بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
قسمت: اول
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل اول»
قم – خیابان چارمردون
السلام علیکم و رحمت الله برکاته!
«إِنَ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيما»
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم (سه مرتبه)
✅ بعد از اینکه مردم دور و بر حاج آقا را یه کم خلوت کردند، خدمتشون رسیدیم و با ادب و احترام احوالپرسی کردیم:
سلام علیکم حاج آقا ! احوال مبارکتون؟
علیکم السلام. الحمدلله. بفرمایید!
جسارتا عرض مختصری داشتیم خدمتتون. اجازه بدید خصوصی تر عرض کنیم.
اگه سوال شرعی و یا استخاره هست، به سید بزرگواری که در دفترمون نشستند مراجعه کنید. اگه هم فرمایش دیگری دارین که درخدمتتون هستم.
خواهش میکنم. بزرگوارید. اما فکر کنم خدمت خودتون باشیم بهتره!
مانعی نداره. یا الله! بفرمایید. بفرمایید داخل!
✅ رفتیم و اندرونی تر بیتشون، حاج آقا نشستن روی صندلی راحتی و ما هم تکیه داده به پشتی و نشستیم جلوی پای حاج آقا :
بفرمایید! درخدمتم!
خواهش میکنم. غرض، هم احوالپرسی بود و هم چند دقیقه ای درباره یکی از مسائلی که پیش اومده و بنظرم یه کم داره حاد میشه، با شما مشورت کنیم. البته میخواستیم خدمت پدر بزرگوارتون برسیم اما چون بیشتر پیرامون خودتون مطرح هست، بنظرمون رسید با شما صحبت کنیم بهتر باشه!
شما از کجا تشریف آوردید؟ دارم با چه کسانی گفتگو میکنم؟
آخ ببخشید! اولش میخواستم خودمو معرفی کنم اما بزرگواری شما باعث شد که ...
خواهش میکنم... بفرمایید!
ما از ..................... خدمتتون هستیم.
عجب! بعله! چطور شده اینقدر مودب و مبادی آداب برخورد میکنید؟! ینی باور کنم که همیشه اینجوری هستید؟
مگه خدایی نکرده از ما و یا بچه های ما بی ادبی دیدید؟
خودم بحمدالله نه اما ... بگذریم ... بفرمایید!
بله ... خواهش میکنم ... ما میخواستیم درباره آقا و خانم ساداتی با شما مشورت کنیم. حرفها و مسائلی پیرامون این دو نفر مطرح شده که متاسفانه خیلی جای تاسف داره. الان هم که حدودا سه هفته ای هست کلا غیبشون زده و کسی ازشون خبر نداره! میخواستیم کلا درباره این دو نفر با شما صحبت کنیم!
چی میخواید از جون مردم؟ چرا راحتشون نمیذارین؟!
ما کاریشون نداریم. چند تا سوال اساسی دربارشون مطرح هست که بنظر باید پاسخگو باشند. به نظر که چه عرض کنم. کلا باید پاسخگوی حرفها و مطالبی که در طول پنج سال اخیر مطرح کردند، باشند. آخه اون حرفها حتی برای خاندان خودتون هم جالب نیست و یا باید ازشون شکایت کنید و یا اگه قبول دارید، برای تنویر افکار عمومی ...
تنویر افکار عمومی؟ کدوم افکار عمومی؟ چرا شلوغش میکنید؟ تا چیزی را شما گندش نکنید، الکی گنده نمیشه!
ما اینجوری فکر نمیکنیم و بنظر دارین تند میرید. اجازه بدید ما سوالاتمون را مطرح کنیم... بلکه به یه نتیجه ای برسیم. میشه بفرمایید شما ازشون خبر دارین؟
بنده به سوالات شما جواب نمیدم. شما دارین به دو تا مومن و مومنه پاک و بی گناه اتهام میبندید. اگه هم اتهام نبندید، میخواید یه چیزی ازشون دربیارین و از زندگی و راحتی بندازید. دست بردارید.
حاج آقا اینطوری کار اونا سخت تر میشه ها! بعیده که ازشون اطلاع نداشته باشید. بالاخره اونا بدون توجه و نظر شما حتی آب هم نمیخوردند چه برسه به اینکه زن و مرد را به بهانه عصر عاشورا، نیمه برهنه کنند و قمه بزنن و بعدش هم شعار علیه جمهوری اسلامی بدهند و کارای نامتعارف از خودشون و مردم نشون بدهند و شبش هم فیلم مراسمشون از شبکه های صدای آمریکا و بی بی سی و من و تو و ... پخش بشه!
