسبت به «هفتک» دو‌بخشی، ساده‌تر و روان‌تر است. افزون بر این که هفتک نماینده خوبی برای معنای «تکانه پوست» نیست و دستمایه ریشخند می‌شود. ۵. هم‌قواری با واژه فرنگی قواره نگاره «تک» و «تخ» همسانی بسیاری با نشان «تیک» دارند و تنها «تخ» به جای کشیده بودن، ایستاده‌تر است که آن نیز اگر نیاز باشد، می‌توان با کمی کج‌نگاری با قواره «تک» و «تیک» همسان کرد. 🌾 امیدواریم فرهنگستان زبان و ادب فارسی به این پیشنهاد بیندیشد. 🌿 🌹خرید کتاب «زَوا» با ۶۷٪ بهاکاه؛ ۵۰ هزار تومان ◾️گروه زوا؛ با گروهداری ا. امامی
📚 زوای «پیزغلی» و «پِسخالی» بچه بودیم گاهی تیله‌بازی می‌کردیم و برخی «پیزغلی» («پِسخالی») می‌کردند؛ یعنی کلک می‌زدند. ◾️ زوای «پیز» «پیز» از «پیختن» است. زایه‌های دیگرش «پیش»، «پیس» و «پیچ» است. «پیختن» به معنای پیش و جلو آمدن، پیچ پیدا کردن، برجسته شدن و... است. «پیسی» به معنای برجستگی لکه‌ای بر پوست است. «پیه» هم از «پیستن» می‌آید و «پیر» به معنای پیشوا از «پیشتن» گرفته شده است. «پارسال» و «پیرار سال» هم یعنی سال پیش و پیش‌تر. «پیرتر بودن» یعنی پیش‌تر به گیتی آمدن. واژه نزدیک به پیش، «بیش» است. ◾️ زوای «غلی» (خالی) پس «پیز» یعنی بیش، برجستگی یا پیچش. حال «غَـ+لی» یا «غلـ+ی» چیست؟ «غلی» در «پیزغلی» دو واژه است: ۱. «غـ+لی» یعنی بیش («غـ») + لافی («لی»)، به معنای بیش‌لاتی و لاف‌زنی بسیار. ۲. «غلـ+ی» یعنی همراه با «غل». ▫️ زوای «غـ+لی» «غـ» زایه «غَفتن» است که تبار آن «گَفتن» است. این ریشه به خوبی معنای «گَلِ هم بودن» و «چفت هم بودن» را نشان می‌دهد؛ چنانکه واژه «غَبغب» نیز از «غفتن» است و روی‌هم‌بودن را نشان می‌دهد. زایه «لی» از «لیفتن» است که هم‌تیره «لافتن» است. زایه «لافتن»، «لاف» و «لات» است. «لی» در اینجا معنای لاف‌زنی دارد. معنای اصلی ریشه «لافتن» و «لفتن» همان آشکارسازی و «لب» و «لبه» و «لَو دادن» و «لا دادن» است. «لات» هم چون وانمایی می‌کند، لات می‌شود و «لاف زدن» یعنی وانمایی کردن. از این رو، «غـ+لی» یعنی بیش از اندازه («غـ») وانمایی کردن چیزی. «پیزغلی» که همان معنای «نیرنگ و کلک» دارد، یعنی پیچاندن («پیز»: پیچ) و وانمایی بیشینه. ▫️ زوای «غلـ+ی» «غل» از «غفتن» به معنای «گل‌هم‌بودن» و آمیختگی است و «ی» نسبت است. گویا همین واژه به عربی رفته و «غُل» از آن گرفته شده است؛ غل و زنجیر همان «کُنـ»د و زنجیر است. «اغلال» هم یعنی قفل و بستگی. «دَغَل» نیز فارسی است و به معنای بسیار گل‌هم، پیچاندن و آمیختگی (حق و باطل) می‌باشد. با این زوا، «پیزغلی» یعنی بیش‌دغلی و نیرنگ زدن بیشینه. «پِسخالی» هم همین معنا را می‌دهد («پِس» از خاندان «پیز» است و «خالی» هم از تبار «غَلی» است). «سید ایمان علوی» درخواست این زوا را کرد. 🌹خرید کتاب «زَوا» با ۶۷٪ بهاکاه؛ ۵۰ هزار تومان ◾️گروه زوا؛ با گروهداری ا. امامی
🌾 زوای واژه پفیوز سلام و خجسته زادروز امیرالمؤمنین (ع) و روز پدر به امام زمان‌مان (عج)، نائب ایشان و همه شیعیان عالم. به گمان بنده، سخنان آقای کوچک‌زاده خوب بود؛ ولی کاربرد واژه «پفیوز» در آنجا شایسته نبود. واژه «پفیوز»، پیوندی از دو واژه است: واژه وابسته «پُف» و واژه هسته «یوز». ▪️زوای «یوز» واژگان «یوز، دریوزگی، یوزپلنگ، یوش، یوریدن، یاخت، یازیدن، یغما، یاغی، یوغ، یُغر، بیوک، پیوگ، داریوش، نیوشیدن، بیوسیدن (انتظار داشتن)، رزم‌یوش (جنگاور)، گـ+یاغ (گیاه)» همگی از ریشه «یـ+خ» هستند که معنای چشم‌داشتن، طمع و به چنگ آوردن آن را دارند. واژگانی مانند «یخ، یَک، یزدان، یسنا» نیز وجود دارند که معنای وارونه این واژگان را دارند؛ چرا که «ی» در این واژگان از مصدر «یافتن» است و معنای نیرومند پیوند و درونش را دارد (هنجار آن در کتاب زوا آمده است). ولی «ی» در واژگان «یغما، یاغی و یوز» از «افتن» است و زور واژه، در واج هسته یعنی «خ» و زایَه‌های آن است. ▪️زوای «پُف» «پُف» از دو مصدر «پختن + افتن» درست شده است؛ با اینکه «پفتن» به‌رویه، از «افتن + افتن» ساخته می‌شود و معنای «درونشی نیرومند» دارد. ولی در اینجا که «پفتن» از «پختن» (مصدر خئی) با «افتن» درست شده، معنای برونشی نیرومندتری می‌یابد؛ مانند «بافتن» که گاهی از «افتن + افتن» ساخته می‌شود و معنای درهم‌بافته شدن دارد، و گاهی از «باختن + افتن» است که معنای بازشدگیِ آن می‌چربد. از این رو، معنای زایه‌های «بالا»، نرد«بان» و «بام»، معنا برآمدگی و «بازشدگی» (باختن: باز) دارند. پس پف در اینجا معنای برونش دارد که پیامد آن، تهیدگی درون است. پف کردن، پفک و پُل نیز از همین مصدر پفتن با ریشه «پختن+ افتن» ریشه گرفته‌اند ولی «پُر» از مصدر پفتن با ریشه «افتن+ افتن» است. ◾️معنای پیوند «پف + یوز» پیوند میان واژگان گاهی یک‌هسته‌ای است و گاهی دو‌هسته‌ای. پیوندهای یک‌هسته‌ای از واژه‌ی هسته با یک پیشوند یا پسوند ساخته می‌شوند؛ مانند «پرهیز» یعنی ضد هیز. ولی پیوندهای دو‌هسته‌ای از دو واژه خودبسنده (مستقل) درست می‌شود و معنای ترکیبی می‌سازند؛ مانند «گُل + آب: گلاب». در اینجا هم واژه «گل» در معنای خود و هم واژه «آب» در معنای خود است و هیچ‌کدام پیشوند یا پسوند دیگری نیستند. «یوز» یعنی یورا و یورشگر و کنشگر برای به یازدین به چیزی و پفیوز یعنی کسی که باید یورا و کنشگر باشد ولی پفینه و تهیده است. بهترین معنا برای پفیوز، «بی‌وجود» و «منفعل» است. این هنگامی که این بی‌عملی و انفعال و پفیوزی درباره پاسداری از خانواده باشد، واژه پفیوز، مجازاً معنای «بی‌غیرت» به خود می‌گیرد؛ نه این که معنای پفیوز، بی‌غیرت باشد. پفیوز کسی است مانند مترسک که «وجود، مایه، کنشگری، ستیزندگی و حتی تهدیدستیزی» ندارد: یا اشباح الرجال و لا رجال: نامرد: پفیوز! ◾️ فیلم شهید بهشتی: اسلام شهروند پفیوز نمی‌خواهد! 🌹خرید کتاب «زَوا» با ۶۷٪ بهاکاه؛ ۵۰ هزار تومان ◾️گروه زوا؛ با گروهداری ا. امامی