هدایت شده از ذاکرین حضرت اُمُ البَنین سلام الله علیها
📿باسلام شما را دعوت میکنم به
برترین کانال مداحی و ذاکرین📿
🌼امروز اومدم یه کانال خوب بهتون معرفی کنم🌼
خوبه در بین این همه کانال
یه کم به فکر آخرت هم باشیم👌
بیاین یکم حال دنیا و آخرتمون را خوب کنیم😍
کلی کلیپ و مطالب مذهبی عالی👌
شما دعوت شدید به یه دورهمی پر برکت🌼
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
@zakerinehomolbanins
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
هدایت شده از ذاکرین حضرت اُمُ البَنین سلام الله علیها
꧁꧂ 🖤 لبیک یا حسین 🖤꧁꧂
کپی باذکرصلوات ثواب مضاعف دارد
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
@zakerinehomolbanins
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
هدایت شده از ذاکرین حضرت اُمُ البَنین سلام الله علیها
صدا ۱۳۱.m4a
38.35M
صوت کلاس مداحی در ۳۰ تیر ۱۴۰۲
حسینیه فرهنگی قرآنی صرافان
🖤 لبیک یا حسین 🖤
کپی باذکرصلوات ثواب مضاعف دارد
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
@zakerinehomolbanins
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
هدایت شده از ذاکرین حضرت اُمُ البَنین سلام الله علیها
30.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #گزارش_تصویری
💠 کلاس نخبگان مداحی استان اصفهان
🗓 روز شنبه مورخ 31 تیر ماه 1402
🕌که کارگاه آموزشی این هفته در حرم حضرت زینب سلام الله علیها(زینبیه)
🔸با حضور اساتید گرانقدر
🔷 مداح اهلبیت استاد دکتر مهرداد تقی زاده
🔷 مداح اهلبیت استاد دکتر مجید بهمنی
🏴با تدریس اشعار محرم
در سالن کوثر حرم برگزار شد
📿 کارگاه آموزشی با اقامه نماز ظهر و عصر آغاز
و در ادامه تقدیم کتاب اشعار محرم،سربند و شال عزای سید الشهدا به تمامی نخبگان
🍽️ در لحظات پایانی جلسه همه ذاکرین امام حسین علیه سلام در میهمان سرای حضرت،میهمان سفره خواهر بلافصل حضرت امام رضا علیه سلام بودند.
🌸مقدمتان گرامی
➡️ www.mesf.ir/s
꧁꧂ 🖤 لبیک یا حسین 🖤꧁꧂
کپی باذکرصلوات ثواب مضاعف دارد
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
@zakerinehomolbanins
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
له،بیا بریم پایین پای حسین،آی حسین،من می ترسم همین طور اسم کربلا رو ببرم،ولی ایمان داشته باش،امشب از این آقازاده کربلاتو بگیری، از زبان اباعبدالله گوش بده:
ای تجلی صفات همه ی برترها
چقدر سخت بُود رفتن پیغمبرها
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
بخدا عشق پدر نیست کم از مادرها
به امام صادق علیه السلام وقتی عرضه داشت،بهترین لذت برای یک پدر؟گفت:وقتی ببینه بچه اش خوش قد و بالا شده،جلوش راه می ره،
پسرم! می روی اما پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سرها
عبارت مقتل عجیبه،می گه وقتی،علی اکبر اومد اجازه ی میدان بگیره،اِستأذن،بلافاصله آورده: اباعبدالله فأذن،تا گفت:بابا برم،گفت:برو،اما قبلش :