ینی چی؟ ینی تقصیر منه؟ اصلا آره! من بهشون گفتم. مگه گناه کردند؟ مبنای فقهی ما اینه! خب حالا فرمایش؟!
ما برای مباحثه خدتتون نرسیدیم. اومدیم گرهی که میشه با دست باز کرد، بعدها و حتی الان مجبور نشیم با دندون بازش کنیم! همین.
تهدید میکنید؟ ینی چی با دندون بازش کنید؟
ببنید حاج آقا! لطفا فورا موضع نگیرید. من خیلی دوستانه دارم درباره مشکلی که داماد کوچیکترتون به وجود آورده ... و یا بهتره بگم داره شیوع میده و ما میدونیم که متاثر از شماست نحقیق میکنیم و میخوایم خیلی ساده حل بشه. وگرنه اینجوری و اینجا و اینطوری باب صحبت باز نمیشد.
ببینید بنده کاری از دستم برنمیاد. آسید رضا و همسرشون هم بچه نیستند که شکایتشون را پیش من بیارید. مشرّف! فی امان الله!
ادامه دارد ...
#حدادپور_جهرمی
یا زهرا:
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل اول»
قسمت: دوم
قم – ساختمان مرکزی اداره
جلسه شروع شده بود و به خاطر مشکل معده ای که داشتم، چند دقیقه دیر رسیدم و وقتی هماهنگ کردیم و ریموت اطاق را زدند که وارد بشم، دیدم همه برگشتن عقب و به من نگاه کردند. خوشم از این نگاها نمیاد. چون یه «چه عجب بالاخره پیدات شد» خاصی تو نگاهشون بود.
در بخشی از جلسه، با پخش فیلم و فایل، در جریان ماجرا قرار گرفتیم. البته من از شب قبلش در جریان بودم و چون زودتر از بقیه رسیده بودم قم، تا دیر وقت نشستم و خلاصه تمام اخبار و گزارشات واصله را مطالعه کرده بودم.
نوبت من شد. گفتم:
«حدسمون درست بود و پسر حاج آقای مدنظر هیچ همکاری نکرد! فقط کاش همکاری نمیکرد... بلکه یه چیزی هم بدهکار شدیم. مونده بود ما را به ایمان و تقوا و عمل صالح دعوت کنه و از عذاب یوم عظیم بترسونه و آخرش هم حوالمون بده به الیه المصیر!
پیشنهاد من اینه که آسید رضا و همسرش را من پیگیری کنم و بقیه رفقا هم به سایر ابعاد پرونده برسن. اگه هم میفرمایید حاضرم بیشتر با بیت حاج آقا ارتباط بگیرم و از بیخ حلش کنیم و یه توجیه اساسی صورت بگیره.»
قرار بر این شد که فعلا زوم کنم رو آسید رضا و همسرش و پیدا کنم و ببینم چی به چیه؟
خب پیدا کردن آدم تابلویی مثل آسید رضا در بین ارتباطات پیچیده ای که با بیوت مختلف داشت کار راحتی نبود اما نباید فرصت را از دست میدادیم. چون داشت کم کم فاطمیه میومد و باید سریع اقدام میکردیم.
✅ خلاصه وضعیت آسید رضا را درآوردم:
سید رضا ساداتی – فرزند سید احمد – متولد 1360 – صادره از نجف – از سال 1366 ساکن ایران – قم – تعداد سه نفر عائله (دو همسر و یک فرزند از همسر اول) – همسر اول ایرانی و همسر دوم عراقی – آسید رضا بسیار خوش صدا و باهوش – اتمام سطوع عالی حوزه - دارای چهار جلد تالیف فقهی و سه تا مقاله در نشریه های فقهی لبنانی – دارای ته لهجه عراقی که سبب جذاب تر شدن سخنان و ارتباطات عمومیش شده – اهل منبر و دارای سیما و وجنات علمایی – فاقد مسکن – فاقد وسیله نقلیه – موسس پنج هیئت بزرگ در استان قم و تهران – دارای دو بار سابقه دستگیری به جرم ضرب و شتم و یک بار هم به جرم ایراد سخنان غیر متعارف و توهین آمیز به بعضی بزرگان دینی و سیاسی و ...
