دلم برای روزهایی تنگ است
که میدانم باز نخواهند گشت ؛
می نویسم برای #پدرم
که دیگر حضورش را احساس نخواهم کرد ....
به راستی که چه زود دیر میشود ....
روزت مبارک ؛
روحت شاد و یادت گرامی ....
🖤💕🖤💕
👤 زنده یاد مشهدی #رجبعلی_رستمیان #لوتی
@zadgahamtuyehdarvar
ارسال : #محمدلوتی
دلم برای روزهایی تنگ است
که میدانم باز نخواهند گشت ؛
می نویسم برای #پدرم
که دیگر حضورش را احساس نخواهم کرد ....
به راستی که چه زود دیر میشود ....
روزت مبارک ؛
روحت شاد و یادت گرامی ....
🖤💕🖤💕
👤 زنده یاد مشهدی #رجبعلی_رستمیان #لوتی
@zadgahamtuyehdarvar
ارسال : #محمد_لوتی
چند سال گذشت
از غم فقدان تو پدر ، کشتی امیدم به گل نشست
چند سال گذشت
و یک گوشه چشمی نظر از سوی تو کافیست
💐روحت شاد پدرم و 💐روزت مبارک
مرحوم #رجبعلی_رستمیان
#کانال_زادگاهم_تویه_دروار
@zadgahamtuyehdarvar
#خاطرات_من
این قسمت:من و #ابراهیم_برقی😄😄
🔸اواخر پاییز بود،تقریبا" برگی روی درخت ها باقی نمانده بود. هوا پر از ابر های سیاه بود،
صدای ناله و کرنش آسمان شدید شد،
انگار می خواست یک دل سیر ببارد،ولی هنوز بغضش نترکیده بود...
از مدرسه تعطیل شدیم و با عجله به سمت خانه به راه افتادیم تا نکند باران شروع به باریدن کند و ما هم زیر باران همچون موش آب کشیده شویم؛
به اتفاق دوستانم تا نزدیک حمام عمومی آمدیم و به ابتدای سه راهی فرس کوچه رسیدیم،پرسیدند:نمی خواهی بروی خانه!؟
همانطور که راه می رفتیم،
نگاهی به کوچه باغ انداختم،
واقعا وحشتناک بود، درختهایی که هیچ برگی روی آنها نمانده بود،هوای سرد آخر پاییز،کلاغ هایی که روی درخت های بلند سپیدار نشسته اند و شاید مثل من با وحشت به این فضا نگاه می کنند.
تصمیم خود را گرفتم.
با کمال خونسردی طوری که دوستانم متوجه نشوند که من ترسیده ام،
گفتم:نه،میخواهم با هم باشیم،وبلا فاصله موضوع را عوض کردم،تا کسی متوجه ترس من نشود.
@zadgahamtuyehdarvar
🔸چشمانم افتاد به مشهدی #رجبعلی_رستمیان،
که داشت با عجله میرفت روی پشت بام حمام تا روی دودکش ها را ببندد،تا اگر باران آمد، آب وارد دودکش ها نشود،
می توانستم با دیدن دود حاصل از سوختن نفت سیاه، متوجه شوم که چقدر آب حمام داغ است...
همه بلند فریاد زدیم و به مشهدی رجبعلی سلام کردیم،او با همان لبخند همیشگی جواب سلام مارا داد و گفت:
((وَچا اگه سردِتان بَبی بَشین حُمام دِله بُخاری هیمه ای روشِن هاکِردیُم گرم بَبین))
از او تشکر کردیم و به مسیرمان ادامه دادیم.تا این که به سه راهی دشترخان رسیدیم ،آنجا چند نفر از هم مدرسه ای هایمان از ما جدا شدند و به سمت میرجبرئیل رفتند،
من و دونفر دیگر از دوستانم مسیر اصلی را ادامه دادیم تا این که چشمانم به مردی افتاد...
هدایت شده از کانال زادگاهم تویه دروار
دلم برای روزهایی تنگ است
که میدانم باز نخواهند گشت ؛
می نویسم برای #پدرم
که دیگر حضورش را احساس نخواهم کرد ....
به راستی که چه زود دیر میشود ....
روزت مبارک ؛
روحت شاد و یادت گرامی ....
🖤💕🖤💕
👤 زنده یاد مشهدی #رجبعلی_رستمیان #لوتی
@zadgahamtuyehdarvar
ارسال : #محمد_لوتی
هدایت شده از کانال زادگاهم تویه دروار
چند سال گذشت
از غم فقدان تو پدر ، کشتی امیدم به گل نشست
چند سال گذشت
و یک گوشه چشمی نظر از سوی تو کافیست
💐روحت شاد پدرم و 💐روزت مبارک
مرحوم #رجبعلی_رستمیان
#کانال_زادگاهم_تویه_دروار
@zadgahamtuyehdarvar