37.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴مراسم عزاداری
# تاسوعای_حسینی
#دشتبو #امامزاده_مطهر
#محرم۱۴۰۲
@zadgahamtuyehdarvar
🎥 #فاطمه_شاهچراغ
جانه خدایا⭐️
اَمروزمان بُگذشت؛
فِردامانا⭐️
با گذِشتِت شیرین تِر هاکن
ما به مهرُبانیت محتاجیم
رهامان نكنیا ⭐️
شوتان خـوش ⭐️
لحظه هاتان پر اِز آرامش⭐️
@zadgahamtuyedarvar
✍ #محبوبه_وفایی_نژاد
📸 #صدیقه_رستمیان
تابستان 1402
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
#سعدی
@zadgahamtuyehdarvar
#سلام_صبح_بخیر_همولایتی
#تراز بخش اول
سلام
۱۵ مرداد روز نوسال یک میزان و معیاری برای اهالی محترم تویه درواری ، برای سر و سامان دادن بعضی از کار هایشان بود.
یک مناسبت روز #تراز دامداران بود که در روز نوسال یا چند روز قبل یا بعد با قول و قرار قبلی برای اندازه گیری مقدار شیر گوسفندهایشان تعیین می شد .
همه دامداران گله در آن روز به محل ایستگاه تابستانه گوسفندان ( #خیلخانه ) حاضر می شدند.
خیلخانه گوسفندان معمولا از روز شصت عید با تعین یکنفر بعنوان #مختاباد شروع بکار می کرد .
مختآباد یکنفر آشنا به کار دامداری و تهیه محصولات گوسفندی مثل ماست ، کره ، کشک و سیچو بود.
ایستگاهای تابستانی معمولا نزدیک چشمه ها ، در یک یا چند اطاق حدود ۷۰ یا ۶۰ متری گلی ، با یک تعمیرات جزیی هر ساله راه اندازی می شد.
چندین اجاق بزرگ برای گرم کردن شیر ، طبخ دوغ و آب کشک و
یک سکو برای تولم زدن ، از ضروریات اولیه بود .
حدود پنجاه و پنج سال پیش بود که خیلخانه گله گوسفندهای ما در سیاه کوه همجوار "کلاته حاج محمدتقی" برقرار شده بود .
روز تراز برای مختاباد بخاطر حضور دامداران گله روز پر کار و مهمی بحساب می آمد.
در روز تراز رسم بر این بود که یک ناهار چرب و پر گوشت آماده شود.
یگ گوسفند بزغاله یا گولار (بزغاله یکساله) را اول وقت سر بریده و گوشتش برای ناهار آماده میشد. پوست این حیوان هم برای نگهداری کره مورد استفاده قرار می گرفت.
صاحبان دام یکی یکی پیاده یا با الاغ مربوطه از راه می رسیدند .
بعضی از آنان سوار بر الاغ تا جلوی درب خیلخانه نزدیک می شدند و رفت و آمد را مختل می کردند. مختاباد ضمن خوشآمد به آنها میگفت ، عمو جان این خر را دویست متر دورتر با ریسمان ببند تا خرها با هم دعوا نکنند .
اسباب صبحانه از قبل آماده بود ، نان کلوا (ضخیم و ده سانتی ) که وسطش هم حسابی پخته شده ، کره ، سر شیر ، ماست پرچرب فراوان ، مثل بعضی از رستوران های طرقبه مشهد، محدودیتی برای مصرف وجود نداشت.
از آنطرف در کنار اجاق ، کتری مسی سیاه رنگ پر از آب جوش و یک قوری چای ، چندین استکان و نعلبکی آماده بود .
بعد از یکساعت راه پیمایی ، چای با صبحانه ، ته لیت ماست و کلوا در لاک چوبی مزه ای می داد!!
در بین آن یک لقمه نان کلوا آمیخته به کره ، حسابی حال آدما جا می آورد .
داخل خیلخانه دیگ های بزرگ ماست و دوغ ، روی طاقچه ها تاس های سرشیر ، کیسه های پر از کشک خشک شده و یک پوست پر از کره، لم چوخا، وسایل چوپانان ، سنگ و ترازو خود نمایی می کردند .
یکی از مالداران مشغول بهم زدن سیچو مایع بود تا سفت شود و هر از گاه یک انگشت سیچو را به دهنش می گذاشت ، می گفت به به !!! چه ترشه!!!
مختاباد از راه خیر خواهی می گفت: عمو جان مراقب باش!! قره قروت اینجوری خیلی برنده است و شکم راه انداز!! به مشکلی بر نخوری!!
مختاباد مردی صبور ، خوش اخلاق و با آن شرایط ساختمان بسیار تر و تمیز بود . چون هم سن و سال داییم علی اکبر بود ، او را دایی صدا می زدم و دوستش داشتم .