جالب بود که هیچ خط داخلی به نامش نبود و یقین کردم که خط همراه خارجی داره. بچه ها پیگیری کردند و رد خط اولش را همون روز درآوردیم. قرار شد همون روز خودم باهاش تماس بگیرم و چند دقیقه ای باهاش صحبت کنم.
با یکی از خطوط خودم براش تماس گرفتم. وقتی داشت زنگ میخورد، یکی از بچه ها گفت: حاجی اگه میتونی قطعش کن تا یه چیزی بگم و بعدش دوباره بزنگ!
قطع کردم ببینم چی میگه؟
گفت: ظاهرا حوالی عصر از طرف دفتر حاج آقا با آسید رضا تماس گرفته شده و چیزی حدود سه دقیقه در یک نوبت و ده دقیقه در یه نوبت دیگه باهاش جرف زدند.
گفتم: فایلش ندارین؟
گفت: فعلا نه! اگه لازمه تا ...؟
گفتم: نه حالا ببینم مزه زبونش چیه؟
گوشیمو برداشتم و رفتم تو محوطه و زنگ زدم ...
✔️ اللَّهُمَ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَ الْعَذَابَ الالِيمَ ...
سلام علیکم و رحمت الله
سلام و رحمت الله ! حال مبارکتون خوبه الحمدلله؟
الحمدلله! شما؟
بنده ارادتمند شما محمد هستم. حاج آقای ساداتی؟
بله آقا جان! بفرمایید!
اگه فرصت داشته باشید چند دقیقه ای وقت شریفتون بگیرم!
خواهش میکنم. بفرمایید!
حقیقتش را بخواید دو سه تا مسئله هست که مطرح شده و مایلیم با شما مشورتی داشته باشیم.
شما امنیتی هستید؟
اگه خدا قبول کنه بله!
من که تازه محکوم شدم. نکنه بازم چیزی هست؟
بنده چندان اطلاعی از محکومیت قبلیتون ندارم. فکر کنم اگر یه جایی قرار بذاریم بد نباشه!
فعلا فرصتشو ندارم. گرفتار چند تا مسئله مهم کاری و تبلیغی هستم و بنظرم بذارین بعد از فاطمیه!
دیره اون وقت. بنظرم همین امروز فردا ....
بوق بوق بوق بوق (قطع کرد!)
دوباره گرفتمش ...
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد ... The mobile set is off
عجب!
بچه ها گفتند: حاجی قبلش نتش روشن بوده. میخوای موقعیت مکانیش را بگیریم؟
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم: نه بابا ... بذار تا به تورم نخوره خوش باشه بنده خدا !
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
یا زهرا:
دیدم لباساشو کامل پوشیده و حتی عمامه هم بر سر گذاشته و داشت عباشو میپوشید که از پشت سر بهش نزدیک شدم و آروم بغل گوشش گفتم: آسید رضا جان دم در منتظرتونم!
برگشت و با چشمای گرد نگام کرد و با ته لهجه عربی که داشت گفت: سلام علیکم! شما؟
گفتم: مکالمه تلفنیمون ناقص موند! گفتم شخصا خدمت برسم و عرض ادب کنم!
دهنش نیمه باز و چشماش هم تقریبا گرد!
فقط نیگام کرد ...
راهنماییش کردم به طرف در ...
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
یا زهرا:
گفتم: درسته؟ از شخص خاصی میگیرین؟ توی سایت خاصی براتون بارگذاری میکنن؟
گفت: بعضیاش که کار خودمه. بعضیای دیگش هم از اینترنت میگیریم.
گفتم: من دقیقا با همون بخشی کار دارم که شما از اینترنت میگیرین. کدوم سایت؟
گفت: یه سایت و دو سایت نیست!
تبلتم آوردم بیرون و گفتم: بفرمایید! میخوایم چندتاشو با هم مرور کنیم. منظورم اشعار هفتگی نیست. همین اشعار و روضه هایی که دارین برای فاطمیه آماده میکنین!
گفت: مثلا کدومش که راحتتر یادم بیاد!
