کجا روم که ببارم که در کویر نباشد
که بادهای مخالف در آن مسیر نباشد
چه میشد آه، بتابد در آسمان شب ما
به نالههای شب چاه، ناگزیر نباشد
انار میبرد و آرزوی یک دل خون است
خدا کند که سر راه او فقیر نباشد
به گور میبرم آخر هوای دیدن او را
اگر که هر نفسم عشق، دستگیر نباشد
قسم به ساقی دریا که از کرانهی دلها
عطش زبانه کشد هرکجا غدیر نباشد
کسی که در دل مشکش زلال آب غدیر است
میآید آخر این قصّه، کاش دیر نباشد
#زهرا_سپهکار
#شعر_غدیر
@zahra_sepahkar
خانهی غدیری...
ننشسته غباری به روی آینههایش
درهم نکشیدهست کسی چهره برایش
در بالکنش یاس سپیدیست که شاید
از شهر پر از همهمه کردهست جدایش
از پنجرهها صوت اذان بوده به مولا!
همسایه اگر گاه شنیدهست صدایش
بغرنجترین مسئلهها حل شده آسان
خورده گره با نادعلی دست دعایش
هر سفرهاش اندازهی افراد محلّهست
پیچیده سر کوچه اگر بوی غذایش
دیوار اتاق است که چون مادر دلتنگ،
چسبانده به سینه همه عکس شهدایش
این خانه غدیریست که حال همه خوب است
بهتر شده یک شهر از او حال و هوایش
#زهرا_سپهکار
#شعر_غدیر
@zahra_sepahkar