هدایت شده از کانال خبری رجانیوز
📸 واکنش کاربران به تحقیر زبان فارسی در برابر مسعود پزشکیان
✅️ @Rajanews_com
📚زوای واژگان با چپیرهشناسی
چپیره یعنی جامعه خویشی واژگان که پنج رده دارد: خان، خاندان، تیره، تباره، دودمان.
🌾ردگان چپیره
▫️آ. خان
مانند یَخ، یَش، یَک، یَز+د، یَغـ+ما. در اینجا حرکت هم واژگان یکی است و تنها حرف هسته (پیش از نشان مصدر) کمی فرق دارد؛ ولی در اینجا همگی زایه «خ» هستند.
▫️ب. خاندان
هر گاه حرکت یک مصدری کمینه ( ـَـــــِــــُ) باشد و آن مصدر با همان حرکت ولی به گونه کشیده تبدیل شود، خاندان آن درست می شود؛ مانند «یَختن: یاختن»، «یُختن: یوختن» و «یِختن: ییختن».
▫️ج. تیره
هر گاه حرکت مصدها عوض شود، مانند «یَختن: یوختن» یا یُختن: یِختن» یا ... . این رده سوم خویشاوندی است
▫️د. تبار
هر گاه هسته واژه هم جور (یعنی هر دو خئی یا فئی باشند) و وابسته آن هم هم جور باشند؛ یعنی مثل هم نباشند ولی هم زایه باشند. مثلا هر دو «ی» نباشند؛ ولی هر دو همزایه «ف» باشند، در اینجا واژگان همتبار به دست می آید؛ مانند «یک» با «تک» یا «نیش» با یوغ» در اینجا حرف وابسته «ن» و «ی» هر دو زایه «ف» هستند و حرف هسته نیز هر دو زایه «خ» هستند؛ یکی «ش» و دیگری «غ».
▫️ه. دودمان
واژگانی هستند که هسته آنها همجور (هر دو فئی یا خئی) هستند ولی وابسته آنها باید ناجور (یکی خئی و دیگری فئی) باشد؛ مانند «شال» و بافت» در اینجا هسته شال «ل» است و هسته بافت هم «ف» است که هر دو جور (فئی) هستند ولی وابسته اینها ناجور هستند، یکی خئی (ش) است و دیگری فئی (ب) است. از این رو واژگان «شال» و «بافت» یا «بزم و جشن» هم دودمان هستند و نزدیکی معنای رده پنجم را دارند.
🌾 نمونه چپیرهشناسی
واژگان «گیاه، داریوش، یوزپلنگ، یک، تک، یغما، نیش، تُرک، چاقو و یورش» را چپیرهشناسی میکنیم.
برای این که بدانیم کدامبخش از واژگان، هسته واژه و دارای پیوند خویشاوندی با دیگر واژگان است، به سراغ واژگان تک بخش میرویم تا «هسته» و «وابسته» واژه را بشناسیم.
هسته یعنی حرف پیش از نشان مصدری و وابسته یعنی حرف اول واژه؛ مثلا در واژه «یخ» از مصدر «یختن»، «خ» هسته است و «ی» وابسته.
در اینجا دو واژه تک بخش داریم: «یک» و «تک». اکنون باید بدانیم که دیگر واژگان خویشاوند، در بخش وابسته، دارای «ی» هستند یا «ت»
در واژه «یک» یا «تک» هسته واژه «ک» است و وابسته یکی از آنها «ی» است و دیگری «ت». وابسته بیشتر واژههای دادهشده، «ی» است نه «ت»؟ «گیاه، داریوش، یوزپلنگ، یک، تک، یغما، نیش، تُرک، چاقو و یورش»
وابسته در واژگان «گیاه، داریوش، یوزپلنگ، یک، یغما و یورش»، «ی» است و تنها دو واژه «تک» و «ترک» وابسته «ت» را دارند و دو واژه «چاقو» و «نیس» هم وابسته شان «چ» و «ن» است.
