این لیلۀ قدر است که در حال شروع است
ماه است و درخشندهتر از صبح طلوع است
دریاست و در شور قیام است و رکوع است
آرامش طوفانی او عین خشوع است
حَوراست و سجادهاش از بال فرشتهست
با هر مَلَکی تحفهای از باغ بهشت است
یا فاطمه کَیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائک
تو قدری و روحِ همه حَلَّت بِفَنائک
در دست تو سررشتۀ تسبیح ملائک
در خانۀ تو گرم طوافاند یکایک
این خانه همان کعبۀ آمال مَلَک بود
گهوارۀ فرزند تو از بالِ مَلَک بود
از درک بشر منزلت توست فراتر
تفسیر کُند قَدرِ تو را سورۀ کوثر
با شوق بهشت آمده هر بار پیمبر
تا بوسه به دست تو زند، بوسۀ دیگر
لبریز تبسم شده چشمانِ محمد
با یا اَبَتا گفتنت ای جانِ محمد!
با خندۀ تو خانه شده باغ گُل یاس؟
یا عطر بهشت است چنین میشود احساس
از چشم تو افتاده درخشانتر از الماس
دست تو پُر از پینه شد از گردش دستاس
بر چادر تو وصله زد امروز قناعت
تا روز قیامت شود اسباب شفاعت
هر گوشهای از خانۀ تو قبله نِما بود
هر روزِ تو تفسیری از آیات خدا بود
دیدیم چراغی که به این خانه روا بود
خورشید فروزندۀ شامِ فُقرا بود
از دست تو رزقی که رسد رزق طهور است
یک لقمۀ نان نیست فقط، لُمعۀ نور است
با عشق تو ما فاطمیونیم در این راه
بر پرچم ما نقشِ "علیّاً ولی الله"
صد لاله شده نذر تو و راه تو ای ماه
هر لاله چراغی شد و تابید چو مصباح
در دستِ سلیمانی ما بیرقِ نور است
این فجر، پر از رایحۀ صبح ظهور است
این عَطرِ بهار است به هر خِطّه وزیده
از خون جوانان یمن لاله دمیده
این لشکر صبح است که تا شام رسیده
تا سر بزند از اُفق غزّه سپیده
آزاد شود قدس، به تکبیر و تَبارَک
جبریل بخواند "وَ رَفَعنا لَکَ ذِكرَک"
#شاعر یوسف رحیمی
شما نیز در معرفی کانال به بقیه دوستان، سهیم باشید.
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
کپی با ذکر صلوات
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
سِرِّ پروردگار یا زهرا
صاحب اختیار یا زهرا
بوده ای در بهشتِ قُربِ خدا
بانوی تاجدار یا زهرا
وَ مِنَ الماءِ کُلِّ شیءٍ حَی
ای به خلقت فدا یا زهرا
ای که باشد چو مصطفی و علی
مدح تو بی شمار یا زهرا
جبرئیل و همه ملائکه اند
بر تو خدمتگذار یا زهرا
نقش سربند فاتح خیبر
وسط کارزار یا زهرا
شاهدم چارچوب آن قلعه است
هیمنه ذوالفقار یا زهرا
رو به راه است زندگیِ علی
تا تویی خانه دار یا زهرا
فیض بردند از نماز شبت
همه ایل و تبار یا زهرا
میشود مثل عرش غرق نور
خانه روزی سه بار یا زهرا
در قیامت که هر پدر ز پسر
مینماید فرار یا زهرا
تازه آنجا زمان جلوه ی توست
با تمامِ وقار یا زهرا
میشوی با جلال فاطمی ات
روی ناقه سوار یا زهرا
دور تا دور تو ملائکه اند
جملگی پرده دار یا زهرا
روبرو پشت سر یمین و یسار
هر دو هفتاد هزار یا زهرا
میرسی با حریرِ سبز بهشت
محضر کردگار یا زهرا
هرکه دارد به سینه حب علی
میکشد انتظار یا زهرا
╔ ⃟🌸❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟🌸 ..═╝
کپی با ذکر صلوات
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
شما نیز در معرفی کانال به بقیه دوستان، سهیم باشید.