^به من گفت دایی جان اگر صبحانه نمخوری! چند تا سطل اووء ازچشمه بییر.^
سطلها را گرفته ، روانه چشمه شدم. یک قلاده سگ سیاه و سفید با دهن گشادش که از گرما نصف زبانش را بیرون آورده و له له می زد ، نگاه غضب آلودی به من داشت . طوری که جرات نمی کردم مستقیم تو چشماش نگاه کنم . به هرحال با احتیاط دو سه بار ، آب آورده و داخل یک دیگ بزرگ ((برکر)) ریختم ، تا مختاباد به من گفت دایی جان دستت درد نکنه،
ان شاءالله عروسیت.
صدای زنگوله گله گوسفند از دور به گوش می رسید . با کمی دقت آنها را دیدم ، دوست داشتم اول از همه چبش سفید رنگی که بنام من نامگذاری شده بود ببینم . به طرف چشمه آب و استخر رفتم . از بالای تپه گوسفندان دوان دوان بسمت آب هجوم آورده و دور استخر دایره وار شروع به آب خوردن کردند .
بعضی ها که خیلی تشنه بودند ، دو دست خود را تا کرده و نیم خیز شده تا بیشتر از آب استفاده کنند .
در این بین چبش خودم را دیدم .
با قد کشیده با یک ابهت خاص با قدم های شمرده ، جلوی گوسفندان در حرکت است . گاهی با خم کردن چونه اش بسمت گردن و حرکات سرش ژست رییسی و بزرگی خودش را به بقیه نشان می داد . بخاطر گرما میش ها همه سرشان را زیر دنبه و دوپای یکدیگر گرفته اصلا سر و کله شان دیده و شناخته نمی شد . همه سرها پایین در یک صف حرکت می کردند ، تا به محل همیشگی استراحت رسیدند.
سگهای گله هم از راه رسیده و سر استراحت در سایه اطاق خیلخانه با کمی غر و لند به یکدیگر جا خوش کرده ، تا حدودی رفت آمد را با ترس مواجه می کرد .
۱۰ تا ۱۲ نفر از مردان صاحبان دام هم به جمع ما اضافه شده بودند و یک بانو محترم هم کمر بسته و بسیار فعال در آن جمع بیشتر از دیگران به مختاباد کمک می کرد.
*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣
📝 #حاج_رحیم_رستمیان
#کانال_زادگاهم_تویه_دروار
@zadgahamtuyehdarvar
#تراز بخش دوم
سلام
چوپان ها از راه رسیده مشغول چای خوردن و گرم صحبت از وضعیت آب و هوا ، میزان علف چراگاها ، اذیت و آزار گرگ ها بودند ، که شدیدا مورد توجه من بود .
همه برای دوشیدن شیر آماده شدند . گوسفندان نر و ماده و قصر جدا شده و شیرده ها بطرف دامبرگاه هدایت شدند .
چوپانهای اصلی که همه گوسفندان را می شناختند ، در ابتدای دام برگاه نشسته و هدایت گوسفندان شیری را بسوی صاحبان بر عهده گرفتند.
میزان شیر روز تراز برای هر دامدار که معیار تقسیم محصولات مثل کره گوسفندی و کشک است بسیار مهم است .
کار دوشیدن دام ها ، با ذکر صلوات شرو ع شد .
بزها جلوتر از میش ها ، منتظر نوبت شیر دوشی قرار داشتن . اولین بز از وسط پای دو چوپان عبور کرد . صدا زده شد : مشد علی اکبر ،
دومین بز مش علی رضا ،
سومی ، حاج کرم ،
چهارمی مش غلامعلی و....
تا اینکه اغلب نفرات مشغول دوشیدن شیر شدند .
کار دوشیدن شیر روز تراز با سایر روز ها خیلی فرق می کند . برای گوسفندان که خیلی سخت است ، دامداران می خواهند تا آخرین قطره شیر حیوان ها را دوشیده تا از سهمیه محصولاتشان کسر نشود .
ذکر صلوات دم به دم جریان دارد . با آمدن گوسفندان بعدی ، نفر اول به دامدار می گوید یالا ، یعنی زود باش. روز تراز هم حاشیه هایی مثل بازی فوتبال دارد . بعضی از بز ها که از دست صاحبش بخاط ور رفتن بیش از حد به پستان و... خسته می شوند ، چند بار بعنوان اعتراض مع مع می کردند . یعنی بابا ولم کن !!
کشتی ما را با این شیر دوشیدنت!! وقتی اعتراض بجایی نمی رسید سعی می کردند به حربه گاز از بینی یا گوش صاحبش متوسل شوند تا خلاص شوند!!!!
مش علیرضا که نفر اول نشسته و هدایت کار را بر عهده دارد ، یک چوب نازک کوتاهتر از دسته چپق در کنار لبش دارد ، تا از گزند یک نوع مگس صحرایی (کمی بزرگتر از مگس معمولی سیاه رنگ با اندام کنگره ای) در امان باشد .
