در خشکسال مکٌه هم ای ابر، باران داشتی
ایّام تلخ ای نخل من، خرما فراوان داشتی
در ظلمت و جهل زمان، در شام قهر آسمان
تو خواب دیدی در بغل، خورشید تابان داشتی
غیر از امیرمؤمنان که باب ایمان است خود
وقتی تمام شهر کافر بود ایمان داشتی
تا در کمین گامهای وحی، سنگ کینه بود
در پیشواز مقدمش، آیینه قرآن داشتی
تا تشت آتش بود و خاکستر به روی بامها
در پشت در وقت ورود او گلستان داشتی
بر یاریات وقتی زنان شهر در بستند باز
باور نمیکردند از افلاک مهمان داشتی
دلتنگ از زخم زبانها نیستی ای شیردل
چون که سلام از جانب لبخند رحمان داشتی
راز فأغنای ضحا! بر عشق قامت بستهای
تنها تو امُالمؤمنین! با عشق پیمان داشتیِ
امُالأئمه معنیاش این است که مادر تویی
تو مادر عشقی و در جانت بهاران داشتی
صدّیقهی کبرا همان پاداش تصدیق تو بود
بر خاتم پیغمبران قلبی مسلمان داشتی
#زهرا_سپهکار
#شعر_حضرت_خدیجه سلام الله علیها
@zahra_sepahkar