17.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️دامن کشان رفتی ...
📺لحظاتی از روضه خوانی امشب حاج #محمود_کریمی در مراسم عزاداری #وفات_حضرت_ام_البنین سلام الله علیها در هیئت ثارالله زنجان
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
14.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اومدم اقرار کنم اصلا
نمیشه انکار کنم اصلا
اسم تو تکراری نمیشه
صد دفعه تکرار کنم اصلا
#نماهنگ📺
#شب_جمعه🌙
#جواد_مقدم🎙
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
مداحی آنلاین - نماهنگ اومدم اقرار کنم - جواد مقدم.mp3
3.52M
اومدم اقرار کنم اصلا
نمیشه انکار کنم اصلا
اسم تو تکراری نمیشه
صد دفعه تکرار کنم اصلا
#استودیویی📺
#جواد_مقدم🎙
#شب_جمعه🌙
#شبتون_حسینی🌙
#التماس_دعا🌺
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلاس آموزش مداحی امروز 👆👆
#کلاس_جمعه
#استاد_دکتر_مهرداد_تقی_زاده
عمری برای داغ زهرا گریه کردی هر نیمهشب همپای مولا گریه کردی در پای تو خاک بقیع ازاشک گِل شد وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی اول برای زینب و داغ حسینش بعدش برای دست سقا گریه کردی یکبار دیدی که رباب از حال رفته صدمرتبه مانند دریا گریه کردی دیدی رقیه نیست جای او سکینه هربار که میگفت بابا گریه کردی خوب است که شام غریبان را ندیدی با روضههای خار صحرا گریه کردی حرف سه شعبه آمد و ازحال رفتی دیدی کسی میافتد از پا گریه کردی تشت طلا و خیزران را که ندیدی ابری شدی با حرف زنها، گریه کردی حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی بیبی نبودی موی دختر بچهها سوخت قدّ تمام سینهزنها گریه کردی شاعر : #مهدی_نظری دیدی میری تشییع جنازۀ یه مادری، اگه ببینی خلوته میگی حتما پسر نداره .. چون روابط عمومی هر خانواده پسرای اون خونوادهن. فردا میخوان بدن حضرت ام البنین (س) رو تشییع کنن؛ کاش یکی از بچههای حضرت بود زیر تابوت مادرُ میگرفت .. بیبی جان! شما بچه نداشتین که زیر تابوت رو بگیرن، ولی من یه خانم دیگه رو سراغ دارم؛ پسرهاش بودن، شوهرش هم بود، اما تو دل شب غریبونه بدن رو تشییع کردن .. بیبی جان! بازم خوبه شما رو روز تشییع کردن، بازم خوبه کسی به شما جسارت نکرد، اما مادر مارو تو مدینه زدن .. سینه شکسته، پهلوشکسته، بازوشکسته ..یازهرا... دیدی یه حرف میشنوی، میگی: نه! باورم نمیشه! اصلا! هیچ جوری! دروغه این حرفا...یا اگرم باور کنی، یعنی یقین پیدا کنی این حرف راسته، متحیر میشی .. میخوام چندتا صحنه از کربلا بگم که متحیر شدن؛ یکیش اینجا بود:اباعبدالله تا اومد بالای سر علی اکبرش؛ میگه "وَقَفَ مُتَحَیِّرا" (1) اول متحیر شد: نه، این بدن علی اکبر نیست. آخه علی اکبر من اینجوری نبوده، رشید بوده... صحنه دوم رو میخوام بگم: اون لحظهای که بیبی زینب اومد تو گودال قتلگاه، خودشم بدن حسین رو نشناخت؛ اما تا اومد بیرون دید یکی میگه: "اُخَیَّ ، اِلَیَّ" تا اومد نشست کنار این بدن، روایت میگه سکینه اومد کنار عمه نشست:_عمه جان با کی حرف میزنی؟!گفت: مگه نمیشناسی این بدن باباته؟!گفت: نه؛ آخه بابای من اینجوری نبوده؛ چهجوری میگی این بدن بدن بابامه!؟ نه لباسی، نه سری... یه صحنه هم تو شام سراغ دارم؛اون لحظهای که زینب(س) دید داره با چوب خیزران به لب و دندان میزنه.(2)گفت: نه! اشتباه میکنی؛ این لب و دندان رو پیغمبر بوسیده... یه صحنه هم ام البنینه؛بشیر که اومد خبر شهادت رو به امالبنین بده، عرضه داشت که چهار بچهت رو کشتن، گفت فدای حسین. (3) یکی یکی نحوه شهادتها رو گفت. تا رسید به عباس... (مادره دیگه، هی تو ذهنش مرور میکنه؛ اون سه تا بچهم راه داشته که بهشون نفوذ کنن، اما عباس رو من یکی قبول نمیکنم. چی شده عباسم؟!) خورده خورده گفت تا رسید اینجا که؛ امالبنین عمود به فرقش زدن. (هیچی نگفت.) تا حرفاش تموم شد، گفت: بشیر! من یه سؤالی ازت دارم؛چهجوری به عباس من نزدیک شدن؟ اصلا کسی جرئت نزدیک شدن به عباس رو نداره؛ چهجوری عمود به فرقش زدن؟ گفت: امالبنین، اول دست راستش رو انداختن، بعد دست چپش رو انداختن، بعد که دیگه دست نداشت دورش حلقه زدن، یه عده نامرد با نیزه، یه عده با شمشیر... اول میترسیدن بیان جلو، چون با چشماش همه رو فراری میداد. اما یه مرتبه اون نانجیب اومد جلو؛ گفت عباسی که میگن تویی!؟ گفت: نانجیب یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم. گفت: تو دست نداری ولی من دست دارم. این عمود رو بلند کرد، یهو عباس صدا زد: یازهرا... (4) مقتل حضرت ابالفضل علیه السلام "امالبنین در کربلا نبودی، واویلا بر فرق عباست زدن عمودی، واویلا" حسین.... منابع: 1) بحار الأنوار، ج45، ص: 41 2)صدوق، امالی، ۱۴۰۳ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۰. سید ابن طاووس، لهوف، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۳. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۶۴. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۲-۱۳۳ 3) تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۰ منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، ص ۲۲۶ 4)بحار الأنوار، ج45، ص: 41 .
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
آتش قلب من از یاد حسینِ فاطمه است
همچو آبی روی آتش، یادِ دست و علقمه است
*وقتی میفهمم بچه ام برا حسین کشته شد دلم آروم میشه...
اصلا چرا حسین رو برادر صدا زد؟ همه جا رسمه، همه این طوری هستن، دردی میاد، گرفتاری میاد، زمین میخورن، میگن: آی مادر! اما آقای ما اباالفضل، اربابمون حسین رو خیلی بیشتر از مادرش اُم البنین دوست داشت،او مادرش رو صدا نزد تا زمین خورد گفت: آی داداش!...
اُم البنین! بالاخره عباست حسینم رو داداش صدازد، اما منو خواهر صدا نزد...*
"برا فرزندِ خود تا خواند مادر
صداکردمحسینم را برادر
تمام قوتم راجمع کردم
که خواهر جان بگویم بر تو خواهر"
آتش قلب من از یاد حسینِ فاطمه است
همچو آبی روی آتش، یادِ دست و علقمه است
رشتهکوهی بود از اولادِ زهرا دور من
باهاشون بیرون میرفتم اصلا من معلوم نبودم، تومدینه همه شروع میکردن حرف زدن دیدی ام البنین رو؟ شونزده، هفده تا جوون همه رشید، همه زیبا...*
رشتهکوهی بود از اولادِ زهرا دور من
اینکه اکنون در برم مَحرمندارم ماتم است
*الان اگه علی اصغربود چندسالش بود؟ زبون باز کردنش رو ندیدم .. یادممیاد انگار همین دیروز بود علی اکبر زبون باز کرد بهم گفت: مادر! اونجا گفتم حالا تازه اُم البنین ش، یادم میاد قاسم بهم گفت مادر! یادم میاد آقام امام سجاد بهم گفت: مادر! .. یادم میاد امام باقر بهمگفت مادر! یادم میاد عبدالله بهم گفت: مادر!... یادم میاد سکینه بهممیگفت :مادر جان! آخه اینا فاطمه روندیده بودن .. یادممیاد رقیه صدام میزد: مادر!... خیلی دوست داشتم الان علی اصغر صداممیکرد: مادر! اون همه جوونداشتم الان یه کدومشون نیست*
دیده ام گاهی برای اکبر و قاسم فرات
گاه بر داغ رباب و شیر خوارش زمزم است
دستهای ذوالفقار و چشمهای پرنفوذ
فرق ماه و ضرب آهن داستانی مبهم است
*آخه اول بهش نگفتن عباست کشته شد، تا قافله رسید گفت: حسینمکو ؟ ام البنین حسین رو کشتن .. مگه عباسم مرده بود که حسين وکشتن؟ عباست نبود...*
جسم آقایم هزار و نهصد و پنجاه زخم
*اومد تو خیمه، خیمه ای که بیرون مدینه عَلَمکرده بودن، گفتن: خانوم! ام البنین داره میاد، خانوم تشریف آوردن همه ی خانوما از جا بلند شدن یه نگاه به همه خانوما کرد
همه از سفر اومدن چه سفری، صورتا همه آفتاب خورده، دو سه بار نگاه کرد، سؤال کرد خانومم زینب کجاست؟جلو اومد مادر! روضه ای براش خوندن از کربلا، از خیمه بیرون رفت روی این خاکا نشست، اینقدر خاک روسرش ریخت ... *
جسم آقایم هزار و نهصد و پنجاه زخم
زخمهای عالم بر قد و بالای عباسم کم است
پاره های پیکر عباس من از هم جداست
جسمِ بی سرِ آقای عالم درهم است
ای حسین...
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