برای صدا زدن دامدار و تحویل گوسفند چوب را با مهارت مثل سیگار برگ روی لبانش جا بجا می کرد و از نیش بد این مگس هم داستانهایی تعریف می کند .
خلاصه کار دوشیدن ، یکی دو ساعتی در وسط گرما بطول انجامیده و با آمدن آخرین گوسفند شیری گفته می شود ، برکت
و با ذکر صلوات ظروف شیر برای اندزه گیری به خیلخانه منتقل شد .
مختاباد کسی نبود غیر از
"مرحوم گلمحمد رستمیان"
از محله سراج با عرق جبین و کار و تلاش لقمه حلال به خانه می رساند. آن بانوی برجسته و شیر زن
"مادر شهید شیرمحمد"
است که بدون هیچ ادعایی در بین ما زندگی می کند.
بانویی که در هر صحنه شوهرداری همراهی با همسر ، پس از از دست دادن همسر ، به بهترین وجه ممکن به تربیت فرزندان همت گماشت و یک الگوی به تمام معناست .
فرزندش معلم شد و به همه درس زندگی داد .
خدایا چقدر امثال ما ها مدیون چنین شهداء هستیم ، مدیون خانواده شهداء ، چقدر مدیون صبر و مقاومت بانوانی مثل مادر این شهید هستیم .
زندگی آنها همیشه در تراز است ...
حلال و حرام ، حق و نا حق والدینی که چندان از نعمت سواد برخوردار نیستند ، بیش از دیگران تلاش می کنند ، تا فرزندشان تحصیل کند و به کشورش بیشتر خدمت کند ، که کرد!!!
جگر گوشه آنها در دفاع از غیرت و ناموس و حریم خانواده و کشور ، از دستشان رفت ، تا عزت و شرف را به کشور ایران هدیه کند .
(( درود و سلام ما به ارواح مطهر شهداء و امام شهداء ))
*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣
📝 #حاج_رحیم_رستمیان
۳ مرداد ۹۶
@zadgahamtuyehdarvar
#پُرچُم
22سال پیش،
خیل سر دام بَکِردِنی موقع...
*⃣*⃣*⃣
ارسال: غلامرضا افضلی
@zadgahamtuyehdarvar
#مختاباد کسی است که در مدت زمان خیل وقت ظهر گوسفندان را دوشه(می دوشد) بعد از آن شیرا گرم کُنه و مایه زنه که ماست بَبو.
فردا صبح زود قبل از آفتُو باید ماست دَکُنه(بریزد) مَشکی دِله(داخل مشک) و تُلُم بَزنه (عملیات مخصوص کره گیری)و کره را از ماست بگیره،
بعداً دوغ بَپجه (بپزد)و ورکشه(صاف کند)،وقتی ورکشی سزمه را کشک بزنه و دوغ اُو را سیچو بَپجه و قالُب بَزنه.)
این کار هر روز مختاباد اِه. تا زمانی که خیل را جمع نکردین باید به کار خودش ادامه بدی.
در وسط مدت زمان خیل،روزی مختاباد همه گوسفنددارن را دعوت کرد تا بَشن خیل سر ، تراز بیگیرن ،
روز تراز هر کسی (کسی که یکی داره یا صدتا داره) گوسفند خودش را دوشه،
در آخر همه با هم شیر را با پیمانه های مخصوص و چوب خط اندازه گیری کُنن و در یک دفتر نویسن،تا در زمان تقسیم محصول
از روی این یادداشت برای هر کسی مقدار معلوم بَبو.
بعد از اینکه کار تمام بَبه همگی با هم در هم نهار خُورن،(می خورن)
اما نهار آن روز خیلی تعریف داره،
چون مختاباد یک گوسفند کُشه(سر می بُرد) و درستی دمداجه پْلای لا.(درست می گذارد لای پلو و دَم میکند)
وقتی سفره پهن هاکردن پِلا را کِشن ،اُن وقت مختاباد چند تا بادیه (کاسه های بزرگ مسی با ظرفیت سه کیلویی) سر شیر و کره که از قبل جمع هاکردی بی، میره سفره ای سر .
هر کسی هرچی منتانه و دوست داره خوره،
یک مثل داریم که گوئِن (اُن سفره ای سر باید شِمی دست دَوندن و مُنی پاها را.)
خلاصه در اُن روز دیگه سفره ای سر کم و زیاد فقیر و ارباب نِداره.
✍ #مهندس_محمدرضا_احمدی_فرد
@joftaghi
📝📝📝📝📝📝📝📝
@zadgahamtuyehdarvar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تویه دروار زیبای من❤️
خیل،سیاه کوه
ارسال: #رحیم_کلانتری
1395
🐑🐐🐏
@zadgahamtuyehdarvar