گفتم: باشه! قبول میکنم که یادتون رفته! یادتون میارم. مثلا همون شعری که میگه: «اگه هر دو جهانم بدهند اما از من بخوان یه لحظه دست از سبّ و دشنام بردارم دو جهان را به آتش خواهم کشید!» یا مثلا همون شعری که میگه: «ولایت با هر بی سر و پایی معنی نمیشه وگرنه هر مجتهدی که اسمش کنار پیامبر آورده بشه، مسلمان نیست!» و این شعرها دیگه ...
لحظه به لحظه به تعجبش افزوده میشد و فکرش نمیکرد این چیزا یه روز بشه اسباب زحمتش!
گفت: چون هر شب میرم سراغش، دیگه اسم سایتو وارد نمیکنم و همیشه تو کامپیوترم ذخیره است. اجازه بدید برم از بالا لب تاپمو بیارم.
چند لحظه سکوت کردم و فقط به چهرش زل زدم.
نگاهش به لبم بود و منتظر بود اجازه بدم از ماشین پیاده بشه و به بهانه لب تاپش بره بالا !
گفتم: لازم نکرده! اصلا سایتی در کار نیست. تو هر شب و همیشه فقط با تلگرام و اینستا کار میکنی و میزان مراجعت به جستجوگر و سایت خیلی محدوده!
هیچی نگفت. چون فهمید که با آوردن اسم سایت و این چیزا امتحانش کردم و داشتم راستی آزماییش میکردم.
گفت: جناب! آقا ! برادر! مامور! الان که چی؟ چیکار کنم؟ چرا ولم نمیکنی برم؟ بابا زن و بچم دارن از نگرانی میمیرن! بذار برم مسلمون!
گفتم: سید داری اشتباه میری! این آخرین هشداره! تو در طول بیست روز قبل، بیش از پنجاه شعر با سبک های خاص بین بیش از پنجاه مداح و منبری پخش کردی که آمار اونا هم داریم. اما کاش فقط شعر بود. مستقیم داری رو خط قرمزها پا میذاری و بلکه زیر پات له میکنی. فقط به خاطر این باهات برخود نکردم، چون هنوز امیدوارم کار خودت نباشه و یا وصل به جایی نباشی. از عمد هم اومدم سراغت و دارم بهت میگم. وگرنه میتونستم صبر کنم خط و ربطت دربیارم و یه پرونده گنده ازت کشف کنم که نشه کاریش کرد. اما سید اولاد پیغمبر! مواظب باش. این شماره منه! با من در ارتباط باش. الان هم برو خونه و استراحت کن. اما من تا دو سه روز دیگه یه جواب ازت میخوام. لطفا منو امتحان نکن. منو نمیشناسی و نمیدونی که نمیشه امتحانم کرد. بفرمایید. منتظرم.
خدافظی کرد و پیاده شد.
در ماشینو بست و رفت به طرف خونشون.
کلیدو انداخت و میخواست در را باز کنه که دیدم برگشت به طرف ماشین!
شیشه را کشیدم پایین ببینم چی میگه؟
که گفت: آقا لطفا دیگه سراغ بیت حاج آقا نرین! ربطی به اونا نداره! من و شما خودمون با هم حلش میکنیم.
به چشماش زل زدم و گفتم: بعله ... ربطی نداره به اونا ... البته تا جایی که بلندگوی افکار تکفیری اونا نشی و در مصاحبه با شبکه امام حسین نگی که ما باید جوون ها را نجات بدیم که مثل باباهاشون گول نخورن! میشه بپرسم باباهای این جوون ها را کی گول زده؟!
دیگه رنگش رسما زرد شد.
جوابم نداد.
خدافظی کرد و رفت!
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
یا زهرا:
صداشون لحظه لحظه دورتر شد و از اون مکان دور و دورتر شدند.
خیلی هم خوب!
کویت!
حسینیه عراقی ها
حضرات کویتی
حضرات بحرینی
پس بگو!
مهمان داریم ... چه مهمانی!
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
یا زهرا:
گفت: «داری متعجبم میکنی! اسامی اونا چی بود؟»
گفتم: «پسر نوح!»
گفت: «ینی چی؟ اصلا ولش کن. رهگیری نکردی ببینی از کجاست؟»
گفتم: «نمیشه. مسدوده!»
با تعجب گفت: «جان؟ مسدوده؟»
گفتم: «بله! پسر نوح ! مسدوده! ینی به هیچ وجه نمیشه پیش رفت و شناساییش کرد.»
گفت: «ینی ممکنه؟»
گفتم: «نمیدونم. بالاخره انسداد کار آدمای عادی که نیست. کار دولت هاست. به یه جایی وصلن. حداقل از این اکانت ها و رهگیریشون میشه اینو فهمید.»
بعله دیگه ...
به هر کس بگیم، میگن دارین از خودتون درمیارین!
لطفا به یکی که تخصص شبکه داشته باشه مراجعه کنین تا روشنتون کنه.
فقط میتونم بگم: بازی پیچیده تر شد!
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
یا زهرا:
یا زهرا:
✅ درباره #پسر_نوح
سلام علیکم
شب بخیر
🔸خیلی صحبت ها و اظهار نظرهای مخالفان و منتقدان اذیتتون نکنه. بالاخره اونا هم جبهه خودی هستند (البته ایشالله) و دوسشون داریم. شما مجبور نیستین به حرف همه گوش بدید و جواب کسی بدید. از زندگیتون #لذت ببرید. مطالعه کنید و با #آگاهی زندگی کنید.
🔸کاش همه اینا فقط قصه بود و محصول ذهن و تخیلات من بود. کاش دنیا اینقدر خراب نبود و همه داشتیم کنار هم زندگی میکردیم و کسی برای کسی نقشه نمیکشید. با صدای بلند اعلام میکنم که #پسر_نوح نه تنها غیرواقعی نیست بلکه حتی مکالمات و جر و بحثایی که ذکر میکنم، با کمترین دخل و تصرف بازنویسی شده.
🔸ما فرصت و تعارف نداریم و باید مطالب خیلی صریح و شفاف به سمع و نظر مخاطب برسه. پس لطفا به جای نگران بودن از اینکه ممکنه بخاطر صراحت و رک بودن، اتفاق خاصی بیفته، تلاش کنید تب و تابش را به بقیه منتقل کنید و دوستانتون، مخصوصا دوستان هیئتی را تشویق به مطالعه این داستان بکنید.
🔸کاملا تلفیقی است و پرونده مرکب هست و منحصر به یک طیف و یک خاندان خاص نیست. پس لطفا صبور باشید و با دقت بخونید و ذهنتون را از هر پیش داوری به دور کنید
#حدادپور_جهرمی
یا زهرا:
-آقا من بد میگم؟ میگم این همه مخالف داره و در طول تاریخ کسی اینجوری مثل حاج آقا ادعا نکرده. پس نمیشه به راحتی گفت متواتر هست!
-بفرمایید آقا. بفرمایید. بیشتر مطالعه کنید.
-حداقل بذارین سوال دومم بپرسم!
⛔️ (یکی دو نفر گنده و هیکلی به این طلبه نزدیک شدن و میخواستن از اطراف آقازاده جمعش کنن. اما اون طلبه سوال دومش هم با تقلا و به زور پرسید: )
-ببخشید یه لحظه! حاج آقا فقط یه لحظه! چشم. میرم. فقط میخوام بدونم اینکه حاج آقا گفتند خدا نمیگذره از مخالفین قمه و جهنمی هستند، فقط لطفا بگین بدونم شیخ اعظم انصاری که چهار سال کتابهاش را در حوزه میخونیم و میخونید هم اهل جهنمه و خدا ازش نمیگذره؟! شیخ انصاری که دیگه به قول شما حکومتی نیست.
-مواظب حرف زدنتون باشید. استغفار کنید. این چه حرفیه؟
-وا ! همین چند دقیقه پیش ابوی محترمتون گفتند. همین شیخ انصاری صاحب رسائل و مکاسب هم قبول نمیکنه و به علت ضرر رساندن به بدن حرام میدونه!
-بفرمایید آقا. نستجیر بالله!
-حاج آقا یه لحظه! ازتون خواهش میکنم... ابوی محترمتون هر روز در درس خارجشون از کتاب عروه الوثقی سید کاظم یزدی استفاده میکنند و ازشون روایت نقل میکنند و کلی هم تعریفشون میکنند. همین آسید کاظم یزدی معتقده که اتیان به این عمل قمه زنی، بدعت هست و آدمو جهنمی میکنه! حالا ما کدوم جهنمو قبول کنیم؟ کی جهنمیه؟ آسید کاظم یزدی صاحب عروه الوثقی یا کسی که میگه خدا از خودش و پیامبرانش و امامانش میگذره اما از منکر قمه زنی نمیگذره؟!
که یهو یه نفر از پشت سر با صدای بلندتر از بقیه گفت: مگه نمیشنوی حاج آقا میگن بسه دیگه؟ دنبال چی هستی؟
طلبه بیچاره برمیگرده و پشت سرشو نگا میکنه و میبینه یه سید چهارشونه معمم با ابروهای درهم کشیده و با صدای بلند و ته لهجه عربی داره باهاش حرف میزنه!
طلبه: خود حاج آقا دارن با سعه صدر گوش میدن. شما چی میگی این وسط؟ اصلا مگه سوال کردن جرمه؟
آسید رضا: زندان انداختن قمه زن امام حسین که سرشو تو مجلس روضه شکسته جرمه!
طلبه: آقا سید چرا سیاسیش میکنی؟ ما هممون طلبه هستیم. داریم حرف میزنیم با هم.
آسید رضا: من سیاسیش میکنم؟ دیگه تو این مملکت چیزی هم مونده که شماها سیاسیش نکرده باشین؟
طلبه: نمیفهمم دارین از چی حرف میزنین! من فقط میگم چرا ادعای تواتر و شهرت احادیث قمه زنی میکنید با اینکه این همه مخالف داره؟ میگم پس چرا کتابهای شیخ انصاری و آسید کاظم یزدی و بقیه میخونید در حالی که معتقدید اینا جهنمی هستند؟ اینا سیاسی کردنه یه بحث علمیه؟
آسید رضا: تهش میخوای بگی چرا خلاف حرف خامنه ای و مکارم و اینا داریم عمل میکنیم؟
طلبه: اصلا ! به من ربطی نداره. میخوام بدونم تهش کی جهنمیه؟
آسید رضا: اصلا ما جهنمی. ما ضد ولایت فقیه. ما همه کاره. ما افراطی. ما انگلیسی. چرا با دستگاه امام حسین درمیوفتی بدبخت؟
طلبه: حالا اول شما اثبات بکن این اداها که دارین درمیارین جزء دستگاه امام حسین هست. تا بعد.
آسید رضا: یه چیزی میگم... دو بار هم تکرار نمیکنم. بعدش دُمِتو بذار رو کولتو برو! همینه که هست. اگه قرار باشه چیزی به دستگاه امام حسین ضربه بزنه، مثل کوه جلوش می ایستیم. چه بحث علمی باشه. چه بحث عملی. چه شیخ انصاری و آسید کاظم یزدی باشن. چه ولی فقیه! والسلام.
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل اول»
قسمت: هشتم
قم _ حسینیه ... _ جلسه هماهنگ کننده هیئات مذهبی
«... عزیزان! متاسفانه شرایط حساسی شده و مطلعیم که نسبت به بعضی عزیزان و جلسات و محافل اهل بیت حساس شدن. این طبیعت ظلم و ظالمان هست که نذارن شعائر حسینی و فاطمی به گوش مردم برسه.
مگر نگفت صادق آل محمد علیه و علی آبائه الطاهرین و اولاده المعصومین السلام که کلام ما را به گوش مردم برسانید و به قول جدّش امیرالمومنین علیه آلاف تحیه و الثناء باید در این راه، جمجه ات را به خدا بسپار! مگه نگفتن این حرفها؟ مگه نگفتن این شعائر؟ مگه نگفتن حضرات معصومین علیهم السلام؟
حالا چرا باید بعضی ها بترسند؟ ما سرمون را میشکنیم و بدن و تن گنهکار خودمون را در غم اهل بیت علیهم السلام زخم و لطمه میدیم و به غل و زنجیر میبندیم، اما دیگران میلرزن! چرا باید بلرزن؟
عزیزانم! حفظ کنید. هم خودتون را حفظ کنید و هم معارفی که به ما رسیده را حفظ کنید. در این راه هزینه کنید. خودتون و آبرو و سرمایه های مادی و معنویتون را در این راه هزینه کنید. البته هزینه نیست. بلکه سرمایه گذاری است...
اللهم وفّقنا لما تحبّ و ترضی»
ایشون بعد از سخنرانیشون کنار منبر نشستند و عمامه را از سر برداشتند و همراه با روضه خوان، داد و بیداد و خودزنی و...
مداح میخوند:
[فاطمیم
من سگ کوی بنی هاشمیم
هم علی اکبری و قاسمیم
درِ خونت گدای دائمیم
فاطمیم
مادریم
شیر پاک خوردمو حیدریم
سرم افتاده پی بی سریم
آقایی میکنم از نوکریم ...]
در همون هنگام بود که فضا تاریک تر شد و پس از سه چهار دقیقه، یه کم روشن تر شد و دیدیم که تعدادی از حضار که وسط بودند، قلاده هایی را به گردن انداخته و اطراف حسینیه و پشت سر هم میدویدند و بعضیاشون هم عو عو میکردند!
در همین لحظه مداح میگفت:
[ما سگ حسینیم و خود ارباب
بر قلاده ما حک نموده است ...
بلند گویم و از گفتن خود دلشادم: عوعو ... عوعو ...
دلدارم ... هستی و دلبرم
آزادم ... اسیر اکبرم
نوکر بی بی رباب و
من عبد علی اصغرم
مست حسینم و در تب و تابم
مجنون زینب و سگ ربابم
دار و ندارم فقط حسین
صبر و قرارم فقط حسین ...]
جلسه بعد از سه ساعت عزاداری تمام شد. اما مطلب جالب توجه این بود که پس از مراسم، عده ای از جمعیت رفتند و کمتر از نصف جمعیت موندند. در بین اون نصف جمعیت، کاغذهایی مثل ژتون تقسیم شد. ظاهرا به هر شهری سه الی چهار ژتون تعلق میگرفت. ما یکی از اون ژتون ها را به دست آوردیم. آدرس و شماره تماس خاصی روش ننوشته بود. پیگیر ماجرا شدیم تا اینکه فهمیدیم به مدت سه چهار روز فرصت دارند که این ژتون ها را به دفاتر و مغازه هایی که از قبل بین خودشون مشخص شده تحویل بدهند و به اصطلاح «رزق فاطمیه» یا «اسباب تعظیم شعائر» را تحویل بگیرند و با خودشون به شهرهاشون ببرند.
ولی چیزی که از بلندگو اعلام شد جالبتر بود. اعلام کردند که: «لطفا به خاطر کمبود سهمیه بچه های قم و تهران و شمال کشور و آذری زبان ها، عزیزانی که از استان اصفهان و مناطق جنوبی کشور تشریف آوردند، تقاضامندیم که به دفاتر استان خودشون مراجعه کنند و با تحویل این ژتون ها سهمیه هیئتشون را دریافت کنند. الحمدلله در دفاتر استانیمون هیچ محدودیتی نداریم و اگر کسی هم بیشتر پرچم و لباس و کتیبه بخواد، میتونه سی دی طرح ها را از همون دفاتر تحویل بگیره و با حفظ امانت و مسائل جانبی برای خودشون تکثیر کنند.»
در این جا تعدادی از جملات نوشته شده روی اون کتیبه ها و پرچم ها را خدمتتون نقل میکنم:
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا : خدا دو قاتل تو را لعنت کند ای فاطمه زهرا
لعن الله من کسر ضلعها : خدا لعنت کند کسی که استخوان او را شکست
لعن علی عدوک یا علی ... اولی و دومی و سومی
اللهم العن الثانی : خدایا دومی را لعنت کن
محسن بن علی ... اولین سپر ولایت
و ده ها جمله و نمونه دیگه ...
خب اینا از مدت ها قبل این کارها را میکردند و ما از دو مطلب بالا خیلی وقا بود که اطلاع کامل داشتیم: یکی همین که دفاتر استانیشون کاملا فعال هست و حتی برای بعضی شهرها مثل اصفهان و نجف آباد و قم و خمینی شهر و شیراز و بعضی از شهرهای جنوبی و... بخصوص تصاویر عکس علما با تفکرات این مدلی را هم چاپ و پخش میکنند. یکی هم کار شبکه ای و خوشه ای.
اما اون چیزی که مربوط به پرونده من و داوود میشد و باید سر و تهش را روشن میکردیم، این چیزا نبود. به خاطر همین، باید از این هیاهوها و شلوغ بازارها عبور میکردیم و به اصل ماجرا میپرداختیم. اما چاره ای نبود و باید آمار این مجالس را به صورت آنلاین داشته باشیم.
بگذریم...
و اما آسید رضای پرونده ما ...
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی