eitaa logo
آموزش تخصصی مداحی
341 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
202 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/MAHDI_EHTESHAMI شماره تماس: ۰۹۱۳۲۲۷۵۹۲۲ مهدی احتشامی
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5994486284523929940.mp3
4M
س تحلیل روضه حضرت رقیه سلام الله علیها : تسلط بر شعر عامل اثرگذاری بر مستمع 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 👇 شامیان خوار مبینید مرا گوشه ی زندان به خدا من گل گلزار خدابوی حجازم بگذارید بگریم که شبیه است به زهرا عمر کوتاه من و گریه ی شبهای درازم اشک نگذاشت که در آتش فریاد بسوزم گریه نگذاشت که در سوز دل خود بگدازم خم ابروی تو محراب نمازم شده است جان گرفتم به کف از بهر قبولی نمازم همه خوابند و من غم زده بیدار تو هستم شاهدم این گلوی بسته و این دیده ی بازم چه شد آن کودک شامی که مرا زخم زبان زد تا که در پیش نگاهش به وصال تو بنازم رنگم از دوری روی تو پریده است وگر نه من نه آنم که به طوفان بلا رنگ ببازم ز سیلی صورتم نیلی چو میشد عمه میبوسید چو رویم شعله میزد اشک می آمد به فریادم یکی از روزها دخت یزید آمد به دیدارم نترسیدم به پیشش با وقار کامل استادم لباسم کهنه بود و طعنه ام میزد کنیز او ولی من با سکوتم بر همه درس ادب دادم .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَین اجر و مزده شما برادران و خواهران عزاداران با بی بی دوعالم فاطمه (س)انشاالله آبروی ابا عبدالله در هر گوشه ای از این مجلس و محفل نشسته آید حاجت روا بشید روضه برات بخونم همه اموات فیض ببرند.. 🔸صلی الله علیک یا اباعبدالله .. کاشکی یه سلام مثه سلامِ راهبِ نصرانی می دادم ، بعدِ سلام منم جون میدادم آقا .. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.. بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را بیا و گرم کن از چهره ات شبِ ما را من و جدا شدن از کویِ تو خدا نکند که بی حرم چه کنم غصه هایِ فردا را خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را به موجِ سینه زنانت قسم غلام توام که بُرده گریۀ ما آبرویِ دریا را گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم به یک نگاهِ کریمانه ات دو دنیا را مرا ببر بِه چِشَم زیرِ پا مغیلان را مرا ببر که ببینم به نیزه سرها را خدا کند که بیایی شبی به روضۀ ما شنیده ام که به سر سر زدی کلیسا را خوشا به پنجۀ راهب که شانه ات می زد به آنکه بُرد دل راهبانِ ترسا را به پیر مرد غریبی که شُست گیسویت گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را ▪️میگن راهبی بوده،شبش خواب عیسی مسیح را می‌بینند که می گوید: فلانی مهمانی داری و اون مهمان برای عیسی مسیح خیلی عزیز است باید از او خوب پذیرایی کنی آبرو داری کن.. 🔹راهب میگه بلند شدم از صبح هی چشمم به این راه دوخته شده بود قرار یک مهمان عزیز بیاد برای عیسی مسیح باید خوب پذیرایی کنم؛هی نگاه کرد هی نگاه کرد دید نیومد ظهر شد شروع کرد نگاه کردن دم دمای غروب بود دید کاروانی دارد میاد، جلو جلو اراذل اوباش دارن میان و پشت سر این اراذل اوباش یک آقای رو بستنش به شتری لنگ و پشت سر اون آقا ۸۴ زن و بچه و این ها، چندتا سر به نیزه بلند است..😭 این راهب کمی نگاه کرد دید بچه ها بیشتر به یک سر نگاه می کنند بین این همه سر یک سر خیلی جلوه دارد؛خود راهب نگاه کرد دلش را برد این سر گفت: ▪️این همان مهمان عیسی مسیح است بخدا همان است همانی که عیسی مسیح گفته بود کاروان نزدیک شد،این ها صدا زدند راهب جاداری ما می خواهیم این جا استراحت کنیم،ما می خواهیم امشب اینجا باشیم. گفتم: بله جا هست دیدم خودشان خیمه زدند رفتن شروع کردن غذا آماده کردن اما بچه ها خانم ها پشت دیوار کمین کردند،پناه گرفتند؛ ▪️دیدم یک خانمی بین این خانم ها هی داره میگه رباب پچه هارا جمع کن؛کلثوم نذار بچه ها از هم جدا بشن؛ ▪️یه دختر بچه هی می گفت:عمه پام درد می کنه،عمه منزل قبلی از کاروان جا موندم بد زدند عمه کمرم درد میکنه..😭 همه را آرام کرد.. راهب میگه:این سر سر کیه؟ گفتند راهب این سر حسین پسر پیغمبره.. 😭 میگه سر را گرفتم گفتم:..من این سر را می خواهم امشب گفتن این جوری نمیشه باید پول بدی؛میگه هرچی پول داشتم جمع کردم دادم به این ها که این سر را یک شب نگه دارم سر را آورد توی دَیر ▪️ شروع کرد با این سر حرف زدن؛ای سر تو کی هستی، خودت رو به من معرفی کن؛هی حرف زد دید جوابی نمی شنوه.. آخر صدازد:خدایا به حق عیسی به این سر بگو با من حرف بزن میگه یک وقت دیدم این لب ها داره به هم می خوره.. میگه گوشم رو بردم جلو ببینم چی میگه؛صدا آمد راهب چی می خوای بشنوی؟ صدا زد شما کی هستید؟ ▪️میگه دیدم لب ها دوباره به هم می خوره می خوای من را بشناسی .. أنا ابن محمد مصطفی(ص) أنا ابن علی المرتضی(ع) أنا ابن فاطمه زهرا(س).. 😭 راهب داره گوش میده‌. یهو لب ها دوباره به هم خورد: أنا المظلوم،انا الغریب،انا العطشان..😭 یک دفعه دیدند صورت به صورت این سر گذاشت:چرا صورتت خون آلوده؟.. 😭 حرف هاشو زد؛شروع کرد با گلاب این سر را شست و شو دادن،تا صبح با این سر درد و دل کرد.. وقتی صبح شد.کاروان آماده ،منتظر راهب سر را برگردانه؛بعضی از بچه ها میگفتن:..عمه خدا به دادمان برسِ،آن ها که مسلمان بودند با سر بابامون اون جوری کردند،این که مسیحی است چی کار میکنه.. یک وقت دیدن زینب میگه الهی خیر ببینی،خدا خیرت بده راهب.. چی شد مگه عمه؟ پاشید ببینید با باباتون چه کرده.. یا حسین.. 😭 حسین آرام جانم..حسین روح وروانم .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔸در روضة الشهداء نقل شده: خولی سر امام حسین علیه السلام را برداشته روی به کوفه نهاد،او را در یک فرسخی کوفه منزلی بود،و در آن منزل فرود آمد،و زن او از انصار بود،واهل بیت را به جان و دل دوستدار بود ▪️خولی از وی ترسید و سر امام حسین علیه السلام را در آن خانه در تنوری پنهان کرد،زنش پیش آمد که در این چند روز کجا بودی؟ 🔸گفت شخصی با یزید یاغی شده بود.به جنگ وی رفته بودیم،زن دیگر هیچ نگفت و طعامی بیاورد تا خولی خورد و خوابید و زن را عادت بود که به نماز شب بر می خواست و آن شب برخاست و خانه را طوری روشن دید که گویا صد هزار شمع و چراغ برافروخته اند ▪️نظر کرد و دید که روشنائی از آن تنور بیرون می آید،از روی تعجب گفت سبحان الله من خود در این تنور آتش روشن نکرده ام و کس دیگری هم نبوده ، این روشنائی از کجاست؟ ▪️در آن حیرت دید که آن نور بسوی آسمان میرود تعجب او بیشتر شد ،ناگاه چهار زن دید که از آسمان فرود آمده بالای تنور آمدند،یکی از آن چهار زن به سر تنور رفته و آن سر را بیرون آورده می بوسید..😭 و بر سینۀ خود می گذاشت،و می نالید و میگفت ای شهید مادر و ای مظلوم مادر.. 😭 حق سبحانه و تعالی روز قیامت حق من از قاتلان تو بستاند،و تا حق من ندهد دست از قائمۀ عرش باز نگیرم.. 😭 و آن زنان دیگر بسیار بگریستند و آخر سر را در آن تنور نهاده غائب شدن.. زن انصاریه برخاست و به سر تنور آمده سر را بیرون آورد و درست نگاه کرد، چون حضرت امام حسین علیه السلام را بسیار دیده بود شناخت،نعره ای زد و بیفتاد...😭 .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَین اجر و مزده شما برادران و خواهران عزاداران با بی بی دوعالم فاطمه (س)انشاالله آبروی ابا عبدالله در هر گوشه ای از این مجلس و محفل نشسته آید حاجت روا بشید روضه برات بخونم همه اموات فیض ببرند.. 🔸صلی الله علیک یا اباعبدالله .. کاشکی یه سلام مثه سلامِ راهبِ نصرانی می دادم ، بعدِ سلام منم جون میدادم آقا .. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.. بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را بیا و گرم کن از چهره ات شبِ ما را من و جدا شدن از کویِ تو خدا نکند که بی حرم چه کنم غصه هایِ فردا را خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را به موجِ سینه زنانت قسم غلام توام که بُرده گریۀ ما آبرویِ دریا را گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم به یک نگاهِ کریمانه ات دو دنیا را مرا ببر بِه چِشَم زیرِ پا مغیلان را مرا ببر که ببینم به نیزه سرها را خدا کند که بیایی شبی به روضۀ ما شنیده ام که به سر سر زدی کلیسا را خوشا به پنجۀ راهب که شانه ات می زد به آنکه بُرد دل راهبانِ ترسا را به پیر مرد غریبی که شُست گیسویت گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را ▪️میگن راهبی بوده،شبش خواب عیسی مسیح را می‌بینند که می گوید: فلانی مهمانی داری و اون مهمان برای عیسی مسیح خیلی عزیز است باید از او خوب پذیرایی کنی آبرو داری کن.. 🔹راهب میگه بلند شدم از صبح هی چشمم به این راه دوخته شده بود قرار یک مهمان عزیز بیاد برای عیسی مسیح باید خوب پذیرایی کنم؛هی نگاه کرد هی نگاه کرد دید نیومد ظهر شد شروع کرد نگاه کردن دم دمای غروب بود دید کاروانی دارد میاد، جلو جلو اراذل اوباش دارن میان و پشت سر این اراذل اوباش یک آقای رو بستنش به شتری لنگ و پشت سر اون آقا ۸۴ زن و بچه و این ها، چندتا سر به نیزه بلند است..😭 این راهب کمی نگاه کرد دید بچه ها بیشتر به یک سر نگاه می کنند بین این همه سر یک سر خیلی جلوه دارد؛خود راهب نگاه کرد دلش را برد این سر گفت: ▪️این همان مهمان عیسی مسیح است بخدا همان است همانی که عیسی مسیح گفته بود کاروان نزدیک شد،این ها صدا زدند راهب جاداری ما می خواهیم این جا استراحت کنیم،ما می خواهیم امشب اینجا باشیم. گفتم: بله جا هست دیدم خودشان خیمه زدند رفتن شروع کردن غذا آماده کردن اما بچه ها خانم ها پشت دیوار کمین کردند،پناه گرفتند؛ ▪️دیدم یک خانمی بین این خانم ها هی داره میگه رباب پچه هارا جمع کن؛کلثوم نذار بچه ها از هم جدا بشن؛ ▪️یه دختر بچه هی می گفت:عمه پام درد می کنه،عمه منزل قبلی از کاروان جا موندم بد زدند عمه کمرم درد میکنه..😭 همه را آرام کرد.. راهب میگه:این سر سر کیه؟ گفتند راهب این سر حسین پسر پیغمبره.. 😭 میگه سر را گرفتم گفتم:..من این سر را می خواهم امشب گفتن این جوری نمیشه باید پول بدی؛میگه هرچی پول داشتم جمع کردم دادم به این ها که این سر را یک شب نگه دارم سر را آورد توی دَیر ▪️ شروع کرد با این سر حرف زدن؛ای سر تو کی هستی، خودت رو به من معرفی کن؛هی حرف زد دید جوابی نمی شنوه.. آخر صدازد:خدایا به حق عیسی به این سر بگو با من حرف بزن میگه یک وقت دیدم این لب ها داره به هم می خوره.. میگه گوشم رو بردم جلو ببینم چی میگه؛صدا آمد راهب چی می خوای بشنوی؟ صدا زد شما کی هستید؟ ▪️میگه دیدم لب ها دوباره به هم می خوره می خوای من را بشناسی .. أنا ابن محمد مصطفی(ص) أنا ابن علی المرتضی(ع) أنا ابن فاطمه زهرا(س).. 😭 راهب داره گوش میده‌. یهو لب ها دوباره به هم خورد: أنا المظلوم،انا الغریب،انا العطشان..😭 یک دفعه دیدند صورت به صورت این سر گذاشت:چرا صورتت خون آلوده؟.. 😭 حرف هاشو زد؛شروع کرد با گلاب این سر را شست و شو دادن،تا صبح با این سر درد و دل کرد.. وقتی صبح شد.کاروان آماده ،منتظر راهب سر را برگردانه؛بعضی از بچه ها میگفتن:..عمه خدا به دادمان برسِ،آن ها که مسلمان بودند با سر بابامون اون جوری کردند،این که مسیحی است چی کار میکنه.. یک وقت دیدن زینب میگه الهی خیر ببینی،خدا خیرت بده راهب.. چی شد مگه عمه؟ پاشید ببینید با باباتون چه کرده.. یا حسین.. 😭 حسین آرام جانم..حسین روح وروانم .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔸در روضة الشهداء نقل شده: خولی سر امام حسین علیه السلام را برداشته روی به کوفه نهاد،او را در یک فرسخی کوفه منزلی بود،و در آن منزل فرود آمد،و زن او از انصار بود،واهل بیت را به جان و دل دوستدار بود ▪️خولی از وی ترسید و سر امام حسین علیه السلام را در آن خانه در تنوری پنهان کرد،زنش پیش آمد که در این چند روز کجا بودی؟ 🔸گفت شخصی با یزید یاغی شده بود.به جنگ وی رفته بودیم،زن دیگر هیچ نگفت و طعامی بیاورد تا خولی خورد و خوابید و زن را عادت بود که به نماز شب بر می خواست و آن شب برخاست و خانه را طوری روشن دید که گویا صد هزار شمع و چراغ برافروخته اند ▪️نظر کرد و دید که روشنائی از آن تنور بیرون می آید،از روی تعجب گفت سبحان الله من خود در این تنور آتش روشن نکرده ام و کس دیگری هم نبوده ، این روشنائی از کجاست؟ ▪️در آن حیرت دید که آن نور بسوی آسمان میرود تعجب او بیشتر شد ،ناگاه چهار زن دید که از آسمان فرود آمده بالای تنور آمدند،یکی از آن چهار زن به سر تنور رفته و آن سر را بیرون آورده می بوسید..😭 و بر سینۀ خود می گذاشت،و می نالید و میگفت ای شهید مادر و ای مظلوم مادر.. 😭 حق سبحانه و تعالی روز قیامت حق من از قاتلان تو بستاند،و تا حق من ندهد دست از قائمۀ عرش باز نگیرم.. 😭 و آن زنان دیگر بسیار بگریستند و آخر سر را در آن تنور نهاده غائب شدن.. زن انصاریه برخاست و به سر تنور آمده سر را بیرون آورد و درست نگاه کرد، چون حضرت امام حسین علیه السلام را بسیار دیده بود شناخت،نعره ای زد و بیفتاد...😭 .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
# 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه آبروریزی این شهر کم از شام نبود کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد دختر حیدر کرار ، امان از کوفه نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه ▪️کاروان وارد کوفه شد دیدن یه عده ای دارن از بام خانه ها خاکستر میریزن .. یه عده هم کنار این اسرا دارن پای کوبی میکنن .. ای بمیرم برات بی بی جان .. ▪️یه وقتی زینب سلام الله علیه یه نگاه کرد به دروازه شهر یادش افتاد باباش اینجا حکومت می‌کرده .. یه خانمی آمد یه مقدار نان و خرما بده بی بی فرمود برش گردانید به خدا صدقه به ما حرامه .. 😭 گفتن خانم صدقه فقط به بچه های پیغمبر حرام هست !! فرمود ام حبیبه من زینبم ..😭 به خدا ما بچه های پیغمبریم .. آاای حسین .. صل الله علیک یا اباعبدالله شاعر: عبدالحسین میرزایی .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
گوشوارۀ شکسته.pdf
6.03M
کتاب گوشوارۀ شکسته』 ✓ های دهه ی اول و دوم فاطميه ◈ ✓ شامل  هاي و .... ┄┅┅┄┅🌹یازهرا🌹┅┄┅┅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚 لبیک یا مهدی 💚 کپی باذکرصلوات ثواب مضاعف دارد https://eitaa.com/zakerinehomolbanins @zakerinehomolbanins http://mtaghizade.blogfa.com 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
بَضعَةُ الرَّسُول.pdf
5M
کتاب بَضعَةُ الرَّسُول』 ✓ های دهه ی اول و دوم فاطميه ◈ ✓ شامل  هاي ┄┅┅┄┅🌹یا زهرا🌹┅┄┅┅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚 لبیک یا مهدی 💚 کپی باذکرصلوات ثواب مضاعف دارد https://eitaa.com/zakerinehomolbanins @zakerinehomolbanins http://mtaghizade.blogfa.com 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
. 🖤 امام باقر روحی فداه 🎙 با نوای : حاج ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت دیدیم تمام غصه را در چشمت چشمان تو از روضۀ مکشوف پر است [ ااای آقااا ااای آقااا ااای آقاااا... قربون دلت برم ] چشمان تو از روضۀ مکشوف پر است پیداست تمام کربلا در چشمت 🔖 شاعر : سید علی محمد نقیب 📍 قالب : رباعی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بار بلا به دوش کشیدم به کودکی [ ماها که آدمای معمولی هستیم، معمولا این جوریه دیگه، شاید خاطرات الآنمون خیلی به یادمون نَمونه، اما بچگی ها هر چی دیدیم و هر چی شنیدیم و هر بلایی سرمون اومده و هر خاطره ای داشتیم تازهٔ تازه برامون همیشه هست، چه برسه به این آقا که حجت خداست، هیچ وقت هیچ چیزی فراموشش نمی شه... ] بار بلا به دوش کشیدم به کودکی یک صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی [ الحمدلله بوی محرم داره میاد، حسینی ها کم کم دارن هوایی کربلا میشن اقا جان، هر چی میخوای رزق و روزیِ گریه بگیری امروز بگیر دامن امام باقر رو، الحمدلله دلها آماده ی آمادست، احتیاج به هیچی نداری، منم شعرم رو بخونم شماها برا آقاتون زار بزنید... ] بار بلا [ یه آقازادهٔ سه سال و خورده‌ای، چهار ساله ... ] بار بلا به دوش کشیدم به کودکی یه صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی [ آقا یکمیشو برای ما میگی؟ ] از خیمه‌گاه تا ته گودال قتلگاه دنبال عمه‌هام دویدم به کودکی [ ای وای آقا... ای وای آقا.... الحمدلله معلومه محرمت آباده؛ سالی که نکوست از بهارش پیداست! بوی محرم اومده این جور ابری شدی و می‌باری، بلکه ان شاالله امسال محرم خیابون بین الحرمین، تل زینبیه، خیمه‌گاه، پایین پا... ] از خیمه‌گاه [ اینو دوباره می خونم چون بعدیش سنگین تره باید بتونی تحمل کنی ] از خیمه‌گاه تا ته گودال قتلگاه... [ دوست داری روضه خوان باشی نه؟ درست فرمودند، چقدر خوب فرمودند، که ما بودیم کربلا طبق فرمایش امیرالمومنین، دلمون برا غربت آقامون می تپه، اصلا روضه نخون خودت بگو... ] از خیمه‌گاه تا ته گودال قتلگاه دنبال عمه‌هام دویدم به کودکی [ زخمُ زدم، حالا می خوام نمک بریزم، انشا الله تا آخر ماه صفر باهاش بسوزی ] وقتی که در مقابل من عمه را زدند [ قربون چشماتون برم، قربون اشکاتون برم؛ کدوم عمه؟ هم عمه جانم زینب هم عمه کوچولوم رقیه... وقتی یه لشکر وحشی حمله کنن بچه چی کار می کنه؟ ] وقتی که در مقابل من عمه را زدند فریاد الفرار کشیدم به کودکی [ یک تار مو اگر از سر جون، غلام ابی عبدالله کم بشه، می‌ارزه که عالم رو خدا کن فیکون کنه؛ چه برسه کسی به سایه زینب چپ نگاه کنه... اینو بدون تا بعدا مطلبو عرض کنم، اما هزاران غیر امام اگر برا امام سیلی بخورن در برابر یه سیلی‌ای که امام بخوره چیزی نیست... ] عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی [ ااااای حسین... ناله محرمی می‌خوام، اااای حسین... اما همون جوری که توهین و جسارت به امام، برترینِ توهین ها و جسارته، همون جوری که عطش ابی عبدالله، برترین عطش روز عاشورا حتی نسبت به علی اصغر حسین... همون جور صبر امام بیشترِ، توان امام بیشترِ، تحمل امام بیشترِ، لذا تا شمر بی ادبی کرد گفت عمه حالا فهمیدم رقیه چی کشیده... آخ عمه کوچولو... کار به اینجا رسید... ] آن شب که در خرابه سر آمد میان ما با عمه جان رقیه خمیدم به کودکی [ عمه جانم نشست به حرف زدن با باباش، منم اومدم کنارش نشستم، گفتم عمه جان اجازه میدی منم دو کلمه حرف بزنم با بابابزرگم؟ بفرما عزیز دلم، بفرما قربونت برم. یک کلمه گفته امام باقر... بابابزرگ... ] با کعب نی لباس همه پاره پاره شد [ حـسـیـن... چی بگم که دست بالای دست بسیار است؟ چی بگم که غم رو غمه؟ ] 🔖 شاعر : قاسم نعمتی 📍 قالب : غزل ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آنچه من دیدم ندیده هیچ کس حبس شد در سینه از غصه نفس مرد های کاروان در خاک و خون بانوان از غصه نزدیک جنون مادران کف بر کف از سوز جگر از تن فرزند ها بردند سر گل نماند آنجا عدو پرپر نکرد رحم حتی بر علی اصغر نکرد [ عیب نداره، بذار بگیم دیگه، محرمه، پریشانی اقتضا محرمه...] علی لای لای علی لای لای علی لای لای علی لای لای .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
. 🖤 امام باقر روحی فداه 🎙 با نوای : حاج ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت دیدیم تمام غصه را در چشمت چشمان تو از روضۀ مکشوف پر است [ ااای آقااا ااای آقااا ااای آقاااا... قربون دلت برم ] چشمان تو از روضۀ مکشوف پر است پیداست تمام کربلا در چشمت 🔖 شاعر : سید علی محمد نقیب 📍 قالب : رباعی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بار بلا به دوش کشیدم به کودکی [ ماها که آدمای معمولی هستیم، معمولا این جوریه دیگه، شاید خاطرات الآنمون خیلی به یادمون نَمونه، اما بچگی ها هر چی دیدیم و هر چی شنیدیم و هر بلایی سرمون اومده و هر خاطره ای داشتیم تازهٔ تازه برامون همیشه هست، چه برسه به این آقا که حجت خداست، هیچ وقت هیچ چیزی فراموشش نمی شه... ] بار بلا به دوش کشیدم به کودکی یک صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی [ الحمدلله بوی محرم داره میاد، حسینی ها کم کم دارن هوایی کربلا میشن اقا جان، هر چی میخوای رزق و روزیِ گریه بگیری امروز بگیر دامن امام باقر رو، الحمدلله دلها آماده ی آمادست، احتیاج به هیچی نداری، منم شعرم رو بخونم شماها برا آقاتون زار بزنید... ] بار بلا [ یه آقازادهٔ سه سال و خورده‌ای، چهار ساله ... ] بار بلا به دوش کشیدم به کودکی یه صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی [ آقا یکمیشو برای ما میگی؟ ] از خیمه‌گاه تا ته گودال قتلگاه دنبال عمه‌هام دویدم به کودکی [ ای وای آقا... ای وای آقا.... الحمدلله معلومه محرمت آباده؛ سالی که نکوست از بهارش پیداست! بوی محرم اومده این جور ابری شدی و می‌باری، بلکه ان شاالله امسال محرم خیابون بین الحرمین، تل زینبیه، خیمه‌گاه، پایین پا... ] از خیمه‌گاه [ اینو دوباره می خونم چون بعدیش سنگین تره باید بتونی تحمل کنی ] از خیمه‌گاه تا ته گودال قتلگاه... [ دوست داری روضه خوان باشی نه؟ درست فرمودند، چقدر خوب فرمودند، که ما بودیم کربلا طبق فرمایش امیرالمومنین، دلمون برا غربت آقامون می تپه، اصلا روضه نخون خودت بگو... ] از خیمه‌گاه تا ته گودال قتلگاه دنبال عمه‌هام دویدم به کودکی [ زخمُ زدم، حالا می خوام نمک بریزم، انشا الله تا آخر ماه صفر باهاش بسوزی ] وقتی که در مقابل من عمه را زدند [ قربون چشماتون برم، قربون اشکاتون برم؛ کدوم عمه؟ هم عمه جانم زینب هم عمه کوچولوم رقیه... وقتی یه لشکر وحشی حمله کنن بچه چی کار می کنه؟ ] وقتی که در مقابل من عمه را زدند فریاد الفرار کشیدم به کودکی [ یک تار مو اگر از سر جون، غلام ابی عبدالله کم بشه، می‌ارزه که عالم رو خدا کن فیکون کنه؛ چه برسه کسی به سایه زینب چپ نگاه کنه... اینو بدون تا بعدا مطلبو عرض کنم، اما هزاران غیر امام اگر برا امام سیلی بخورن در برابر یه سیلی‌ای که امام بخوره چیزی نیست... ] عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی [ ااااای حسین... ناله محرمی می‌خوام، اااای حسین... اما همون جوری که توهین و جسارت به امام، برترینِ توهین ها و جسارته، همون جوری که عطش ابی عبدالله، برترین عطش روز عاشورا حتی نسبت به علی اصغر حسین... همون جور صبر امام بیشترِ، توان امام بیشترِ، تحمل امام بیشترِ، لذا تا شمر بی ادبی کرد گفت عمه حالا فهمیدم رقیه چی کشیده... آخ عمه کوچولو... کار به اینجا رسید... ] آن شب که در خرابه سر آمد میان ما با عمه جان رقیه خمیدم به کودکی [ عمه جانم نشست به حرف زدن با باباش، منم اومدم کنارش نشستم، گفتم عمه جان اجازه میدی منم دو کلمه حرف بزنم با بابابزرگم؟ بفرما عزیز دلم، بفرما قربونت برم. یک کلمه گفته امام باقر... بابابزرگ... ] با کعب نی لباس همه پاره پاره شد [ حـسـیـن... چی بگم که دست بالای دست بسیار است؟ چی بگم که غم رو غمه؟ ] 🔖 شاعر : قاسم نعمتی 📍 قالب : غزل ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آنچه من دیدم ندیده هیچ کس حبس شد در سینه از غصه نفس مرد های کاروان در خاک و خون بانوان از غصه نزدیک جنون مادران کف بر کف از سوز جگر از تن فرزند ها بردند سر گل نماند آنجا عدو پرپر نکرد رحم حتی بر علی اصغر نکرد [ عیب نداره، بذار بگیم دیگه، محرمه، پریشانی اقتضا محرمه...] علی لای لای علی لای لای علی لای لای علی لای لای .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................