زهرا همان که در سحر آفریدنش
گفته خدا، تبارک بر وجه احسنش
زهرا همان که عطر خداوند می وزد
هر روز پنج مرتبه از باغ سوسنش
هر صبح در طواف ملائک به دور او
معراج می چکد زِ تماشای گُلشنش
زهرا همان که بر دلِ پیغمبرِ خدا
جانِ دوباره می دهد از شوقِ دیدنش
از ابتدای خلقت خود از همان ازل
دارد نگین عشقِ علی را به گردنش
دیگر از این چه مرتبه ای با شکوه تر
باشد بزرگِ کرب و بلا طفلِ دامنش
حتی "تَورَّمَت قَدَماها" حکایتی ست
از عاشقانه های سحر های روشنش
بی شک منا و مکّه، دگر مُحرِمی نداشت
پنهان نبود اگر ز نظر خاکِ مدفنش
روزِ حساب، توشه ی ما عشقِ فاطمه ست
ما را بس است خوشه ای از مِهرِ خِرمَنَش
شرح فضائلش همه عین عبادت است
تکریم پایداری و حلم و شهادت است
آمد که روشنی بدهد آفتاب را
بخشد به چَشم تارِ جهان نور ناب را
باران و رود و چشمه و دریا به نام اوست
مهریه اش نموده خداوند آب را
اصلاً تمام جنّت و دوزخ به دست اوست
داده به او شفاعتِ روز حساب را
با شرطِ حبّ فاطمه و آلِ فاطمه
پاداش می دهند قیامت، ثواب را
از سِرِّ نامِ فاطمه این نکته روشن است
برداشته خدا ز مُحِبَّش عذاب را
با آیه های روشنِ عمر شریف خود
تفسیر کرده سوره به سوره کتاب را
حتی به پیش سائل اَعمی، محال بود
بردارد از مقابلِ چهره نقاب را
بی حرمتی به ساحت قدسی فاطمه ست
هر کس که زیر پا بِگُذارد حجاب را
آری برای فاطمیون این وَقار ماند
با نورُ چادری که از او یادگار ماند
هر دختری که اُمِّ ابیها نمی شود
هر دختری که حضرت زهرا نمی شود
نورِ تمام عالمِ امکان به روی هم
یک جلوه نورِ چادر زهرا نمی شود
وقتی که اختیار عالم و آدم به دست اوست
محشر بدون فاطمه برپا نمی شود
یعنی که با ولایت او هیچ طاعتی
اذن ورودِ جنتُ الاعلی نمی شود
حبلُ المَتین شیعه نخ جانماز اوست
بی او گره ز کار کسی وا نمی شود
می افتد از نگاه پر از مِهر فاطمه
هر کس فدایی ره مولا نمی شود
دینی که رفت سمت تزلزل پس از نبی
بی انقلاب فاطمه اِحیا نمی شود
آغاز کرد یک تنه، تنها، قیام را
معلوم کرد حرمتِ خون امام را
وقتی که هست چهره ی حیدر مَطاف او
در خانه است مسجدِ او اعتکاف او
آیینه شد که جلوه کند عصمتِ خدا
معنا گرفت روح عفاف از عفافِ او
چرخِ تمام کون و مکان سنگ آسیاش
سر رشته ی زمین و زمان در کلاف او
در پیشِ چشمهاش چه دنیا حقیر بود
بوده به بوریا و سفالی کفاف او
چیزی نخواست فاطمه از ثروتِ جهان
یعنی بس است پیرُهَنِ دستباف او
جلوه گر نهایت ایثار فاطمه ست
انفاق خالصانه ی شام زِفاف او
آن بانویی که سایه ی او را کسی ندید
یک روز شد مدینه محلِ مصاف او
وقتی که دید بسته شده دست کعبه اش
آمد به کوچه جان بدهد در طواف او
از چشم اهل فتنه گرفته است خواب را
معلوم کرده معنی فصلُ الخِطاب را
باغِ حضور، غرقِ گلِ یاد فاطمه است
روح نماز و مسجد و سجاده، فاطمه است
تنها مدینه نه، همه ی عالم وجود
روشن ز سجده های سحر زاد فاطمه است
ًآن کس که در نهایت اخلاص و بندگی
ایمان به پای چادرش افتاده، فاطمه است
آن بانویی که بعدِ نبی با حماسه اش
درس وفا به اهل وفا داده، فاطمه است
این انقلاب، جلوه ای از انقلاب اوست
بی شک امام، هدیه ی میلاد فاطمه است
هستی ماست نوکری اهلِ بیت او
خیرُالعمل محبت اولاد فاطمه ست
این انقلاب فاطمی است و حسینی است
با رهبری که آینه دار خمینی است
ای رحمت بی انتهای رحمة للعالمین
ای حجة الله بر حجج حتی امیرالمومنین
اشراق هجده ساله ات بر مردم روی زمین
دارد نشان از اوج تنزیل تو ای بالا نشین
همراه بودی با رسول و با امام المتقین
نه سال در دامان آن نه سال هم بانوی این
ای سِر تنظیم فلک مصداق والحق و معک
از ذره ذره گرد پایت خلق می گردد ملک
ای بر ضمائر عالمه، ای بر عوالم حاکمه
ای یار ما در محکمه، با بینات محکمه
ای عرش حق را قائمه، از جود دائم صائمه
روز جزا و واهمه، غم با تو گردد خاتمه
آن دم که هر چه زمزمه، فریاد میگردد همه
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
چون مرغ از کنج قفس آزاد گردد نفس
آید صدا از پیش و پس، مادر به فریادم برس
ای سوره های مِهر را، تعبیر تو تفسیر تو
ای آیه های عشق را، تنزیل تو تصویر تو
ای بَینات نور را، تحلیل تو تنویر تو
ای محکمات عقل را، تجلیل تعبیر تو
ای نَص قرآن مبین را آیه تطهیر تو
مفتاح عالم هستی و امید تو تدبیر تو
اسباب عشق تو به هم ریزد همه اسباب را
ای مادر دریا که احیا میکنی مُرداب را
هرجا ز دیوان قیامت فتح بابی می شود
هر بیت از آن باب خود اُمی الکتابی می شود
هر جمله زان اُم الکتاب آخر شهابی می شود
وز نور آن روی حقیقت آفتابی می شود
اسلام آنگه با ولایت دین نابی می شود
القصه هر کس با تو باشد انقلابی می شود
ای سرفراز از امتحان قبل از بدنیا آمدن
ماهم سرافرازیم با این عشق زهرایی شدن
ای آنکه بوسیده به امرِالله طاها دست تو
دست خدا دست علی و دست مولا دست تو
روز جزا دست همه خالیست الا دست تو
آن روز در جود و کرم کس نیست بالا دست تو
اذن شفاعت می دهد یا چشم تو یا دست تو
شکر خدا که هست بر روی سر ما دست تو
شوق شهادت میدهد دیدار تو ای مادرم ای خوشبحال آنکه که سر دادست در پای حرم
با رشته ی جان، مو به مو اسلام را کردی رُفو
با شیره ی جانت، حسینی پروراندی که مگو
در مکتب او می شود مظلوم و ظالم رو به رو
ما آشناییم از ازل با بوسه ی تیغ و گلو
جانم فدای آن که گفت این است تقدیمم به او
یک جسم ناقص، جان ناقابل کمی هم آبرو
ای آبروی ابروداران عالم فاطمه
با بودنت عمراً بترسم یا بنالم فاطمه
ناز تو را حق میخرد، هر قدر خواهی ناز کن
برخاک منشین از مَلک پر گیر و زیرانداز کن
از روی مِهر مادری یک دم پَر خود باز کن
ما را به زیر بال خود جایی بده اعجاز کن
دلهای ما یک رنگ کن فریاد ما همساز کن
ما را به خدمت گیر و در راه خدا سرباز کن
ای یار و سردارِ علی ای عشق سرشار علی
ای در تمام فتنه ها تنها طرفدار علی
یافاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
خانه
روتیتر
تعداد کلمات 10257 / تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام
تاریخ انتشار: ش., 01/22/2022 - 02:39
اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را تقدیم شما همراهان گرامی می نماییم.

اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام
در این بخش از ضیاءالصالحین اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را تقدیم دوستداران بانوی دو عالم می کنیم. با ما باشید با اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها...

مطالب پیشنهادی: میلاد حضرت زهرا علیها سلام - ویژه نامه ریحانه النبی
« اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام »
ای گوهر کلام محمد ثنای تو
تا حشر افتخار ولایت ولای تو
هم کوثر خدایی و هم دخت مصطفی
هم آمده است امّ ابیها ثنای تو
پیغمبری که جان همه انبیا فداش
فرمود با تو جان محمد فدای تو
با آنکه نیست روی خداوند دیدنی
پیداست در جمال تو، وجه خدای تو
پیغمبران، ملائکه، حوریّه، جنّ و انس
دارند احتیاج به ذکر دعای تو
تا صبح حشر حسرت بیماری اش بود
آید اگر مسیح به دارالشفای تو
هرگز نگه به وادی سینا نمی کند
گر بنگرد کلیم به دارالولای تو
امواج نور سر زده از خانه ی گلین
بوی بهشت می دمد از خاک پای تو
بیت الحرام خواجه ی اسراست حجره ات
آرد ملک طواف، به دور سرای تو
گلبوسه های پشت هم ختم انبیا
پیداست روی آبله دست های تو
در حیرتم که روی تو را دید در بهشت
آدم نداد جان ز چه بر رو نمای تو؟
سوگند می خورم به خدا تا خدا خداست
بیگانه با خدا نشود، آشنای تو
حوّا امید داشت شود فضه درت
آدم شد از بهشت برون در هوای تو
تصویر توست، خنده گلخانه ی بهشت
بوی خداست، در نفس دلربای تو
پیغمبر و خدا و رسول و ائمه اند
با حُسن اتفاق، مدیحت سرای تو
آن روزها که صحبتی از ماسوا نبود
کوثر نداشت، ذات الهی سوای تو
پیش از ظهور عالم خلقت، هماره بود
آغوشِ غیبِ ذاتِ خداوند، جای تو
والله بهترینِ کسانند در زمین
ابنا و شوی و امّ و بنات و نیای تو
مُلک وجود در حرمت گشته ناپدید
کی گفته گم شده حرم با صفای تو؟
محدود نیست بحر عنایات رحمتت
وصل است بر عطای الهی، عطای تو
آگاه نیست کس به جز از ذات ذوالجلال
از بدو ابتدای تو و انتهای تو
گر جنّ و انس، حاتم طایی شوند باز
باید زنند بوسه به خاک گدای تو
حقّا که شد گشوده ز بازوش ریسمان
مشکل گشا به پنجه ی مشکل گشای تو
تاریخ شاهد است که آید هنوز هم
از مسجد مدینه صدای رسای تو
گویی فقط رسول خدا حرف می زند
وقت خطابه با دو لب جانفزای تو
با آنکه از صدای تو هفت آسمان گریست
انگار هیچ کسی نشنیده صدای تو
حتی یکی نگفت به زهرا س ستم شده
حتی نکرد گریه کسی از برای تو
هرگز نگشت چون تو کسی در وطن غریب
بالله نبود این همه غربت، سزای تو
اجر رسالت پدرت خوب شد ادا
گردید تازیانه ی امّت، جزای تو
ای یاس نیلی نبوی! کاش خورده بود
آن تازیانه ها به تن ما به جای تو
تا روز حشر کاسه ی خون جگر شود
چشمی که تر نگشت ز اشک عزای تو
باید به "میثمت" دُر مضمون عطا کنی
تا گوهر قصیده بریزد به پای تو
حاج غلامرضا سازگار

امروز تشعشع خدایی
از ساحت قدس کبریایی
افتاد زماورای افلاک
برچهره پاک شاه لولاک
سرمیزند افتاب سرمد
درخانه کوچک محمد
این عید مبارک است و مسعود
چون فاطمه است طرفه مولود
پرکرد زمین و آسمان را
بیت الشرف فرشتگان را
نوررخ این فرشته پاک
ازخاک رودببام افلاک
ای روح عظیم آسمانی
وی نام تو نام جاودانی
ازجوهرقدس تارو پودت
وزنور محمدی وجودت
ای تاج سرزنان عالم
ای مفخردودمان ادم
معیارکمال زن توئی تو
مقیاس جلال زن توئی تو
ای پاره پیکر پیمبر
هم مادر و هم خجسته دختر
ای دختر بهترین پدرها
ای مادر برترین پسرها
ای همسر شاه شهسواران
ای نفس نبی و روح قران
ای خلقت تو بزرگ آیت
پیوند نیوت و ولایت
ای خوانده ترا خدای کوثر
وی گنج هزار گونه گوهر
نسل تو نگاهبان دین است
برتاج تو یازده نگین است
تو پیرهن عروسی خویش
دادی بزنی فقیر و درویش
ازسندس سبز جامه نور
کزسوزن نور بخیه زدحور
جبریل ز باغ خلد آورد
حورای بهشت برتنت کرد
درقدرزکاینات برتر
با فضه کنیز خود برابر
زین نغز چکامه (ریاضی)
گشتند خدا و خلق راضی
مرحوم ریاضی یزدی

امشب سرای مصطفی' از آسمانها برتر است
امشب دل ِ اهل ولا سرمستِ جام کوثر است
امشب ملائک سربِسر در آسمان یثربَ اند
چون زادروزِ دخترِ دلداده ی پیغمبر است
از دودمانِ مصطفی' نوری تجلّی میکند
روشن ز نور جلوه اش عرشِ برینِ داور است
امشب خدیجه دامنش مَعطور عطرِ یاس شد
یاسی که کفوّش در جهان تنها امیرِ خیبر است
امشب شبِ بشکفتنِ گل در گلستانِ نبی ست
خُرَّم جهان از یُمنِ میلاد بتولِ اطهر است
زهرا چه زهرا عصمت الله استُ و ناموس خدا
بِنگر جلال و شوکتش بر باب خود هم مادر است
همان زمان که در آفاقِ عرش ، دیده شدی
برای قصه ی لولاک ، برگزیده شدی
تو میوه ی ملکوتی که در شب معراج
به اذن حضرت پروردگار ، چیده شدی
گذاشت ، آینه را روبروی وجه خودش
قلم به دستِ خدا بود و تو کشیده شدی
تو شاه بیت غزل های آفرینشی و ...
به شاعرانه ترین شکل ، آفریده شدی
به دستخط خدایت ادامه دار شدی
هِجا هِجای تو تکثیر شد قصیده شدی
به خاطرت همه ی عرش را مزیّن کرد
بهشت ، جامه ی سبزی که داشت بر تن کرد
تو آمدی همه ی عرش ریسه بندان شد
تو خنده کردی و نور فلک دوچندان شد
زمین بهشت برین و ؛ بهشت ، زهرایی
به یمن آمدن تو هم این و هم آن شد
تمام عرش ، برایت بداهه می گفتند
تو آن قصیده ی نابی که شعرباران شد
خدا به خاطر نامت سه بیت نازل کرد
سه آیه ای که تمام وجود قرآن شد
برای مدح تو جبریل ، آمد از ملکوت
نگاه کرد ، به چشم تو و غزلخوان شد
سلامِ ما و سلامِ خدا عَلَی الْکوثر
سلام بر تو و بابای تو اَباالْکوثر
سلام ، کوثر جاری شده به جان زمین
سلام ، انسیه ؛ ای «حوریه نشان» زمین
خدای تو به زمین دوخت ، آسمان ها را
به عشق آمدن تو ای آسمان زمین !!
شب ولادت تو آفتاب می تابید
به وقتِ نور تو تنظیم شد زمان زمین
برای مدت هجده بهار هم که شده
خدا گذاشته منت به ساکنان زمین ...
که شاید از تو بگیرند ، درس آدمیت
از آسمان تو رسیدی به امتحان زمین
هزار حیف ، که مردود شد زمینِ خدا
همان دمی که پر از دود شد زمینِ خدا
زمین نداشت لیاقت که تو در آن باشی
اراده کرد ، خدا که در آسمان باشی
قرار بود ، زمین خانه ی خودت باشد
نخواستند و بنا شد که میهمان باشی
بهشت ، زیر قدم های توست مادرجان !
خدا نخواست که بین زمینیان باشی
تو گنج مخفی پروردگار می مانی
اراده کرده که بانوی بی نشان باشی
به عشق «اَشْهَدُ اَنّ عَلی وَلیُّ الله»
خودت نخواستی اصلا که در اذان باشی
قسم به نام تو بانو ؛ قسم به نام علی
علی تمامِ تو بود و تو هم تمامِ علی
رضا قاسمی

آسمان کوثر به دنیا آمده کوثر بخوان
با سرود وحی مدح دخت پیغمبر بخوان
مدح آن ممدوحۀ محبوبۀ داور بخوان
با زبان خویشتن نه، با دم حیدر بخوان
با زبان حیدر از صدیقۀ اطهر بخوان
هر چه زیبا خوانده ای امروز زیباتر بخوان
ماه عصمت اختر برج هدی را مدح کن
روح احمد لیلة القدر خدا را مدح کن
جان عالم یک جهان جان را گرفته در بغل
دست دل بگشوده قرآن را گرفته در بغل
مطلع الانوار ایمان را گرفته در بغل
گوهر دریای غفران را گرفته در بغل
هستی دادار منّان را گرفته در بغل
هر چه گویی بهتر از آن را گرفته در بغل
یا محمّد یا محمّد عصمت کبراست این
بوسه زن بر آفتاب طلعتش، زهراست این
این ز پا تا سر تجلاّی جمال داور است
این نه یک دختر تمام هستی پیغمبر است
این به احمد کوثر است و دختر است و مادر است
بلکه امام یازده عیسی عیسی پرور است
چهارده معصوم را شخصیّت او محور است
جز محمّداز تمام انبیا بالاتر است
ذات حق با آیه ی قرآن ثناها گویدش
اوّلین شخصیّت عالم فداها گویدش
مخزن اسرار حق گوهر ندارد مثل او
ذات ربّ العالمین مظهر ندارد مثل او
مصحف ختم رسل کوثر ندارد مثل او
نخل سر سبز نبوّت بر، ندارد مثل او
شخص ختم الانبیا دختر ندارد مثل او
شیر حق دست خدا یاور ندارد مثل او
هر چه گفتم هر چه گویم در ثنای او کم است
مدح ناموس خدا فوق بیان عالم است
آفرینش باغ توحید و بهارش فاطمه است
دین و قرآن تا قیامت اعتبارش فاطمه است
مصطفی فخر نبوّت افتخارش فاطمه است
مرتضی دست خدا و دستیارش فاطمه است
دستیارش نه همه دار وندارش فاطمه است
ای خوشا آن کس که روز حشر یارش فاطمه است
در ثنای او همان اقرار عجز ما بس است
گفتن اوصاف این دختر نه کار هر کس است
فاطمه یعنی تمام هستی هست آفرین
فاطمه یعنی بهشت رحمةٌ للعالمین
فاطمه یعنی حجاب و عصمت و تقوا و دین
فاطمه یعنی چراغ آسمانها در زمین
فاطمه یعنی یداللّهی دگر در آستین
فاطمه یعنی علی یعنی همان حبل المتین
فاطمه یعنی جمال بی مثال کبریا
فاطمه یعنی کتاب الله کلّ انبیا
فاطمه در فلک هستی ناخدایی می کند
فاطمه در روز محشر کبریایی می کند
فاطمه از شیر حق مشکل گشایی می کند
فاطمه در چشم حیدر خودنمایی می کند
فاطمه در بندگی کار خدایی می کند
فاطمه بر شیعیان لطف نهایی می کند
فاطمه یعنی چراغ محفل افلاکیان
فاطمه یعنی ز رأفت همنشین با خاکیان
کیست زهرا یک بهارستان به گلزار وجود
کیست زهرا کعبۀ جان قبله ی اهل سجود
کیست زهرا راز دار عالم غیب و شهود
کیست زهرا برترین محبوبۀ حیّ ودود
کیست زهرا باب رحمت دست احسان بحر جود
کیست زهرا خیمۀ سبز ولایت را عمود
کیست زهرا آفتابی کبریایی طلعت است
کیست زهرا چارده معصوم در یک صورت است
ای بهشت قرب پیغمبر جمالت فاطمه
ای تمام انبیا مات جلالت فاطمه
ای امیرالمؤمنین محو کمالت فاطمه
ای ملایک بندۀ صفّ نعالت فاطمه
ای تمام وحی در موج خیالت فاطمه
ای همه مرهون فیض بی زوالت فاطمه
طاهره، انسیّه، حورایی نمی دانم که ای
فاطمه، صدّیقه، زهرایی نمی دان که ای
عقل و هوش و دانش و افکار خود را باختیم
با کمیت و هم تا آنسوی هستی تاختیم
یا به مضمئن یا به ایراد سخن پرداختیم
دست ها بر رشته های چادرت انداختیم
شعرها خوانده غزل، قطعه، قصائد ساختیم
عاقبت دیوانه گشتیم و تو را نشناختیم
حور، انسان، یا ملک، یا فوق اینان چیستی؟
کیستی تو کیستی تو کیستی توکیستی؟
من نمی گویم غلام دختر پیغمبرم
من نمی گویم که بنشانی کنار قنبرم
من نمی گویم بلالت پا گذارد بر سرم
من نمی گویم ثنایت گشته بر لب گوهرم
من نمی گویم بسوزان تا کنی خاکسترم
لیک می گویم قبولم کن گدای این درم
دوست دارم تا زلطف و مرحمت شادم کنی
دوزخی هستم تو خود از دوزخ آزادم کنی
روسیاهم، زشت کردارم، گنه کارم بدم
تو بکوی خویش راهم داده ای تا آمدم
گر چه مردودم به جان زینبت منماردم
نامه ای پر از گناه است و تهی باشد یدم
عالمی را سیر کردم آخر این در را زدم
گر روم جایی دگر از پشت این در مرتدم
«میثمم» یعنی گدای خانۀ خشت و گلت
غرق دریای گنه چشمم به سوی ساحلت
حاج غلامرضا سازگار

نخـل توحیـد! نوبـر آوردی
فـلک نــور! اختــر آوردی
صـدف بحـر رحمـت ازلی
بـارک الله! که گوهـر آوردی
مــادر فاطمـه! سـلام خدا
بر تو مادر که دختر آوردی
دختری فوق هاجر و مریم
از بـــرای پیمبــر آوردی
از حبیب خـدا! رســول الله
دل ربودی که کوثر آوردی
به! چه کوثر، خدا ثناخوانش
پـدر و مـادرم بـه قربــانش
عصمت داور است این مولود
روح پیغمبر است این مولود
هـم بــود دختر رسول خدا
هم پدرپرور است این مولود
هرچـه گفتنـد در فضائل او
بـاز بالاتـر است ایـن مولود
همسر و کفـو رکن شیرخدا
حیدرِ حیدر است این مولود
بهتـرین دودمــان عـالم را
بهترین مادر است این مولود
جــز خــدا و محمـد و حیـدر
کس ندانست کیست این دختر
این همه هستی رسول خداست
مطلع الشمس آسمان هداست
ایـن تمـام محمد است و علی
بلکــه ام ائمـــه النجبــاست
بـه خداونــدی خـدا سوگنـد
هر چه گویم کم است؛ این زهراست
گوهـر نـاب این یگانه صـدف
دو مسیح و دو مریم عـذراست
روح او در تن امام حسن
شیر او خون سیدالشهـداست
بضعـۀ مصطفی بود زهرا
کوثر اوست زینب کبری
مهــر از نــور او وضـــو دارد
مــاه از مهــرش آبـــرو دارد
به همه هستـی حسین، قسم
هرچـه دارد حسین از او دارد
روح وحی است، روز و شب با او
ملـک وحــی گـفت وگـو دارد
از خـدا قـدر و عـزت و اجلال
از نبی خَلق و خُلق و خو دارد
سینه اش مخزن علوم خداست
خبـر از غـیب، مـوبه مـو دارد
آن که بخشیده علم غیب به او
وحــده لا الـــه الّــا هـــو
ای فــدایی مقـدمت سـرها
مهـر تــو روح پـاک پیکرها
نه فقط ام احمـدت خواندند
مــادری بــر همـه پیمبرها
کوثــر کــز سپهــر دامانت
ریختـه چون ستاره کوثرها
خط و مشی حسین پروری ات
مـادری داده یــاد مـادرهـا
با ورود تـو در صف محشـر
اهل محشر کنند محشرهـا
تــا نگـردد شفــاعتـت آغـاز
باب رحمت به کس نگردد باز
کیستـی تـو بهشـت بابایی
سورۀ قـدر و نور و طـوبایی
ما همه ذره و تو خورشیدی
ما همه قطـره و تـو دریایی
راضیـه، مرضیـه، محدثه ای
مطلع الفجر زهره، زهرایـی
هم کتاب اللّهـی ز پا تا سر
هم رســول خـدا سراپایی
مطلـع الشمس بامداد ازل
لیلــه القــدر حق تعـالایی
قدری و حق به خواجۀ لولاک
گفتـه دربــاره ات و مـا ادراک
ای مقــامت ز وهم هــا برتر
قدر و جاهت ز وصف ما برتر
مدح تـو بـر لب رسول خدا
ذکر نابـی سـت از دعـا برتر
رتبۀ توست از زنـان بهشت
بـه خداونــدی خــدا بـرتر
جز محمد که دست بوس تو بود
تـویـی از کـل انبیـا بــرتر
حجـره ات کعبۀ دل احمد
بیتـت از بیــت کبریـــا بـرتر
بیت خشت و گلت ستارۀ عرش
حسنینت دو گوشوارۀ عرش
روح زوّار آستــانــۀ تــو
کعبه گردد به دور خانۀ تو
دیدۀ اهـل آسمان گیـرد
نـور از قبـر بی نشـانۀ تـو
آشیان جهان نبود که بود
قلب پیغمبـر آشیـانۀ تـو
طوطی وحی جبرییل امین
دانه خورده ز آب دانه تو
بـار انـدوه ماست یا زهرا
روز محشر به روی شانۀ تو
دوستان را تویی تو در محشر
مــادر مهربــان تـر از مــادر
تــو بهشـت پیمبــر مـایی
ظـل معبود، بـر سـر مـایی
بـاز گفتیم و بـاز می گوییم
کـه تو در حشر، مادر مایی
روز محشر که مادر از فرزند
می گریـزد تــو یـاور مـایی
ما تن مرده، تو ز لطف و کرم
روح از روح بهتــر مــایـی
شرک ممنوع... ورنه می گفتم
که تو معبــود دیگــر مایی
در مقام تو ما همی دانیم
که ثنـای تو را نمی دانیم
تـو بـه معنـا تمـام قرآنی
مــورد احتــرام قـــرآنی
تو زکات جهاد و حج و قیام
تو صـلات و صیـام قرآنی
هم کتاب خدا تو راست امام
هم تــو مــا را امــام قرآنی
گرچه روح است هر کلامش، تو
روح بخـش کـــلام قــرآنـی
بـه تـو ام الکتـاب بایـد گفت
آری آری! تـو مــام قـرآنـی
گرچـه عمـری به پای وصف تو زیست
صد چو «میثم» حریف مدح تو نیست
حاج غلامرضا سازگار

مادر زهرا سلام حق به تو مادر
فاطمه آورده ای برای پیمبر
سیب بهشت خداست در کف دستت
کآید از او بوی ذات خالق اکبر
بیت نبوت نداشت مثل تو بانو
مادر گیتی نزاده مثل تو دختر
عقل به حیرت فتاده اینکه تو زادی
حضرت زهراست یا محمد دیگر
دسته گل آورده اند خیل ملایک
بهر تو از آیه های سورة کوثر
مخزن غیب خدای عزوجل را
گوهر نابی نبودی از این بهتر
اینکه تو زادی بود تمام محمد
وینکه تو داری بود بتول مطهر
لیلة قدرت مبارک است خدیجه
قدر بدانش به حق خالق اکبر
طینتش از میوه بهشت الهی
قابله اش مریم است و ساره و هاجر
سینة موساست طور معرفت او
روح مسیحا کشد به محضر او پر
حبل متین نجات ماست همانا
رشته ای از چادرش به عرصة محشر
فاطمه یعنی تمام صورت قرآن
فاطمه یعنی کمال احمد و حیدر
هر چه فشانند دُر، کم است به وصفش
خواجة اَسرا مگر فشاند گوهر
کوثر و طاها و قدر و نور بخوانید
کآمده در شأن او ز حضرت داور
شک نکند کس، حقیقتی است مسلّم
اینکه به او متکی است، فاتح خیبر
گردون بی نام اوست، پایش در گل
خلقت بی مهر اوست، خاکش بر سر
تا که شود جای پای فضة زهرا
رشک برد بر مدینه وادی مشعر
دخت پدر پرور است و امّ ابیها
بلکه فِداها به وصف اوست مکرر
احمد گوید مراست، روح دو پهلو
حیدرگوید مراست، همدم همسر
خالق گوید مراست گوهر مکنون
قرآن گوید مراست سورة کوثر
حوا گوید مراست فاطمه بانو
مریم گوید مراست فاطمه رهبر
بر در بیت الولاش برده توسل
جن و ملک سر به سر ز ایمن و ایسر
قدر و شرف بین که پنج بار شب و روز
احمد مرسل کند زیارت این در
دل برد از صد هزار یوسف مصری
گر نظری افکند بصورت قنبر
ملک الهی پر از ذَراری زهراست
تا که شود کور چشم دشمن اَبتر
کیست به جز او که زینب آرد و کلثوم
کیست که چون او شُبیر زاید و شبّر
ای صلوات خدا و خلق هماره
بر تو و نسل مطهر تو سراسر
دختر پیغمبری و مادر بابا
ای پدر و مادرم فدای تو دختر
عطر بهشت خداست در نفس تو
روح محمد زبوی توست معطر
تو ز علی هستی و علی بود از تو
ختم رسل عاشق شما زن و شوهر
گر همه هفت آسمان شوند صحیفه
مدح تو ناید ز خلق اول و آخر
ملک وجود از قدوم توست مصفا
باغ جنان با تبسم تو منور
عالم هستی فنا و نور تو باقی
صادر اول خدا، وجود تو مصدر
روزی "میثم" ثنای توست هماره
لطف تواش بوده از نخست مقدر
حاج غلامرضا سازگار

آنشب از کنگره عرش خدا گل میريخت
سوسن و نسترن و لاله و سنبل میريخت
قمرى از شاخ طرب نغمه سرايى مى کرد
شبنم شوق ز مژگان قرنفل مى ريخت
آسمان ساکت و مرموز و تماشايى بود
ماه در خلوت انديشه تبسم مى کرد
چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى
کوثر از فيض خداوند تلاطم مى کرد
قدسيان خيره در آئينه خلقت بودند
خلوت انس ملک محفل شاديها بود
شب شب عشق شب عاطفه بود و رحمت
شب ميلاد گل باغ خدا زهرا بود
تا فروزان شود از مشرق جان جلوه ی حسن
کعبه پروانه صفت آينه دارى مى کرد
حجرالاسود مى شست رخ از زمزم شوق
مکه تا آمدنش لحظه شمارى مى کرد
فاطمه انسية الحوراء زهراى بتول
چشمه سار شرف و عفت و پاکى زهرا
زن به يمن قدمش معنى والايى يافت
چشم بگشود چو بر عالم خاکى زهرا
چشم مولا على از خنده ی او روشن شد
چون که قنداقه ی او در بر احمد آمد
سوره کوثر شد ورد لب خيل ملک
کوثر عشق به قرآن محمّد آمد
کمیل کاشانی

آن شب زمين مکه بر خود ناز مى کرد
با ناز خود درهاى رحمت باز مى کرد
آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود
گوياى تکبير بلال از هر طرف بود
آن شب شفق در باغ دلها لاله مى کاشت
آن را به عشق يار هجده ساله مى کاشت
آن شب سحر سجاده ى دل باز مى کرد
قامت به قد قامت، مودّت ساز مى کرد
آن شب فلق شعر گل مهتاب مى خواند
از بهر غم، شادى، حديث خواب مى خواند
آن شب سپيده جامه بر تن چاک مى کرد
گرد ملال از روى احمد پاک مى کرد
آن شب زمان چرخ و فلک را تاب مى کرد
کلک قضا لوح قدر را آب مى داد
آن شب زمين آبستن شور و شعف بود
غواص دل آماده ى صيد صدف بود
آن شب منا شعر مبارکباد مى خواند
زيبا سرود آن شب ميلاد مى خواند
آن شب خديجه بود و درد بار دارى
از باردارى بود کارش بيقرارى
آن شب ز تنهايى روانش رنج مى برد
رنج شکوفايى به پاى گنج مى برد
آن شب زنان مکه بر او پشت کردند
از او بريدند و نکوهش مشت کردند
آن شب درّ ناسفته اى، بحر کرم سفت
طفلى که بودش در رحم با او سخن گفت
آن شب ميان آن دو اسرارى مگو بود
وقت شکوفايى نخل آرزو بود
آن شب به مادر از بهشت و حور مى گفت
از مرگ ظلمت در ديار نور مى گفت
آن شب سحر آهنگ شادى ساز مى کرد
در را براى صبح صادق باز مى کرد
آن شب خديجه بود و آه جانگدازش
لطف خداى مهربان و سوز و سازش
آن شب بهشتى بانوان امداد کردند
با يارى خود قلب او را شاد کردند
آن يک به دستش ساغرى آکنده از مُل
آن يک برايش سندس و استبرق و گل
آن يک به پايش با ترنم لاله مى ريخت
لبخند از لب در، ديار ناله مى ريخت
آن يک برايش باده در پيمانه مى کرد
آن يک پريشان گيسوانش شانه مى کرد
مريم به گوشش آيه انجيل مى خواند
آسيه بهرش داستان نيل مى خواند
سارا برايش عود و عنبر دود مى کرد
او را مهيا بهر يک مولود مى کرد
ناگه خدا از راز هستى پرده برداشت
آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت
تا مصطفى را ابتران ابتر نخوانند
شعر هجا در وصف پيغمبر نخوانند
ام القرا آيينه دار نور گرديد
چشم کج انديشان عالم کور گرديد
کون و مکان را ذات حق زيب و فرى داد
بر خاتم پيغمبرانش دخترى داد
آن هم چه دختر نازنين و ناز پرور
دختر نه بلکه بر يتيم مکه، مادر
بالاتر از او بين زنها دخترى نيست
در امتحان همسرى شد نمره اش بيست
هر تار مويش آيه حبل المتين است
بر حلقه ى انگشتر خاتم، نگين است
آمد به دنيا عصمت کبراى سرمد
ام الائمه فاطمه ام محمد
آمد به دنيا شاهکار کلک خلقت
گنجينه شرم و حيا و کان عصمت
آمد به دنيا آنکه نورش منجلى بود
معراج احمد بود و منهاج على بود
آمد به دنيا آنکه هستى هست مستش
از مستى هستى بشر شد پاى بستش
گر او نبودى هستى عالم نبودى
مشهودى از آب و گل و آدم نبودى
گر او نبودى زندگى بى محتوا بود
در پرده ابهام آيات خدا بود
او رحمتى بر رحمةللعالمين است
او زينت آيات قرآن مبين است
بر جسم ختم الانبيا روح است زهرا
بر کشتى عدل على نوح است زهرا
آئينه دار نهضت پيغمبر است او
بهر پدر دلسوزتر از مادر است او
مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر
ساقى على هست و على را اوست کوثر
شرمنده از نور جمالش آفتاب است
درس نخستين بر زنان حفظ حجاب است
لبهاى ختم الانبيا بوسيد دستش
پيمانه صبر على گرديد مستش
از بس که داده ذات حق قدر و مقامش
قد قامت احمد بود از احترامش
بى فاطمه نام نبى معنا ندارد
فرقى على با حضرت زهرا ندارد
ژولیده نیشابوری

چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت
احمد ازو، پیام جهان آفرین گرفت
یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت
شکر خدا، که گلبن احمد به گُل نشست
ز انفاس دوست، باغ محمد به گُل نشست
روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت
در سر، اَمین وحی، هوای خلیل داشت
بهر خدیجه، مژده رب جلیل داشت
صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت
بر خاتم رسل، سخن از سلسبیل گفت
بس تهنیت ز جانب حق، جبرئیل گفت
گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد
شام تو را ، جنیبه کش آفتاب کرد
نامی برای دختر تو انتخاب کرد
و آن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد
ز آن در نُبی خدای تو نامید کوثرش
تا بی وضو کسی نبَرد نام اطهرش
ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت
سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت
مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت
کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت
تو عصمت خدا و بهشت محمدی
تو مفتخر به ام ابیهای احمدی
ای اسوه محبت و، ای مظهر عفاف!
ای روز و شب فرشته به کوی تو در طواف
ای بوده با صفات خدایی در اتّصاف
نامی اگر به جاست ز سیمرغ و کوه قاف،
درک مقام توست که امکان پذیر نیست
ورنه تو را به عالم امکان، نظیر نیست
شادابی حیات، ز انفاس فاطمه ست
دور فلَک، ز گردش دستاس فاطمه ست
فضه، خجل ز دست پر آماس فاطمه ست
از گل لطیف تر دل حساس فاطمه ست
قلب رسول، شیفته زندگانی اش
جان علی، فریفته مهربانی اش
گفتی از او مدینه مُنوّر شود که شد
از عطر ناب یاس، معطر شود که شد
جاری به دهر، چشمه کوثر شود که شد
می خواست حق که خصم تو اَبتر شود که شد
دنیا پر از ذَراری زهرای اطهر است
والله، جای گفتن الله اکبر است!
روزی که یاس فاطمه تکثیر می شود
اسلام در زمانه فراگیر می شود
عالم پر از شمامه تکبیر می شود
دنیایی از مکاشفه تصویر می شود
آید ندا که کعبه مقصود می رسد
از گرد راه، مهدی موعود می رسد
محمد علی مجاهدی (پروانه)

به نام اُمِّ عقیله ، انیس قدیسین
به نام قبله ی قلب قبیله ی یاسین
صراطِ اوست «صراط الذین اَنعمت»
برای دشمن او گفته شد «وَلَاالضّالین»
قسم به فضّه و اَسما که مادر سقا
کنیز او شد و عالم کنیز ام بنین
دلیل بارش ابر است و ساکن قوسین
به نور اوست اگر میشود کمان رنگین
مقابل جَلَواتش فلک به خاک افتاد
سجود کرد به این جلوه خوشه ی پروین
و شمسْ محضر او شمع کم فروغی بود
خداست مشتری نقد ماه زهره جبین
به لطف حضرت او ذره میرود بالا
بدون مرحمتش عرش میرود پایین
اراده کرد خدا که دوباره جلوه کند
اشاره کرد به نور عظیم عرش برین
و بعد از آن به یدِ فاطرُ السَّماواتی
قلم به دست گرفت و کشید حورالعین
هزار دفعه ز حورا بلند مرتبه تر
هزار مرتبه پاکیزه تر ز ماء معین
به قدر یک سر سوزن ز پرتوء آن نور
قرار شد که کمی جلوه گر شود به زمین
حرا برای چهل شب سرای احمد شد
هوا هوای خدا بود و خلوتی شیرین