پس واژه اصلی در این چپیره واژگانی، واژهای است که وابسته آن «ی» باشد که هسته آن، یکی از زایه های «خ» است؛ زایههای «خ»چنین هستند: «ج، چ، خ، ز، س، ش، غ، ق، ک، گ» و «ه، ر».
پس مصدر اصلی ما که کانون خویشی دیگر واژگان است «یختن» است که واژگان «یک»، «یغـ»+ما از آن است
◾️آ. خان
یختن: یک، یغـ+ ما، ....
◾️ب. خاندان
«یاه» در گیاه هم، از بیشینه یختن؛ یعنی «یاختن» است.
یختن و یاختن را همخاندان مینامیم.
پس واژگان «یک، یغما و گیاه روشن شد که از یختن هستند.
◾️ج. تیره
اگر حرکت روی «یَ» را عوض کنیم، واژگان همتیره «یَختن» به دست میآید؛ مانند:
یاختن و یوختن
اکنون ببینیم کدام واژگان زیر همتیره یختن است: «یوختن: یوز، یوش، یوس، یوه، یور، یوک و ...»
پس خویشی واژگان «یوزپلنگ، دریوزگی، دست «یاز»یدن، دار«یوش» و «یور»ش نیز پیدا شد. «یوش» در داریوش و «یور» در یورش به یک معنا است. دار+یوش یعنی خـ+«دا»ی یورش. خدا و دار از یک ریشه (دافتن) هستند. خـ«دا» یعنی به نیکی مدیریت کننده. «دار» یعنی مدیریت کنند؛ مانند شهردار و جهاندار و پادار و .... داریوش یعنی اداره کننده یورش و یغما.
◾️د. تبار
از میان واژگان «گیاه، داریوش، یوزپلنگ، یک، تک، یغما، نیش، تُرک، چاقو و یورش»، واژگان گیاه، داریوش، یوزپلنگ، یک، یغما و یورش» چپیره شناسی شدند و واژگان «تک، ترک، نیش و چاقو» انده اند.
واژگان «تَک» و تُرک و نیش» همتبار واژه «یغـ»ما هستند و در رده چهارم خویشی هستند. پس تُرک یعنی تازنده و خود تازنده هم یعنی تَک زننده (attack) و «توران» هم یعنی توزنده و تازنده تک زننده و .... واژه «ترک» هم یعنی تازنده و یورش برنده. نیش هم یعنی جلوروندگی که ابزار تازش هم هست.
◾️ه. دودمان
واژه پایانی از چپیره واژگانی بالا، «چاقو» است که همدودمان واژه «یغما» است؛ یعنی هسته هر دو واژه «جور» هستند؛ یعنی هر دو «خئی» هستند و وابسته آنها نیز «ناجور» هستند؛ یعنی یکی خئی (چاقو) است و دیگری فئی (یورش و یغما). از این رو واژگان «چاقو» با «یغما» کمترین رده خویشی (همدودمانی) دارند.
🌹خرید کتاب «زَوا» با ۶۷٪ بهاکاه؛ ۵۰ هزار تومان
◾️گروه زوا؛ با گروهداری ا. امامی
هدایت شده از ابرفقه
🔺 آفتاب
ای کاش درک ذلت یوم التلاق داشت
مردی که در ادامه خود باتلاق داشت
نفسی که با ابوسفیان همکلاس بود
از عمرو عاصهای جهان ارتزاق داشت
از آن تبختر و منیاش نطفههای نا-
مشروع فتنه بسته شد و اتفاق داشت
در گرگومیش فهم شما شکل میگرفت
و یک نفر که نقد بر این باتلاق داشت
و صبح جمعهها چقدر ندبه-ندبه بود
درک دقیقی از شب سرد فراق داشت
مصباح سبحه بر کف شمشیر در دهان
صد تبصره به ریشه این اختناق داشت
مَثنی اگر نه، مردِ فردی بلند شد
مردی که در نفس نفسش احتراق داشت
تأکید کرد هان که کسی شش هزار سال
رکن نظام بود و لیکن نفاق داشت
آری، کلاغ قصهی ما مرد نیست باز
مردی که در ادامه خود باتلاق داشت