eitaa logo
کانال زادگاهم تویه دروار
786 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
79 فایل
ارتباط با کانال: @mohammadtavakoliyan
مشاهده در ایتا
دانلود
 دلم برای روزهایی تنگ است که میدانم باز نخواهند گشت ؛ می نویسم برای که دیگر حضورش را احساس نخواهم کرد .... به راستی که چه زود دیر می‌شود .... روزت مبارک ؛ روحت شاد و یادت گرامی .... 🖤💕🖤💕 👤 زنده یاد مشهدی @zadgahamtuyehdarvar ارسال :  
 دلم برای روزهایی تنگ است که میدانم باز نخواهند گشت ؛ می نویسم برای که دیگر حضورش را احساس نخواهم کرد .... به راستی که چه زود دیر می‌شود .... روزت مبارک ؛ روحت شاد و یادت گرامی .... 🖤💕🖤💕 👤 زنده یاد مشهدی @zadgahamtuyehdarvar ارسال :
چند سال گذشت از غم فقدان تو پدر ، کشتی امیدم به گل نشست چند سال گذشت و یک گوشه چشمی نظر از سوی تو کافیست 💐روحت شاد پدرم و 💐روزت مبارک مرحوم @zadgahamtuyehdarvar
این قسمت:من و 😄😄 🔸اواخر پاییز بود،تقریبا" برگی روی درخت ها باقی نمانده بود. هوا پر از ابر های سیاه بود، صدای ناله و کرنش آسمان شدید شد، انگار می خواست یک دل سیر ببارد،ولی هنوز بغضش نترکیده بود... از مدرسه تعطیل شدیم و با عجله به سمت خانه به راه افتادیم تا نکند باران شروع به باریدن کند و ما هم زیر باران همچون موش آب کشیده شویم؛ به اتفاق دوستانم تا نزدیک حمام عمومی آمدیم و به ابتدای سه راهی فرس کوچه رسیدیم،پرسیدند:نمی خواهی بروی خانه!؟ همانطور که راه می رفتیم، نگاهی به کوچه باغ انداختم، واقعا وحشتناک بود، درختهایی که هیچ برگی روی آنها نمانده بود،هوای سرد آخر پاییز،کلاغ هایی که روی درخت های بلند سپیدار نشسته اند و شاید مثل من با وحشت به این فضا نگاه می کنند. تصمیم خود را گرفتم. با کمال خونسردی طوری که دوستانم متوجه نشوند که من ترسیده ام، گفتم:نه،میخواهم با هم باشیم،وبلا فاصله موضوع را عوض کردم،تا کسی متوجه ترس من نشود. @zadgahamtuyehdarvar 🔸چشمانم افتاد به مشهدی ، که داشت با عجله میرفت روی پشت بام حمام تا روی دودکش ها را ببندد،تا اگر باران آمد، آب وارد دودکش ها نشود، می توانستم با دیدن دود حاصل از سوختن نفت سیاه، متوجه شوم که چقدر آب حمام داغ است... همه بلند فریاد زدیم و به مشهدی رجبعلی سلام کردیم،او با همان لبخند همیشگی جواب سلام مارا داد و گفت: ((وَچا اگه سردِتان بَبی بَشین حُمام دِله بُخاری هیمه ای روشِن هاکِردیُم گرم بَبین)) از او تشکر کردیم و به مسیرمان ادامه دادیم.تا این که به سه راهی دشترخان رسیدیم ،آنجا چند نفر از هم مدرسه ای هایمان از ما جدا شدند و به سمت میرجبرئیل رفتند، من و دونفر دیگر از دوستانم مسیر اصلی را ادامه دادیم تا این که چشمانم به مردی افتاد...
 دلم برای روزهایی تنگ است که میدانم باز نخواهند گشت ؛ می نویسم برای که دیگر حضورش را احساس نخواهم کرد .... به راستی که چه زود دیر می‌شود .... روزت مبارک ؛ روحت شاد و یادت گرامی .... 🖤💕🖤💕 👤 زنده یاد مشهدی @zadgahamtuyehdarvar ارسال :
چند سال گذشت از غم فقدان تو پدر ، کشتی امیدم به گل نشست چند سال گذشت و یک گوشه چشمی نظر از سوی تو کافیست 💐روحت شاد پدرم و 💐روزت مبارک مرحوم @zadgahamtuyehdarvar