eitaa logo
کانال زادگاهم تویه دروار
645 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
58 فایل
ارتباط با کانال: @mohammadtavakoliyan
مشاهده در ایتا
دانلود
بانگ تڪبیر زامواج فضا مےآید گوش باشید ڪہ آواےخدا مےآید بوےعطر از نفس بادصبا مےآید نفس بادصبا روح فزا مےآید پیڪ وحےاست ڪہ در غارحرا مےآید بہ محمد ز خداوند ندا مےآید اِقرا بِاسم رَبُّکَ الَّذی خَلَق " 💫 به تُمام مسِلمانان جهان مخصوصا شما همولایِتی‌های عزیز مبارِکا بو💫 ✅ پیام مبعث :            "نه" به تعظیم در مقابل غیر اِز خدا  . ⚡️سِلام هَموِلایِتیهای عزیز ⚡️صبح شما بخیر و شادی ⚡️اَمرو اِز خدا خواهُم که هر چی خیر و صِلاحه شُمِی واسِرِی رَقُم بَزِنه. *مُن به خدا ایمان دارُم بِهتِرینا را نِصیبِتان کُنه* خدایا به امید خودِت... "تَندُرِست و عاقِبِت بخیر بین" ✍ @zadgahamtuyehdarvar
کانال زادگاهم تویه دروار
🎶❤️🎶❤️ صدایی آشنا و پر خاطره ارسال: #حاج_رحیم_رستمیان @zadgahamtuyehdarvar
۲ ✅ سِلام صدای تنها آسیوی تویه دِروار در باغستان 👆👆👆👆 نه ، صدای تنها آسیو در استان سمنان اِه ! شاید بعدا مقام بالاتِری ایج بیگیره !!! درخت چنار باغستان،خیلی وقته که با این صداها عادِت بَکِردِه... صدای تک ، تکِ همسایه اِش آسیو را... و نوای آرامبخش اُوء را... در آسیو چله کو (راه آب بعد از بگردش درآوردن پره های چوبی آسیاب) نیمه های شو،یا وسِطهای روز ریشه های چنار اِز این اُوء گوارا،نوش جان کُنِن،با وزش باد شاخه ها و ولگهاشیج لبی تر کنِن و به رقص و شادی مشغول بِن. چشمه قل قلی اُوء که نُماد تویه دِرواره و دل و جان همه تویه درواریا را اِز دشتبو تا صح به هم وصل کنه، درخت ۲۰۰۰ ساله  چنار... خدایا توفیق هادِن  قدردان این نعمت ها بیم و بِتانیم  از آنها حفاظت هاکُنیم. مثل اینکه دَریم اِز آسیو خالِی مابی دور بیم!! نه اینطور نیه ، فکر کُنُم باغستانی آسیو ، ماست (می خواست) یادی از آسیوی خالِی مابی و تنوره ای آسیو و... هاکُنِه ، اومِی قلُما باهانه قِرار بِدا ، اگِریج خواسته بیم بدبینانه نُقاه هاکُنیم ممکنه یک شیشکی(معنی فارسیشا همه دانِن) دوستی بو و بَگِوئِه (بگوید) آسیوها آسوده بَخُسین ، مون بیدارُم . @zadgahamtuyehdarvar 🌊🌳🌊🌳🌊🌳🌊🌳🌊 ، مُنی پاتوق به . به هُوای رِفیق "گت نِه نَه"  بَبییِن شییُم اویی پیش ، خیلی لذِّت داشت ... ویشتِر موقعها گندُما را دَمکِردِن (جا دادن ) انبانی دِلِه (انبان از پوست رسیده گوسفند هست که بهترین وسیله برای نگهداری  آرد ، برنج و... بود) زنان بیشتِر انبانا سرِشان وامِشتِن ، و مردان کولِشان گِتِن . اگِر گندم عیالوار خانه ایش به ، با الاغ مییِردِن آسیو. ورود الاغ به حیاط آسیو غدغن به ، اوسارِشا دَموِستِن توداری کَش(بغل) که بیرون حیاط و روبارپِی دَبِه .