سر راهت دم آن خیمه کمی راه برو
چرا؟
تا که آرام بگیرند کمی خواهرها
پسرم،پسرم
مادرت نیست اگر ،مادر سقا هم نیست
عمه ات هست به جای همه ی مادرها
بین علی اکبر و قمر منیر بنی هاشم،بین این آقا زاده و آقایی که قراره فردا شب براش سینه بزنی،چند تا شباهت پیدا کردم،دونه دونه میشمارم،هرکدومش یه شب حرف داره،یه شب روضه داره من رد میشم،شباهت اول بین علی اکبر و قمر بنی هاشم،شباهت اول:برای هردو شون،برای هردوی این دو بزرگوار،برا هردوشون امان نامه رسید از دشمن،میگذرم،اصلاً نمی دونی این امان نامه،چی تو دل این آقا زادها بوجود آورد،شباهت دوم،هردو لقب ساقی داشتند،به مقام سقایت رسیدند،شباهت سوم،هردو شجاع بودند،دلیر بودند،سردار بودند،یک تنه حریف بودند،راحتت کنم،هر دو تو وفاداری و ابراز وفاداری به امام بی نظیر بودن،هردو به حد عصمت،نه به مقام امامت،ولی به اون حد نزدیک بودند،شیخ جعفر شوشتری تو خصائص میگه: هردوی این دو بزرگوار رو امام تو کربلا،به یه نوعی دستاشون رو بست،می دونست اینها یک نفری حریفند،علی اکبر رو چه جوری دستش رو بست،زره پیغمبر رو تنش کرد،سنگینی این بار،به عباسم فرمود داداش می ری برای آب برو،این دو تا آقازاده یه نفری حریف بودند،شباهت بعد،گفتم برا هردو امان نامه اومد ،هردو شجاع و دلیر بودند،هردوساقی بودند،هردو مادراشون کربلا نیومدند،هردو کربلا بی مادر بودند،بیا بریم جلوتر،هرکی دلش رو داره از الان روضه رو بشنوه،بگم یا نه،یا صاحب الزمان،هر دو فرق شکاف خورده،هردو بدن قطعه قطعه شده،چه کردن این دو نفر تو کربلا،یه جمله دیگه،یه شباهت دیگه،هر دو لحظه ی آخر یه رجز مشترک دارن،هر دو اون لحظه ی آخر یه جور حسین رو صدا زدن،یه مرتبه ابی عبدالله،می خوام از روی مقتل برات بخونم،نمی خوام از خودم بگم،حتی زبانحال،خیلی عجیبه،مرحوم حُرّعاملی نوشته،مرحوم شیخ مفید نوشته،میگه:سکینه خانم سلام الله علیها،میگه پدرم تو خیمه مضطرب و نگران بود،علی وسط میدان،هی میرفت جلو در خیمه نگاه میکرد،هی برمیگشت عقب،یه مرتبه دیدم،الله اکبر،می خوام عبارت رو بخونم معنا کنم،حضرت سکینه می گه: فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت،دیدم مرگ داره بر بابام غلبه میکنه، وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتًضَر،سکینه داره میگه،هنوز حسین از خیمه بیرون نرفته،هنوز وسط معرکه نرسیده،فقط علی رفته،سکینه میگه نگاه کردم،دیدم، مثل آدم محتضر،بابام هی میره و میاد،یه مرتبه دیدم،صدای برادرم بلند شد،میگه ابَتا عَلَیکَ مِنّى السَّلامَ،تا صدای علی بلند شد،بابام از وسط خیمه داد زد،ولدی علی، باباصبر کن اومدم،اوج عظمت مصیبت علی اکبر اینه که،حسین بن علی،قربونش برم،رحمهالله الواسعه،تو کربلا یه جا نفرین کرد،الله اکبر،تا اومد بالا سر علی یه نگاه به لشکر کرد،گفت:عمر سعد ، قَطِعَ الله رَحِمَک،چیکار کردی با بچه ام،با