eitaa logo
ذاکرین حضرت اُمُ البَنین سلام الله علیها
1.7هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
به عشق چهارده نور مقدس و خانم حضرت اُمُ البَنین سلام الله علیها ❤️ کلاس تخصصی مداحی حضرت اُمُ البَنین (س) ارتباط با مدیر👇 @th_taghizadeh آدرس کانال : https://eitaa.com/zakerinehomolbanins http://mtaghizade.blogfa.com
مشاهده در ایتا
دانلود
یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را یک قافله با سوز و اشک و آه آمد برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را با ظرفی از آب آمده تا که ربابه سیراب گرداند علی اصغرت را برخیز ای نور دو چشمم ای برادر تا که کمی آرام سازی همسرت را بگذار تا شرح سفر با تو بگویم بشنو کمی از غصّه های یاورت را از کوفه و شام بلا ای داد بیداد رنج اسارت پیر کرده دلبرت را وقتی گذر دادند ما را بین مردم دیدم سر نی گریه ی آب آورت را دیدم ز بام خانه طفلی خیره سر با سنگی نشانه رفته چشمان ترت را رقّاصه های شهر را آورده بودند تا در بیارند اشک چشم خواهرت را تهمت زدند و خارجی خواندند ما را آتش زدند آن جا دل غم پرورت را آن جا نمی دانی چه زجری می کشیدم وقتی که نان می داد شامی دخترت را با هر صدای خیزرانی که می آمد من می شنیدم ناله های مادرت را چشم علمدار حرم را دور دیدند ور نه به عنوان کنیزی گوهرت را جا مانده گنج سینه ات کنج خرابه با خود نیاوردم گل نیلوفرت را این ها همه یک گوشه ای از ماجرا بود تازه نگفتم روضه ی انگشترت را!!!
مظهر صبر خدای حی داور زینبم! یادگار حیدر و زهرای اطهر زینبم! فتح کردی شام را سنگر به سنگر زینبم! آمدی همچون علی از فتح خیبر زینبم! گرچه آهی نیست از آه تو ظالم سوزتر بازگشتی از همه سردارها پیروزتر باغبان از بهر گل ‌هایت گلاب آورده ‌ام بحر بحر از چشم گریان بر تو آب آورده ‌ام روی نیلی گیسوی از خون خضاب آورده ‌ام پرچم پیروزی از شـام خـراب آورده ‌ام آه دل را آتش فریاد کردم یا حسین شام ویران را حسین‌ آباد کردم یا حسین خواهرم در این سفر فریاد عاشورا شدی یاس بـاغ وحی من نیلوفر صحرا شدی با کبودی رخت مهرِ جهان‌ آرا شدی هر چه می ‌بینم شبیهِ مادرم زهرا شدی بارها جان دادی اما زنده ‌تر گشتی بیا دست بسته رفتی و پیروز برگشتی بیا من خدا را آیت فتح و ظفر بودم حسین با سرت تا شام ویران هم ‌سفر بودم حسین بر دل دشمن ز خنجر تیزتر بودم حسین دختران بی‌ پناهت را سپـر بودم حسین بس که آمد کعب نی از چار جانب بر تنم گشت سر تا پا تنم نیلی‌تر از پیراهنم زینبم، پیروز میدان بلا دیدم تو را فاتح روز نبردِ ابتلا دیدم تو را لحظه لحظه قهرمان کربلا دیدم تو را خوانده ‌ام قرآن و در طشت طلا دیدم تو را تو نگه کردی و دشمن چوب می‌ زد بر لبم بر نگاهِ درد خیزت گریه کردم زینبم در کنار طشت چندین طایر افسرده بود هم لب تو، هم دل مجروح من آزرده بود کاش چوب آن ستمگر بر لب من خورده بود کاش پای صوت قرآن تو زینب مرده بود من که صبارم غمت برجان خریدم یا حسین در کنار طشت پیراهن دریدم یا حسین خواهرم آن شب که در ویرانه مهمانت شدم بـا سر ببْریده ‌ام شمع شبستانت شدم شستشو از گرد ره با اشک چشمانت شدم چشم خود بستم، خجل از چشم گریانت شدم دخترم پرپر زد و جان داد دیدم خواهرم زد نفس تا از نفس افتاد دیدم خواهرم یا اخا آن شب تو کردی با سر خود یاری ‌ام ورنه می ‌شد سیل خون در دیده اشک جاری ‌ام ماند چون بغض گلو در سینه آه و زاری ‌ام کاش می‌ مردم من آن شب زین امانت داری ‌ام دختر مظلومه‌ ات با دست زینب دفن شد حیف او هم مثل زهرا مادرت شب دفن شد جان خواهر من سر نی سایه ‌بانت می ‌شدم نیمه ‌های شب چراغ کاروانت می ‌شدم بـا اشارت‌ های چشمم، ساربانت می‌ شدم گه جلو، گه پشت سر، گه هم‌ عنانت می ‌شدم یاد داری سنگ زد از بام، خصمم بر جبین از فـراز نی سرم افتاد بر روی زمین «یا اخا» خون ریخت از فرق تو و چشم ترم تا سرت افتاد از نی، سوخت جان و پیکرم من زدم بر سینه، سیلی زد به صورت، مادرم کاش پیش سنگ آن ظالم سپر می‌ شد سرم قصه سنگ و جبین، بار دگر تکرار شد راس تو افتاد از نی، چشم زینب تار شد جان خواهر این مصائب در رضای دوست بود گر سرم افتاد از نی، پیش پای دوست بود بر فراز نی مرا حال و هوای دوست بود ایـن اسارت، این شهادت، از برای دوست بود تا در اطراف سر من طایر دل پر زند شعله فریاد تو از نظم «میثم» سر زند حاج غلامرضا سازگار
خیلی برایت ای برادر گریه کردم با هر حسینم وایِ مادر، گریه کردم خیلی صبوری کردم اشکم در نیاید از تو که پنهان نیست، آخر گریه کردم می خواستم اشک مرا هرگز نبینی در خلوتم بر عون و جعفر گریه کردم هر جا که خوردم تازیانه گریه کردی هر جا که خوردی سنگ، خواهر، گریه کردم در بینِ صحرا باد از هر سو می آمد از نیزه که افتاد اصغر، گریه کردم در کوفه خیلی ناسزا گفتند بر ما هر جا که آمد نامِ حیدر گریه کردم پیرِزنی که چنگ بر موی تو می زد هر وقت آمد سمت معجر گریه کردم تو روی نی بودی و من بالای نیزه با زخم های مانده بر سر گریه کردم هر دفعه که از نیزه افتادی، برایت با خنده های شمر کافر گریه کردم دروازه ی ساعات، آهم شعله ور شد بر غیرتِ ساقیِ لشگر گریه کردم یادت می آید با تو یک لحظه نباشم؟ خولی تو را که برد، مضطر گریه کردم یادم نرفته لحظه ای که شمر آمد با بوسه ی خنجر به حنجر، گریه کردم حالا پس از یک اربعین پیشِ تو هستم در راهِ وصلت صد برابر گریه کردم رضا باقریان
امروز اربعین عزیز دو عالم است یا این که روز دوم ماه محرّم است؟ یک قافله رسیده که ره توشه اش غم است یک قافله که قامت بانوی آن خم است یک قافله بدون علمدار آمده یک قافله که از سر بازار آمده گرد و غبار چادر زن ها مشخّص است آثار خستگی بدن ها مشخّص است رنگ کبود و جای زدن ها مشخّص است از آه آه و لحن سخن ها مشخّص است ... خیلی میان راه اذیّت شدند، آه! چل روز اسیر داغ اسارت شدند، آه! در این میان زنی که شبیه فرشته است آمد ولی حجاب سرش رشته رشته است پیداست که به او چه قدَر بد گذشته است با اشک، روی قبر برادر نوشته است: قبر حسین، کُشته ی عطشان کربلا «در خاک و خون تپیده ی میدان کربلا» من زینبم... شناختی آیا؟ بلند شو ای نور چشم مادرم از جا بلند شو یا که بگیر جان مرا یا بلند شو ای سر بُریده ام! به روی پا بلند شو برخیز و خوب دور و برم را نگاه کن آوارگی اهل حرم را نگاه کن هر کس رسیده محضر تو گریه می کند دارد سکینه دختر تو گریه می کند در پشت خیمه همسر تو گریه می کند بالای قبر اصغر تو گریه می کند لالایی رباب، دلم را شکسته است آوای آب آب، دلم را شکسته است دارد رباب صحبت سربسته با فرات لب تشنه بود اصغرم ای بی وفا فرات! یک لحظه هم برای رضای خدا فرات اصلاً دلت نسوخت برایم چرا فرات؟ رویت سیاه! موی سفید مرا ببین زخم گلوی طفل شهید مرا ببین یک اربعین بدون تو سر کردم ای حسین! از شام و کوفه هدیه ای آوردم ای حسین! بهتر نگاه کن به روی زردم ای حسین! عبّاس اگر نبود که می مُردم ای حسین! چشمان هرزه دور و بر ما زیاد بود در شهر شام، خنده و هورا زیاد بود با چوب خیزران لب سرخت سیاه شد حرف از کنیز بردن یک بی پناه شد وقتی سه ساله ی تو لبش غرق آه شد با تازیانه پیرهنش راه راه شد بین خرابه خاطره ها را گذاشتم شرمنده ام که یاس تو را جا گذاشتم چل روز پیش بود که پیشانی ات شکست از لا به لای جمعیّتی نیزه دار و پست دیدم که شمر آمد و بر سینه ات نشست راه نفس نفس زدنت را به زور بست خنجر کشید و آه بماند برای بعد آهی شنید و آه بماند برای بعد محمد فردوسی
اشعار اربعین حسینی 👆
سلام همسفر نیمه راه بی سر من سلام ماهِ به دریای خون شناور من گذشته است چهل روز از شهادت تو هنوز مانده به گودال دیده تر من هزار بار سرت را به نوک نی دیدم هنوز داغ تو یک لحظه نیست باور من چو آفتاب رُخَت را به روی نی دیدم درست بود همان لحظه روز محشر من خدا گواست چه دیدم در این چهل منزل که بود همسفرم قاتل برادر من تن تو ماند زمین پیش چشم خواهر تو سر تو گشت جدا پیش چشم مادر من ز خاطرم نرود هرگز ای عزیز دلم که چوب خورد به لبهات در برابر من به ذوالفقار زبان حمله بر عدو کردم چنان که محمل من گشته بود سنگر من گزارشات سفر را ز من بپرس ولی مپرس از اینکه نیامد سه ساله دختر من
يک اربعين براي تو حيران شدم حسين مانند گيسوي تو پريشان شدم حسين با چند قطره اشک دل من سبک نشد ابري شدم به پاي تو باران شدم حسين زلفي اگر که ماند براي تو پير شد در اول بهار زمستان شدم حسين کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر قاري شدي مفسر قرآن شدم حسين ديدي چگونه آخر عمري دلم شکست ديدي چگونه پاره گريبان شدم حسين تو رفتي و کنار خودم گريه مي کنم دارم سر مزار خودم گريه مي کنم * اي سايه ي بلند سرم اي برادرم! آيينه ي ترک ترک در برابرم بالم شکسته است و پرم پر نمي زند اما هنوز مثل هميشه کبوترم من قول داده ام که بگيرم سر تو را از دست نيزه ها و برايت بياورم حالا سري براي تو آورده ام ولي خاکستري و خاکي و اي خاک بر سرم! بگذار اول سخن و شکوه ام تو را اي ماه زينب از نگراني درآورم هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولي راحت بخواب دست نخورده است معجرم تو رفتي و کنار خودم گريه مي کنم دارم سر مزار خودم گريه مي کنم * هم پيرهن که ماند برايم بدن نداشت هم که تن تو روي زمين پيرهن نداشت اي بي کفن برادرم اي بوريا نشين! اين چادرم لياقت خلعت شدن نداشت؟ آن گونه اي که من وسط خيمه سوختم پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت گل هاي باغت از همه رنگي گرفته اند يعني کسي نبود که دست بزن نداشت مردي نبود اگر يل ام البنين که بود هرگز کسي نگاه جسارت به من نداشت تو رفتي و کنار خودم گريه مي کنم دارم سر مزار خودم گريه مي کنم * هر چند در مسير سرت ازدحام بود اما درست مثل هميشه امام بود بي تو سوار ناقه ي عريان شدم حسين! من که به روي چشم علمدار جام بود يادم نمي رود سر بالا نشين تو بازيچه ي نگاه اهالي شام بود در حرف هاي مرد و زن پشت بام ها چيزي اگر نبود فقط احترام بود با دست سنگ صورت تو خط خطي شده از بس که آفتاب تو نزديک بام شد تو رفتي کنار خودم گريه مي کنم دارم سر مزار خودم گريه مي کنم * دستي که چوب زد لب قرآني تو را زير سوال برد مسلماني تو را بالاي تخت رفتي و دستم نمي رسيد تا که رفو کنم سر پيشاني تو را مي خواستند پيش همه کوچکت کنند اما خدات خواست سليماني تو را اي کاش ما برادر و خواهر نمي شديم حيران نبودم اين همه حيراني تو را اين سر، شکسته هست ولي سرشکسته نيست يعني کسي نديد پشيماني تو را تو رفتي و کنار خودم گريه مي کنم دارم سر مزار خودم گريه مي کنم
پسر فاطمه سلام سلام خواهرت زینب آمده از شام من که بی تو سفر نمی کردم بی تو یک لحظه سر نمی کردم مانده زخم فراق بر جگرم سر پاک تو گشت هم سفرم بود بهر تسلی دل من سر تو سایه بان محمل من لشکر اشک من سپاه تو بود نفسم شعله های آه تو بود صوت قرآن تو دلم را برد چشم های تو محملم را برد چتر من بود سایه سر تو مونسم بود اشک دختر تو ای سرت بر سنان تماشایی ای لبت خشک و دیده دریایی تا کنی اشک چشم ما را پاک دست بیرون بیار از دل خاک غم ایام را بپرس از من قصه شام را بپرس از من کوه اندوه ریخت بر سر ما شام شد کربلای دیگر ما صوت قرآن کجا شراب کجا دست زینب کجا طناب کجا یا اخا شامیان بد اند بد اند دختران تو را زدند زدند من که خود بوده ام شریک غمت من که بودم مدافع حرمت حامی ناز دانه ها بودم سپر تازیانه ها بودم هر چه تو زخم دیدی از دمشن جای کعب نی است بر تن من به تو و باغ لاله ات سوگند به سفیر سه ساله ات سوگند به لبت که از عطش تَرَک خورده به تن کودک کتک خورده به همه زخم های سلسله ام به قنوت نماز نافله ام به سرشک دو دیده ات سوگند به گلوی بریده ات سوگند نه فقط زینب است خواهر تو تو امامی و من پیمبر تو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در تعزیه‌ای در عراق بازیگر نقش امام حسین چنان با احساس طلب کمک کرد که عکس العمل مردم باور نکردنی بود که خود عوامل تعزیه از مردم بیشتر گریه میکردند #😭😭😭
ای امام و‌ای امیر اربعین یابن الحسن ای علمدار مسیر اربعین یابن الحسن میزبان و سفره دار اربعین یابن الحسن بهترین لبیک بر هل من معین یابن الحسن اربعین یعنی همان تجدید بیعت با شما عشق با پای پیاده از نجف تا کربلا اربعین یعنی قدم بگذاشتن در راه نور انتظار منجی و آمادگی بهر ظهور گرکنی امضا دوباره سمت جاده می روم اربعین، کرببلا، پای پیاده می روم مشکل مالی چه باشد عاشقت سر می دهد خرجی این راه را زهرای اطهر می دهد گرچه عبدی روسیاهم‌ دست من را هم بگیر پرگناهم بی پناهم دست من را هم بگیر خوب و بد در هم بخر ما را عزیز فاطمه کربلا با هم ببر ما را عزیز فاطمه گربیایم جان خود را را نذر رویت می کنم کو‌به کو،‌ موکب به موکب، جستجویت می کنم ای تمام عشق بر هجران رویت مبتلا در پی روی تو هستم از نجف تا کربلا میهمانت می شوم با اشک جاری از دو عین بر لبم جاریست ذکر «یا لثارات الحسین» اربعین می آید و جوشد سبوی کربلا بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا کربلا و‌مادری که ناله ها می زد حسین از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین