هدایت شده از رسول فغانی پور
سلام وادب
دروس واشعار پیسنهادی
برای فردا جمعه
چاپوآماده تقدیم
به همه کلاسها می باشد
نماهنگ مخاطب خاصم.mp3
3.77M
حال منو خوب میفهمی تو حسین
خاصه برام گریه و این شور و شین
عاشقتم عاشق یه نیم نگاهت
کی شب جمعه میام به کربلات
🎙 علیرضا_خشنودی
#کربلا
#شب_جمعه
#امام_حسین
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوای کربلاتو دوست دارم
صفای کربلاتو دوست دارم
رسیده بر مشامم عطر سیب
شبای کربلاتو دوست دارم
جواد_مقدم🎙
پیشنهاد_ویژه🌟
🌟شبتون حسینی🌟
#شب_جمعه
#امام_حسین
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
جسمی در اینجا قلبی در آنجا...💔🥺
و خیالی بسیار دور...😔
اللهم ارزقنا حرم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
#شب_جمعه🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم دوربر کرببلاست ...
مداحی دلنشین حاج منصور ارضی بمناسبت شب زیارتی امام حسین علیه السلام
🌙 #شب_جمعه
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
29.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺مداحی جدید و حماسی حاج #میثم_مطیعی به زبان فارسی و عربی
از ابتدای تاریخ
منذ بدایة التاریخ
این رسم روزگاره
هذا منهج الدهر
تا حق و باطلی هست
طالما هناك حق و باطل
این جنگ ادامه داره
ستستمر هذه الحرب
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
مداحی آنلاین - این جنگ ادامه داره - مطیعی.mp3
7.71M
از ابتدای تاریخ
منذ بدایة التاریخ
این رسم روزگاره
هذا منهج الدهر
تا حق و باطلی هست
طالما هناك حق و باطل
این جنگ ادامه داره
ستستمر هذه الحرب
#حماسی🔊
#جدید🔄
#میثم_مطیعی🎙
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹تولدت مبارک سید عزیز
🔆انتشار بمناسبت ۲۳ آذر سالروز تولد آیتالله شهید سید ابراهیم رئیسی
🕊شادی روح بلندش صلوات
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
17.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️دامن کشان رفتی ...
📺لحظاتی از روضه خوانی امشب حاج #محمود_کریمی در مراسم عزاداری #وفات_حضرت_ام_البنین سلام الله علیها در هیئت ثارالله زنجان
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
14.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اومدم اقرار کنم اصلا
نمیشه انکار کنم اصلا
اسم تو تکراری نمیشه
صد دفعه تکرار کنم اصلا
#نماهنگ📺
#شب_جمعه🌙
#جواد_مقدم🎙
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
مداحی آنلاین - نماهنگ اومدم اقرار کنم - جواد مقدم.mp3
3.52M
اومدم اقرار کنم اصلا
نمیشه انکار کنم اصلا
اسم تو تکراری نمیشه
صد دفعه تکرار کنم اصلا
#استودیویی📺
#جواد_مقدم🎙
#شب_جمعه🌙
#شبتون_حسینی🌙
#التماس_دعا🌺
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلاس آموزش مداحی امروز 👆👆
#کلاس_جمعه
#استاد_دکتر_مهرداد_تقی_زاده
عمری برای داغ زهرا گریه کردی هر نیمهشب همپای مولا گریه کردی در پای تو خاک بقیع ازاشک گِل شد وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی اول برای زینب و داغ حسینش بعدش برای دست سقا گریه کردی یکبار دیدی که رباب از حال رفته صدمرتبه مانند دریا گریه کردی دیدی رقیه نیست جای او سکینه هربار که میگفت بابا گریه کردی خوب است که شام غریبان را ندیدی با روضههای خار صحرا گریه کردی حرف سه شعبه آمد و ازحال رفتی دیدی کسی میافتد از پا گریه کردی تشت طلا و خیزران را که ندیدی ابری شدی با حرف زنها، گریه کردی حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی بیبی نبودی موی دختر بچهها سوخت قدّ تمام سینهزنها گریه کردی شاعر : #مهدی_نظری دیدی میری تشییع جنازۀ یه مادری، اگه ببینی خلوته میگی حتما پسر نداره .. چون روابط عمومی هر خانواده پسرای اون خونوادهن. فردا میخوان بدن حضرت ام البنین (س) رو تشییع کنن؛ کاش یکی از بچههای حضرت بود زیر تابوت مادرُ میگرفت .. بیبی جان! شما بچه نداشتین که زیر تابوت رو بگیرن، ولی من یه خانم دیگه رو سراغ دارم؛ پسرهاش بودن، شوهرش هم بود، اما تو دل شب غریبونه بدن رو تشییع کردن .. بیبی جان! بازم خوبه شما رو روز تشییع کردن، بازم خوبه کسی به شما جسارت نکرد، اما مادر مارو تو مدینه زدن .. سینه شکسته، پهلوشکسته، بازوشکسته ..یازهرا... دیدی یه حرف میشنوی، میگی: نه! باورم نمیشه! اصلا! هیچ جوری! دروغه این حرفا...یا اگرم باور کنی، یعنی یقین پیدا کنی این حرف راسته، متحیر میشی .. میخوام چندتا صحنه از کربلا بگم که متحیر شدن؛ یکیش اینجا بود:اباعبدالله تا اومد بالای سر علی اکبرش؛ میگه "وَقَفَ مُتَحَیِّرا" (1) اول متحیر شد: نه، این بدن علی اکبر نیست. آخه علی اکبر من اینجوری نبوده، رشید بوده... صحنه دوم رو میخوام بگم: اون لحظهای که بیبی زینب اومد تو گودال قتلگاه، خودشم بدن حسین رو نشناخت؛ اما تا اومد بیرون دید یکی میگه: "اُخَیَّ ، اِلَیَّ" تا اومد نشست کنار این بدن، روایت میگه سکینه اومد کنار عمه نشست:_عمه جان با کی حرف میزنی؟!گفت: مگه نمیشناسی این بدن باباته؟!گفت: نه؛ آخه بابای من اینجوری نبوده؛ چهجوری میگی این بدن بدن بابامه!؟ نه لباسی، نه سری... یه صحنه هم تو شام سراغ دارم؛اون لحظهای که زینب(س) دید داره با چوب خیزران به لب و دندان میزنه.(2)گفت: نه! اشتباه میکنی؛ این لب و دندان رو پیغمبر بوسیده... یه صحنه هم ام البنینه؛بشیر که اومد خبر شهادت رو به امالبنین بده، عرضه داشت که چهار بچهت رو کشتن، گفت فدای حسین. (3) یکی یکی نحوه شهادتها رو گفت. تا رسید به عباس... (مادره دیگه، هی تو ذهنش مرور میکنه؛ اون سه تا بچهم راه داشته که بهشون نفوذ کنن، اما عباس رو من یکی قبول نمیکنم. چی شده عباسم؟!) خورده خورده گفت تا رسید اینجا که؛ امالبنین عمود به فرقش زدن. (هیچی نگفت.) تا حرفاش تموم شد، گفت: بشیر! من یه سؤالی ازت دارم؛چهجوری به عباس من نزدیک شدن؟ اصلا کسی جرئت نزدیک شدن به عباس رو نداره؛ چهجوری عمود به فرقش زدن؟ گفت: امالبنین، اول دست راستش رو انداختن، بعد دست چپش رو انداختن، بعد که دیگه دست نداشت دورش حلقه زدن، یه عده نامرد با نیزه، یه عده با شمشیر... اول میترسیدن بیان جلو، چون با چشماش همه رو فراری میداد. اما یه مرتبه اون نانجیب اومد جلو؛ گفت عباسی که میگن تویی!؟ گفت: نانجیب یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم. گفت: تو دست نداری ولی من دست دارم. این عمود رو بلند کرد، یهو عباس صدا زد: یازهرا... (4) مقتل حضرت ابالفضل علیه السلام "امالبنین در کربلا نبودی، واویلا بر فرق عباست زدن عمودی، واویلا" حسین.... منابع: 1) بحار الأنوار، ج45، ص: 41 2)صدوق، امالی، ۱۴۰۳ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۰. سید ابن طاووس، لهوف، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۳. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۶۴. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۲-۱۳۳ 3) تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۰ منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، ص ۲۲۶ 4)بحار الأنوار، ج45، ص: 41 .
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
آتش قلب من از یاد حسینِ فاطمه است
همچو آبی روی آتش، یادِ دست و علقمه است
*وقتی میفهمم بچه ام برا حسین کشته شد دلم آروم میشه...
اصلا چرا حسین رو برادر صدا زد؟ همه جا رسمه، همه این طوری هستن، دردی میاد، گرفتاری میاد، زمین میخورن، میگن: آی مادر! اما آقای ما اباالفضل، اربابمون حسین رو خیلی بیشتر از مادرش اُم البنین دوست داشت،او مادرش رو صدا نزد تا زمین خورد گفت: آی داداش!...
اُم البنین! بالاخره عباست حسینم رو داداش صدازد، اما منو خواهر صدا نزد...*
"برا فرزندِ خود تا خواند مادر
صداکردمحسینم را برادر
تمام قوتم راجمع کردم
که خواهر جان بگویم بر تو خواهر"
آتش قلب من از یاد حسینِ فاطمه است
همچو آبی روی آتش، یادِ دست و علقمه است
رشتهکوهی بود از اولادِ زهرا دور من
باهاشون بیرون میرفتم اصلا من معلوم نبودم، تومدینه همه شروع میکردن حرف زدن دیدی ام البنین رو؟ شونزده، هفده تا جوون همه رشید، همه زیبا...*
رشتهکوهی بود از اولادِ زهرا دور من
اینکه اکنون در برم مَحرمندارم ماتم است
*الان اگه علی اصغربود چندسالش بود؟ زبون باز کردنش رو ندیدم .. یادممیاد انگار همین دیروز بود علی اکبر زبون باز کرد بهم گفت: مادر! اونجا گفتم حالا تازه اُم البنین ش، یادم میاد قاسم بهم گفت مادر! یادم میاد آقام امام سجاد بهم گفت: مادر! .. یادم میاد امام باقر بهمگفت مادر! یادم میاد عبدالله بهم گفت: مادر!... یادم میاد سکینه بهممیگفت :مادر جان! آخه اینا فاطمه روندیده بودن .. یادممیاد رقیه صدام میزد: مادر!... خیلی دوست داشتم الان علی اصغر صداممیکرد: مادر! اون همه جوونداشتم الان یه کدومشون نیست*
دیده ام گاهی برای اکبر و قاسم فرات
گاه بر داغ رباب و شیر خوارش زمزم است
دستهای ذوالفقار و چشمهای پرنفوذ
فرق ماه و ضرب آهن داستانی مبهم است
*آخه اول بهش نگفتن عباست کشته شد، تا قافله رسید گفت: حسینمکو ؟ ام البنین حسین رو کشتن .. مگه عباسم مرده بود که حسين وکشتن؟ عباست نبود...*
جسم آقایم هزار و نهصد و پنجاه زخم
*اومد تو خیمه، خیمه ای که بیرون مدینه عَلَمکرده بودن، گفتن: خانوم! ام البنین داره میاد، خانوم تشریف آوردن همه ی خانوما از جا بلند شدن یه نگاه به همه خانوما کرد
همه از سفر اومدن چه سفری، صورتا همه آفتاب خورده، دو سه بار نگاه کرد، سؤال کرد خانومم زینب کجاست؟جلو اومد مادر! روضه ای براش خوندن از کربلا، از خیمه بیرون رفت روی این خاکا نشست، اینقدر خاک روسرش ریخت ... *
جسم آقایم هزار و نهصد و پنجاه زخم
زخمهای عالم بر قد و بالای عباسم کم است
پاره های پیکر عباس من از هم جداست
جسمِ بی سرِ آقای عالم درهم است
ای حسین...
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
آوردن، اومدی جنازش رو دیدی،اما خم به ابرو نیاوردی،اولین جمله ای که گفتی،گفتی:فدای لبِ تشنه ات حسین، اولین جمله ای که گفتی،گفتی: "صل الله علیک یا مظلوم" همه چیزِ من فدای راه حسین،اما من میخوام یه جمله بگم،میخوام بگم: مادرای شهید! شما جنازه ی بچه هاتون رو دیدید،اما اُم البنین جنازه ی بچه اش رو ندیده،هنوز مادرایی هستن هنوز یه تیکه استخون از بچه شون ندیدن،هنوز منتظرن،هنوز مادرایی هستند خبر از جگر گوششون نیاوردن... اما برا اُم البنین خبر آوردن، اُم البنین! خوب شد کربلا نبودی،ندیدی به سر بچه ات چی آوردن،میخوام بگم اُم البنین! تو که مدینه بودی،تعجبی نداره بدن عباس رو ندیدی،این همه راه از مدینه تا کربلاست،اُم البنین! زینب هم بدن عباس رو ندید،زینبی که از قتلگاه تا علقمه راهی نبوده،چرا؟ آخه کسی نمیتونه این بدن رو ببینه،آخه این بدن،بدن معمولی نبوده،بابا زینب بدنِ "اِرباً اِربا" دیده،زینب بدن تیکه تیکه شده دیده،زینب بدن بچه هاش رو دیده،چی داری میگی؟ زینب بدنِ توی گودال رو دیده،اما بدن عباس فرق داره،میخوام بگم:یا اُم البنین! فقط تو کربلا یه نفر بدن عباست رو دید،یه نفر بدن بچه ات رو دید، تا نگاش به بدن افتاد،دیدن یه دست به کمرش گرفت،حسین.....
یه نفر میتونه ببینه اونم کوهِ صبرِ،اونم حسینِ،کسی که داغ زیاد دیده،اما همین که نگاش افتاد به بدن اباالفضل، دستش رو گذاشت رو سرش،یه دست گذاشت به کمرش، همه بگید:حسین.... فرج امام زمان:حسین.... شفای مریضا:حسین
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
اگر چه از غمِ قدت خمیدم
خوشم که بعد از این مادر شهیدم
حنا با سرخیِ خونِ تو بستیم
ولی حالا منم که رو سپیدم
چه کردی با دلِ خونم عزیزم
عزادارِ تو می مونم عزیزم
بخواب آروم منم مثلِ قدیما
برات لالایی لالایی می خونم عزیزم
عصایِ دستِ فردا داشتم حیف
یلی خوش قد و بالا داشتم حیف
همین و از خدا می خواستی شکر
برا تو آروزها داشتم حیف
تمومِ زندگیم بودی تو اما
تمومِ زندگیمون نذرِ زهرا
خدا صد تا پسر میداد بازم
فدا می کردمش تو راهِ مولا
برو که اهلِ خیر و عافیت شی
شفیع و دست گیرِ آخرت شی
خودم نذرِ حسینت کرده بودم
خودم میخواستم خوش عاقبت شی
فدا کردی برا مولا سرت رو
خریدی آبرویِ مادرت رو
شنیدم ذکرِ یا زهرا گرفتی
نفس های بلندِ آخرت رو
تو که از روزِ اول بنده بودی
همه عُمرت شهیدِ زنده بودی
شهیدا لحظه ی آخر میخندن
بمیرم تو ولی شرمنده بودی
تو گوشِت آب آبِ خیمه ها بود
نبودِ تو عذابِ خیمه ها بود
بمیرم من که با دلشوره رفتی
به جونت اضطرابِ خیمه ها بود
*" وَيْلِي عَلَى شِبْلِي" مادرت برات بمیره، اینا نمیدونن، من تو رو بزرگ کردم، تو را من میشناختم، من میدونم اون لحظه ی آخر چقدر خجالت کشیدی، مادر من نبودم، اما مثل اینکه من توی علقمه با تو زمین خوردم، مادر شنیدم داشتی میرفتی سمت خیمه ها مشکت رو تیر زدن، میدونم از خجالت آبت کردن، امروز زینب یه حرفایی زد از صبح قرار ندارم...*
شنیدم علقمه غوغا شد عباس
تو رفتی محشرِ کبری شد عباس
تو را تا بی دست دیدن لشکر
به سمت خیمه پاشون وا شد عباس
*مادر می دونی بعد از تو چی شد؟...*
حالا نیستی به جونم داغِ آبِ
شب و روزم خجالت از ربابِ
کجا رفتی که دستای سکینه
هنوزم زخمی از ردِ طنابِ
*عباس جانم هر وقت حرفِ شهر شام میشه می بینم هر کدوم سر روی دیوار میذارن، صدای ناله هاشون بلند میشه...*
میون شعله ها آه
یکی میزد صدا آه
آتیش گرفته دامن تموم بچه ها آه
عمو!سوختم، عمو! سوختم...
.
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
اُم البنين عليهاالسلام مي تونست كربلا بياد، هيچكي هم مانعش نبود،اما اُم البنين مي بايست بماند و روضه خواني كند، روضه خواني كارِ اُم البنينِ،با گفتن اينكه عباس چگونه جنگيد و چه جوري به شهادت رسيد...
رفقا! از حضرت عباس هيچي نمونده بود: يادتون باشه...ابي عبدالله رو امام سجاد هر جوري بود تويِ بوريا گذاشت...ولي بَدنِ اباالفضل عليه السلام رو ريختن تويِ يك كيسه اي...ديگه هيچي نمونده بود...قاسم سليماني چه جوري بود.
لذا اُم البنين روضه ميخوند و گريه مي كرد، و گريه كردنش هم فرق مي كرد با حضرت زهرا...توي روز گريه مي كرد، جنگش تويِ روز بود،گريه كردن نوعي جنگِ...يه جوري حضرت گريه مي كرد،ناله اش چه جوري بوده، كه مروان لعنت الله عليه گريه مي كرد...
همه جمع مي شدند، مي گفتند براي بچه هاش داره گريه ميكنه،بهش مي گفتند: خدا بهت صبر بده...اما اُم البنين مي گفت: واي حسين...همه فداي حسين....آنچه را زير اين آسمان وجود داره فدايِ حسين،ميخواد عباسِ من باشه يا هر كَسِ ديگه...هر جايي مي ديد مي نشست گريه كردن و زبون گرفتن...اول براي عباسش گريه مي كرد، همه كه جمع مي شدند،مي گفت: واي حسين...
ان شاءالله بريم كربلا، قبر عباس رو پايين ببينيم...آب دورِ قبر عباس هي مي چرخه و رَد ميشه..خيلي قبر كوچيكِ..چه جوري جمع كردن اين بدن رو؟....
هر چي اسب آوردن توي مدينه،پاهاي عباس به زمين چسبيده مي شد،خيلي قد بلند بوده...ماشاءالله به اين قد...بخدا اين عباس رو چشم زدن...
خلاصه عاقبت گشتن يه اسب عجيبي براش پيدا كردن، تا پاها رسيد به ركاب...اما با اين قد و بالا ، عقب، كنار ابي عبدالله با ادب ايستاده بود...
خَم اَبروي عباس رو دشمن كه مي ديد، مي لرزيد از ترس، اما خَم ابروش رو دختراي ابي عبدالله مي ديدن....جونم عمو...يه عمو دارم كسي جرأت نميكنه به ما نگاه كنه...چه برسه به اينكه مارو بزنه....
حالا دارن همه رو برای اُم البنین تعريف می کنند: اُم البنین! همچین که عباس رفتش، دشمن خیالش راحت شد، ابی عبدالله به ما دستور داد، زینب جان! به همه بگو این معجرهاشون رو دوتا گره بزنن...
زن ها بعد از عباس سریع زیور آلاتشون را در آوردن و توی کیسه ای ریختن و دَم خیمه گذاشتن تا دشمن حواسش به اینها باشه...اما دو تا دختر رو نشد گوشواره هاشون رو بردارن،نشد...
اُم البنین! ریختن تویِ خیمه...هیچ کسی نبود مگه سیلی خورده...هیچکی نبود مگر اینکه تازیانه خورد...
پریشانم، گرفتارم، حزین و زار می گردم
دلم تنگ است و دارم در پیِ دلدار می گردم
از آن وقتی که رفتی چشمِ من دیگر نمی بیند
کجایی ماهِ من! که با دو چشمِ تار می گردم
کمی از مَشک را دادند و گفتند از تو این مانده
به دنبالِ تو دارم با همین آثار می گردم
چه بر روزِ تنت آورده اند ای خوش قد و بالا
نمانده هیچ از پیکرت هر بار می گردم
حلالت باد شیرم، سربلندم کرده ای،مادر
که بین شهرمان با عزتی سرشار می گردم
فدایِ معجرِ زینب همه ایل و تبارِ من
خودم دور سرش یک عُمر مادر وار می گردم
به من سربسته می گویند تمامِ روضه هایش را
در آن حدی که من خود در پیِ اسرار می گردم
بیا لبریزِ مَرهم کن بدیِ روز و حالم را
اَقلاً تو بده ساقی جوابِ هر سؤالم را
بگو زینب چرا زخمِ عمیقی بر سرش مانده
و رَدِّ تازیانه بر رویِ بال و پرش مانده
به محضِ راه رفتن بند بندش درد می گیرد
چها شد اینقدر خون مُردگی بر پیکرش مانده
هنوز از ازدحامِ بینِ هر بازار می ترسد
نگو انگار که اوباش در دور و برش مانده
رقیه با قبیله بر نگشت از او خبر داری
حسین.......
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
این مادر عباس همان اُم بنین است
دادند بنینش همه جان در ره دادار
*کاروان رسید مدینه ، اینجور نقل کردن یه بچۀ خردسال داره عباس این آقازاده سوارِ بر دوشِ اُم البنینِ .. کنارِ قبرِ پیغمبر شلوغِ مردا یه طرف ، زن ها یه طرف یه وقت دیدن این خانم آمد .. زن ها این صفوف رو شکافتند همه کنار رفتن یه عده ای اشاره می کنن بَشیر .. مراعات کن ...
اومد مقابلِ بشیر ، بشیر یه بشارتُ مژده بده یه خبرِ خوش بده .. بشیر حسینم برگشته ؟ خیلی وقته چشم به راهشم از حسینم چه خبر ؟
اُم البنین خبر داری عون رو کشتن ؟_فدایِ حسین از حسینم بگو ..جعفرت رو کشن ؛ _فدایِ حسین میگم از حسینم بگو ..عثمانتُ کشتن ؛ _میگم فدایِ حسین از حسین بگو ..
دید هرجوری حرف میزنه حماسه در حماسه متجلی ست .. گفت بزار براش روضه بخوانم .. اُم البنین خبر داری عمودِ آهنین به فرقِ عباست زدن ؟.. ناراحت شد ، بشیر میدونی داری چی میگی؟ پسرِ من قدِ رشیدی داشت ، دست هایِ بلند و قوی داشت ، مگه کسی میتونست انقدر بهش نزدیک بشه ؟.. عمود به فرقش بزنه ؟.. اگه بگی تیر باران شد کشته شد قبول میکنم .. پسرم یَلِ بی نظیرِ عربُ و عجمِ .. یه وقت دیدن شونه هایِ بشیر داره میلرزه .. صدا زد اُم البنین راست میگی به خدا ، اما اول کمین کردن پشتِ نخل هایِ علقمه .. دونه دونه دستاشُ بریدن .. تیر به چشمش زدن .. خبر داری رفته بود آب برا بچه هایِ حسین بیاره؟ .. تیر به مشکش زدن .. دیگه اینجا بود عمود به فرقش زدن .. یه دفعه همه زن هایِ مدینه صدایِ شیونُ و گریه شون بلند شد .. دیدن اُم البنین سلام الله علیها با همون جلالتُ جبروت ایستاده ، خم به ابرو نیاورده فقط نگاه کرد به بزرگانِ زن ها ؛ دیدید ، میبینید چی داره میگه:
دیگر مرا اُم البنین مخوانید
زیرا که من دیگر پسر ندارم
همه گریه کردن ، اُم البنین هنوز اشک نریخته .. تو احوالاتِ امام راحل هست وقتی خبر آقا مصطفی رو بهش دادن دیدن امام اصلاً گریه نمی کنه (این شوکت و بزرگیِ یه نفر) گفتن می خواید گریه کنه ؟یکی بیاد روضه بخواند.. تا اسم امام حسین اومد دیدن به پهنایِ صورت گریه می کرد این درسیِ که ما از اُم البنین یاد گرفتیم .. فرمود بشیر پسرام روگفتی ، منو پسرهامُ و هر کسی زیرِ این گنبد کبوده ، همه فدایِ حسین .. دیگه بیا از حسین بگو .. همچین که گفت بینِ دو نهرِ آب ذبح الحسین من القفا .. قتل الحسین عطشانا ..*
ای حسین ..
کپی با ذکر صلوات ، ثواب مضاعف دارد.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