میوه ی دلم چیکار کردی،حسین نفرین کرد، قَتَلَ الله قَومً قَتَلوک،وای وای،امان امان،نمی دونم،چه جوری ابی عبدالله اومد،خیلی حرف ها رو نزدم،رسید بالا سر علی اکبرش،امشب می ری خونه باید جوری امشب گریه کرده باشه،همه بفهمند صدات گرفته،چون نفس المهموم شیخ عباس میگه:مقرم می گه،می گه تا علی اکبر به شهادت نرسیده بود،کسی ندیده بود ابی عبدالله صداش رو بلند کنه،بلند گریه کنه،اما از علی اکبر،یه مرتبه دیدن صدای حسین،بلند شد، رَفِعَ صُوتَهُ بِالبُکاء،یه آقایی هی میگه ولدی،ای وای ای وای،رسید تو معرکه،سیدبن طاووس میگه،راوی کربلا میگه،میگه دیدم حسین لااله الاالله،دلش رو داری بشنوی،دلش رو داری،میگه دیدم حسین،این تیکه آخر نزدیک بدن،دیگه زانوهاش رمق نداشت،دیدن حسین داره با زانو راه میره،هی بلند میشه می خوره زمین،هی میگه پسرم،حسین………
خواهم که بوسه ات زنم،اما نمی شود
تحویل میگیری یانه؟
خواهم که بوسه ات زنم،اما نمی شود
چرا؟آخه
جایی برای بوسه که پیدا نمیشود
خدا رحمت کنه مرحوم فلسفی رو این روضه رو ایشون می خوند:که می گفت ابی عبدالله اومد بالا سرش،دید لحظات آخره،بچه اش داره دست و پا میزنه،گفت:یه بابا بگو،دید بچه نمی تونه،نگاه کرد دید یه لخته ی خون،راه گلوی علی رو بسته،ابی عبدالله دست کرد تو دهن علی،خون رو بیرون آورد،گفت:عزیزم:
لب را به هم بزن، نفسی زن که هیچ چیز
شیرینتر از شنیدن بابا نمیشود
بدون گریه نری،وای وای
ای پارهپارهتر ز دلِ پاره پارهام
گفتم بغل کنم بدنت را نمیشود
چیکار کردن،آی حسین………یا صاحب الزمان(عج)،کنایه فهم ها:
باید کفن به وسعت یک دشت آورم
در یک کفن که پیکر تو جا نمیشود
هرکاری کرد دید فایده نداره،چیکار کرد،بدن رو جمع کرد،خودش رو انداخت رو بدن علی،تنها روضه ای که کربلا نمیشه خوند همین روضه است،نمی شه خوند چون مادرش طاقت نداره،تو داری یه چیزی میشنوی،من میگم این روضه به سه دلیل اینقدر عجیبه،اینقدر جگر سوزه،یه دلیلش اینه که برا حسین سخت بود،حسین باباست،حسین این بچه رو بزرگ کرده،علی اکبر برا پدر هم پیغمبره،هم امیرالمؤمنینه،هم مادرش زهراست،این یه دلیل،دلیل دوم،خیلی سخته گفتنش، من فکر میکنم دلیل دیگه اش اینه،تا قبل مصیبت علی اکبر کسی جرأت نکرده بود این کار رو بکنه،بگم چه کاری،شب هشتمه،تا قبل روضه ی علی اکبر کسی جرأت نکرده بود این کار رو بکنه،اما وقتی علی اکبر افتاد رو زمین،حسین رسید،لشکر شروع کرد،هلهله کردن،همه می خندیدن،این خیلی سخته بخدا،حسین گریه می کرد،گفت:بابا پاشو،ببین دارن میخندن اینها،یه دلیل دیگه،دلیل سوم،تا قبل از روضه ی علی اکبر،این اتفاق نیوفتاده بود،اما مصیبت علی اکبر برا اولین بار این اتفاق افتاد،بگم چه اتفاقی،سادات داد بزنن،ضجه بزنن،وقتی علی اکبر،افتاد،حسین اومد،رو بدن افتاد،دیگه بلند نشد،دیدن زینب داره می دوه،وسط نامحرم ها،هی تو سرش میزنه،ای حسین……..بگو نفست بگیره،ای حسین…………بگو شاید نفس آخرت باشه،حسین………..
خیز و از جا آبرویم را بخر
عمه را از بین نامحرم ببر
زینبی که هیچکی قد و بالاش رو ندید،بگو یا حسین………..
منبع: کتاب گودال سرخ
اردوم رفت میدان گفت: بابا! دیگه بذار برم ، ابی عبدالله یه جور دیگه نگاش کرد، مقتل میگه : "فنَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ"دیگه نا امید شد، علی رفت میدان ... نوشتن: نزدیک هشتاد نفر رو توی نبرد دوم به درک واصل کرد... دیگه خسته شد، تشنگی فشار آورد، ابی عبدالله هنوز داره نگاه میکنه علی وسط میدانِ، یه مرتبه نانجیبی با شمشیر فرق سر علی رو زد ... همین رو بدون برا روضه علی اکبر همه ی دشمن به حسین خندیدن همه هلهله کردن ..تا فرق سرش زخمی شد خودش رو انداخت روگردن اسب، وقتی سوار زخمی میشه خودش رو میندازه روگردن اسب، اسب متوجه میشه سوار زخمیِ برمیگرده عقب...
نوشتن: خون سرش روی چشمای اسب روگرفت، تو اون گرد وخاکاسب دیگه جایی رو ندید، به جای اینکه بیاد عقب، رفت وسط لشکر دشمن، ابی عبدالله داره از دور میبینه، نگاه کرد دید وسط میدون شلوغ شد، همه دور یه نفر حلقه زدن، شمشیرا بالامیره ..
وسط این شلوغیا یه مرتبه شنید یه صدایی میگه بابا .."ابتا .."حسین...
ابی عبدالله اومد، سوار اسبشِ، اومد رسید میدان بالا سر علی .. مقتل میگه: میخواد بگه از اسب پایین اومد باید بگه : “فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس”اما هیچجا ننوشتن ... نوشتن تا رسید کنار بدن “فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس”از اسب افتاد زمین .. .دوسه قدم اومد پاشه دید زانوهاش رمق نداره، لشکر نگاه کردن دیدن حسین رو زانوهاش داره راه میره ..حسین ..*
پاشو عصای، دست بابا
پاشو علیِ ارباً اربا
تنت چه دَرهمه واویلا
پاشو یه فکری کن برا من
رسیده عمه بین دشمن
ببین به گریه هام میخندن
خدا میدونه دارم میمیرم
بعد تو دیگه از تموم دنیا سیرم
برای بابات نمونده چاره
تن جدا جدا تو رو عبا میذاره
*رسید بالا سر علی با تحیر نگاه کرد" فقطّعوه بسیوفهم ارباً ارباً"....ابی عبدالله کنار هر شهیدی رفت باهاش دوسه جمله حرف زد اما کنار علی اکبر نوشتن هی گفت: بابا با من حرف بزن ...*
نرو آخه هنوز جَوونی
درسته غرق خاک و خونی
ولی بگو پیشم می مونی
*تارسید کنار علی اکبر نگاه کرد دید یه نیزه به پهلوش زدن ..*
چه وضعی داره زخم پهلوت
چقدر کبوده دست و بازوت
شکسته فرق سر تا ابروت
دوباره زخمِ پهلو و سینه
کنارتم ولی دلم رفته مدینه
*اینجا یه زخم پهلو دید هرکاری کرد نتونست علی رو جمع کنه، بغل کنه ،این بدن رو کنارهم قرارداد خودش رو انداخت رو این بدن ... یه بار دیگ هم این کارو کرد، کجا؟ مدینه وقتی باباش گفت یتیمای فاطمه بیان ... مدینه همخودش رو انداخت روی بدن مادر ....حسین ..*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً *دست ادب به سینه بگذاریم .. چشم به هم گذاشتیم رسیدیم شبِ هشتم .. مگه نفرمود اَنَا قتيلُ العَبْرَةِ، لايَذكُرُني مؤمنٌ اِلاّ بكي .. مگه نفرمود نشانۀ ایمان علامت ایمان اینه کافیه مومن دست به سینه بگذاره بگه: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اگر چشمش خیس اشک شد این مومنِ ..* اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ .. *آخرین باری که تو حرمت گفتم وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ باورم نمیشد راه حرمتُ ببندن .. باورم نمیشد یه اتفاقی بیفته حسرت بخورم .. باورم نمیشد اربعین بیادُ من نگران باشم آیا برسم یا نرسم .. آیا بیام یا نه ..اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ عمریست در هوای غمت گریه کرده ام با شعر های محتشمت گریه کرده ام من روضه خوانم و غم تو میکشد مرا *امشب همتون بیاید روضه خوان بشید .. نگید ما که صدا نداریم ما که شعر نداریم ما که مطلبی آماده نکردیم نه همتون میتونید روضه خون بشید امشب همه با مادرش بگید بُنَی .. آخه این شبا به سینه میکوبه میگه بُنی .. قتلوکَ و من الماء منعوک ..* من روضه خوانم و غم تو میکشد مرا با درد و داغ و با علمت گریه میکنم *امشب اومدم حسین جان با تو گریه کنم .. امشب اومدم با گریه های شما گریه کنم .. آخه شب علی اکبرِ .. شنیدم دور علی اکبر هلهله کردن .. (میدونید چرا هلهله کردن؟!) اون نانجیب گفت حسین داره گریه میکنه .. گریهی حسین بقیه رو تحت تاثیر قرار میده، خیلیا با گریۀ حسین آدم برمیگشتن هدایت میشدن .. گفت یه جوری کف بزنید صدای گریه اش نیاد .. آدم داغ دیده دلش میخواد یکی باهاش گریه کنه .. ابی عبدالله هی دورشو نگاه کرد یه نفر نیست با من گریه کنه بالاسر این پسر ..* خیر الامور زندگی ام روضۀ تو شد پای سیاهیِ علمت گریه میکنم هم دست داده ای و هم انگشتری حسین از این سخاوت و کرمت گریه میکنم من خواب دیده ام که شب جمعه کربلا تنها نشسته در حرمت گریه میکنم *دیشب خیلیاتون برای رباب سنگ تموم گذاشتید .. دیشب صدای گریه هاتون به گوش فاطمه رسیده .. امشبم برای علی اکبر گریه کنید .. علی اکبر مادر نداشت کربلا .. شما به جای مادرش گریه کنید .. شب های جمعه دلم غرق آهِ زهرای مرضیه تو قتلگاهِ با ناله میگه بُنی بُنی این کشته لب تشنه و بی گناهِ ای وای بمیرم چرا سر نداری ای وای بمیرم که مادر نداری* من خواب دیده ام که شب جمعه کربلام تنها نشسته در حرمت گریه میکنم *یااباعبدالله .. چی دیگه دیدم تو خواب ..* هی ناله میزدی ولدی بعدك العفا از ناله های دم به دمت گریه میکنم *چند تا کار تو کربلا ذوقیه، اهل دل میگن این چند تا کارُ تو کربلا انجام ندید اهل ذوق مثلاً میگن توی حرم اباالفضل روضۀ آب نخوانید خجالت میکشه عباس .. اهل دل میگن مثلاً تو حرم ابی عبدالله مادرا بچهشونُ شیر ندن .. مثلاً میگن شب جمعه کربلا بودید روضه علی اکبر نخوانید حسین طاقت نداره .. حالا امشب اجازه دارم روضه علی اکبر بخونم یا اباعبدالله .. مرحوم شوشتری میگه نگید روضۀ علی اکبر، بگید روضۀ جان دادن حسین