اگِر بدانین چه توت خوشمِزِّه ای داشت... انبان ها و کیسه ها را علامِت زییِن تا اشتباه نَبو . سمت چپ ایوان تشکیلات آسیو دَبِه. باغستانی وری یک در ، به آسیو واج به که مردم ویشتِر با اونجِه کار داشتِن . یک اتاقی گَتِ در ایج ، وسِط ایوان واج به ، زمستانا اونجِه کرسی وامِشتِن ، تازه از کرسی خانه ای دِلِه ، به آسیو در داشت ( راه میانبر ) کرسی پِی بَخُفتِن ، گوش هاکِردِن تک تک آسیو و اگِر حُواسِتا خوب جمع هاکردی بی ،سنگی چرخشی صدا و حتی خرد بَبییِن گندما را آسیویی سنگی جیر مِشنُفتی ... حدس بَزِنین چه عالُمی داره !!! مثل اینکه قِطار هُوایی سوآر بَبِی و دَری شی آسُمانهایی دِلِه سفِر بَکُنی  و خوئِ قصرها ، دشت و صحرا را بِینی ... وقتی اونجِه خُفتُم اصلا فکر نَمکِردُم یک اطاق فرضا ۴ در ۶  متری دِلِه بَخُفتیُوم و اطاقی سقفیج سه متره،،، نه !!! اطاقی سقف خیلی از اینها بلندتِر بنِظرُم رِسی؛ همینی خاطر به که دوست داشتُم ، وسطی دری پیش بَخُسُم . این خانه پنجِره نِداشت ، اما  صُباحی سری ، وقتی نور اِز بالا سر در ، با الوانِش مثل یک لوله ، خانه ای دله میامِه و ریز ذرات رنگا رنگ بنفش ، آبی و قرمزِش هُوایی دلِه  وازی کِردِن ، دلُمان خواست بَشیم اُن لوله نورا سوآر بَبیم ... درا که وامکِردیم نسیم صبحگاهی خانه ای دله میامِه و جاشا با آرد گندمی بو که ذرات ریزش اِز آسیو ، شُوءها اُمِی مهمان  بییِن ، عوِض کرد.
فقِط روزهای اُوء بیگیرا تعطیل و سوت و کور به و این شانسا داشتیم که مُن و خواهِر کوچکترُم بییِیم گَت نِنَه ای رِفیق بَبیم ...عجُب رِفیق شفیقی، مهربانوی خوش قلبی!! گَت نِنَه ای رِفیق بَبییِنی واسِرِی ، همیشِک بینمان دعوا به ... صدای نرم ، گرم و لطیف گت نِنَه آدُمی دل و جانا اِز ناپاکی ها شست . مثل اینکه خدا دَرِه همه نعمت های دنیا را آسیو سری وَری(طرف) روان کُنِه . اصلا کارِشی دِلِه عجِله دَنیبِه ، قدش تا حدودی کوتاه به. ویشتِری وقتها یک کمِرشی دور بِسته به . یک خُردِی مسی آفتابه داشت ،رنگِش به سیاهی زِه ، با اُن وضو گِت و شه خانه ای دله نُمازِشا خواند . هیچ موقع دستور نِمدا که وَچِه بَرو نُمازِتا بِخوان . وچا را خوش خوشی گُت ، اِز نعمت های خدا با وَچا حرف زِه، مستقیم نصیحِت نَمکِرد ، اُنگُدِرا حالیمان نَمبِه ، یک کاری کِرد که وَچا خوشتِنشان تشویق هابِن که بشِن نُماز بِخوانن . همین اخلاقاش به که همه ای به جاذبه داشت ؛ اِز وَچا بِگِتِه (گرفته) دُتِر و پسِر تا گَت آدُمها ، خاله مابی را دوست داشتِن . 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 اگِر ارباب نَبِه ! دست و دلباز به ... درسته که کلانتری دُتر به و جُوانی گُدِر برو و بیای داشتین ، اما هیچوقت بنده ناشکر نَبِه ، آسیابانیا کسر نِمدانِست ، با همین کارش ، خوشتنشی واسِری و وچاشی به آبرومِندانه نون در مییِرد . خانه کِلِشی دِلِه چقدر خیر و برکِت دَبِه ... به پاس قرآن بِخواندنِش ؛ فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال( آیه۳۶ سوره نور) در خانه هایی خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد ، و در آن ذکر نام خدا شود ، و صبح و شام تسبیح ذات پاک او کنید . اگِر اُمِیجِه ( ما ) خانی اِش نَشی بِیم ، اُنقدر رفت و آمِد داشت که تنها نَبه و اِز تنهایی نه گله (گلایه) داشت ، نه به کِسی گُت بییِین رِفیقُم بَبِین ؛ اُما رضای دل خودمانی واسِرِی به ، گاه شِیم رفیقِش بِیم. *⃣*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣ ارسال: ۲۶ مهر ۹۶ @zadgahamtuyehdarvar
گَت نِنَه اُم (یا همان مابی آسیوبان ) روح پاکِش شاد 🌺🌺🌺 ارسال:حاج رحیم رستمیان @zadgahamtuyehdarvar
خدا بیامرزیِِّش روحِش با بی بی دو عالُم ، حضرت زهرا محشوره بَبو . 💐💐💐 روحش شاد و قرین امتِنان 💐💐💐 ارسال:حاج رحیم رستمیان @zadgahamtuyehdarvar
سیدهایی مسجد مابی آسیویی پشت عکس: حاج رحیم رستمیان ۲۲دی ۹۶ "این مسجد با همت و مساعدت محلی ها بازسازی ببی" 🕌🕌🕌🕌 @zadgahamtuyehdarvar
🎈سلام دوستان ❄️صبح زمستونیتون زيبـا و 🎈پراز محبت ❄️امروز امید را صدا بزنيم 🎈اميـد به روزهایِ ❄️خوبِ نيامده 🎈اميد به اتفاقات قشنگ ❄️روزتان عـالی 🎈بوم زندگیتون رنگين @zadgahamtuyehdarvar 📸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌷💐🌷💐 (( ۲۱بهمن ماه 64 )) سالروز شهادت برادران و رستمیان گرامی باد. سالروز شهادت دوتن از شهدای گلگون کفن تویه دروار ، 21 بهمن سال 64، برادران محمد علی و حسین علی فرزند در عملیا ت والفجر 8 گرامی باد( برداشت از سایت دهستان تویه روار). 🌷💐🌷💐 ارسال : حاج رحیم رستمیان ۲۱ بهمن ۹۶ @zadgahamtuyehdarvar
به یاد دو شهید گلگون کفن تویه دروار ((محمد علی و حسینعلی رستمیان)) ✅سلام در سالهای دور اطلاع پیدا کردم(حسینعلی رستمیان)فرزند حاج محمد و(خلیل رستمیان) فرزند حاج اسماعیل خواهر زاده ام، دو نوجوان ۱۷یا۱۸ ساله که هنوز سنشان به سن اعزام سربازی نرسیده عازم جبهه هستند. برای دیدارشان به منزل "حاج غلامعلی رستمیان" معلم فرهیخته آموزش و پرورش تهران اخوی حسینعلی شتافتم. فصل زمستان بود.در خانه شان کرسی برقرار بود،نوجوانان با چه عشق و علاقه لباس رزم پوشیده،خندان و شادان برای رفتن به منطقه ثانیه شماری می کردند. برق نگاه معصومانه این بچه ها انسان را محصور خودش می کرد.یک لحظه لبخند از چهرشان دور نمی شد،لباس سربازی را به اندازه نوجوانان ۱۹ ساله به بالا می دوزند،لباسها در ظاهر برای جسم پاک دو نوجوان بزرگ بود،مخصوصا برای تن که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودند،اما روح بلند آنها فراتر از لباس ظاهر و قد کوچک آنها بود. یک نظامی(اینجانب)با یک نگاه روحیه سلحشوری جوانان را خوب تشخیص می دهد.آمادگی و روحیه دو نوجوان در راهی که در پیش گرفته بودند فوق العاده بود ، این دیدار برایم توفیقی بود از زیارت سیمای نورانی یک شهید که بخاطر هجرت از زادگاه کمتر با ایشان مانوس بودم. شهداء با نثار خونشان در عرصه های انقلاب اسلامی، دفاع مقدس،مدافعان حرم، امنیت را برای کشورمان به ارمغان آورده اند تا آرمانهای انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) جامعه عمل بپوشد. درسال ۶۴: خبر تکان دهنده ای به گوش تویه درواریها رسید، خبری سنگین، خبر شهادت دو فرزند به والدین... اگر انسان کوه باشد،آب می شود... خبر شهادت و فرزندان حاج محمد(شاه محمد) مثل پتک به مغزم خورد... دست از کار شسته،بسوی ولایت حرکت کردم. به نزدیکیهای تویه دروار رسیده بودم،با خودم فکر می کردم، چگونه با "عمو شاه محمد"که الگوی تربیتی من در نوجوانی بود ،مواجه شوم!؟ نمی توانستم قیافه پدری که با عرق جبین و زحمت خالصانه،فرزندانش را بزرگ کرده ، در نظرم مجسم کنم. در لحظه دیدارش چگونه و با چه کلامی به ایشان تسلای خاطر بدهم ، انسان در چنین حالاتی خیلی کم می آورد ، بغض در گلویم را به سختی پشت چهره ام پنهان کرده بودم،که با یک اشاره منفجر می شد. حالاتی است که شعاع دید انسان بشدت کاهش می یابد. به باغستان رسیدم... در خانه تجدید وضو کرده و یکراست راهی مجلس بزرگداشت مسجد باغستان شدم. "عمو شاه محمد" در کنار پله های مسجد ایستاده بود ، با نزدیک شدن به ایشان زبانم بکلی بند آمد و نتوانستم حتی یک کلمه حرف بزنم... "عمو شاه محمد" مثل همیشه دو دستان پر مهر و محبتش را بسوی صورتم گشود ، و پیشانیم را بوسید و آرام گفت راضی هستیم به رضای خدا. امانتی در دستمان بود ، به صاحبش برگشت... خدایا به بندگانت چه قدرتی می دهی... "عمو شاه محمد" در چنین شرایط بتواند سر پا باشد... اینقدر یقین ، صبر و تحمل در مقابل مصیبتی بزرگ از خود نشان بدهد... لحظاتی که انسان خودش را ناچیز می بیند، در توصیف یک انسان مومن کلامی را بالاتر از کلام امام علی(ع) ندیدم: چهره مومن شاد و دل او گریان است... گستره سینه اش از هر پهنه ای وسیعتر و خود ش از همه متواضع تر، برتری را خوش ندارد ،غمش طولانی و اندوهش ژرف و سکوتش بسیار ... پر سپاس و پرشکیب و در اندیشه اند، نرمخو و انعطاف پذیر ، با آنکه جانی پر صلابت تر از سنگ خارا دارد، در رفتارش از بندگان خاکسارتر است(نهج البلاغه) اما مادر شهیدان ، بانوان به خاطر خصلت عاطفیشان در موقع مصیبت ، با دیدن اقوام و بستگان ، عقده دلشان باز شده ، با یاد آوری خاطرات گذشته ، به گر یه و زاری می پردازند و تا حدی تسلا می یابند. حالا اگر خودمان را جای مادر دو شهید قرار دهیم ،دریایی از غم و اندوه نزد چشمان مجسم می شود ، اصلا می تواند روی پایش بایستد!؟ اما مادر شهیدان بخاطر راه و هدف شهیدان ، برای روحیه بخشی به مومنین ، تمام غم و غصه و تنهایی خود را در دلشان فرو خورده و در مقابل و مواجهه با اقوام ، بستگان و هموطنان خود را مثل کوه مقاوم و پایدار نشان می دهد ، تا ضعفی در جبهه دفاع از وطن و اسلام حاصل نشود. به همه مادران شهید وطنمان خصوصا ولایت تویه دروار، افتخار می کنیم و در مقابلشان سر تعظیم فرود می آوریم. ((۲۱ بهمن سالروز شهادت دو فرزند برومند تویه دروار و گرامی باد)) *⃣*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣ ارسال: ۲۱ بهمن ۹۶ @zadgahamtuyehdarvar
4_5836941962074131007.mp3
4.45M
به یاد برادران شهید ❤️و ❤️ رستمیان سالروز شهادت دوتن از شهدای گلگون کفن تویه دروار 21 بهمن سال 64، برادران محمد علی و حسین علی فرزند زنده یاد در عملیا ت والفجر 8 گرامی باد🌷 ایران فدای اشکو خنده ی تو دله پرو تپنده ی تو فدای حسرتو امیدت رهاییه رمنده ی تو رهاییه رمنده ی تو ایران اگر دل تو را شکستند تورا به بند کینه بستند چه عاشقانه بی نشانی که پای درد تو نشستند که پای درد تو نشستند کلام شد گلوله باران به خون کشیده شد خیابان ولی کلام آخر این شد که جان من فدای ایران تو ماندیو زمانه نو شد خیال عاشقانه نو شد هزار دل شکستو آخر هزارو یک بهانه نو شد ایران به خاک خسته تو سوگند به بغض خفته ی دماوند که شوق زنده ماندن من به شادی تو خورده پیوند به شادی تو خورده پیوند ایران اگر دله تو را شکستند تورا به بند کینه بستند چه عاشقان بی نشانی که پای درد تو نشستند که پای درد تو نشستند 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 بهمن۹۹ @zadgahamtuyehdarvar