eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
351 دنبال‌کننده
29هزار عکس
11.4هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁زخمیان عشق🍁
🍁 در گلويم نشسته بغضی تلخ صورتم خيس گريه ای ممتد خسته ام از تمام آدم ها دوست‌دارم سفر كنم مشهد...
🍁 بار دگر به بارگهت بار من فتاد آمد مرید مرده دل ای هشتمین مراد من ریزه خوار سفره ی کس جز شما نی ام لطفت زیاد دیده ام و‌کم برم ز یاد گفتم به عارفی که گدایی چه سان کنم گفتا برو به طوس و‌بگو « یا اباالجواد»
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ #گذرے_بر_سیره_شهید همیشه وضو داشت. یه روز گفتم رضا چرا وقتی که پای سفره می شینی. وقتی می خوابی وقتی از خونه بیرون می ری اول وضو می گیری؟ گفت:وقتی کنار سفره میشینم مهمان امیرالمومنینم شرم می کنم بدون وضو باشم...وقتی می خوابم یا بیرون میرم ممکنه از خواب بیدار نشم یا بر نگردم. هرکسی هم با وضو از این دنیا بره اجر شهید را داره می خوام از اجر شهید محروم نشم... #شهید_رضا_پورخسروانی 🌷 #شهدای_فارس نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
4_6042037233257546628.mp3
17.13M
☑️همه اسیر نفس ان و کیه اسیر شهدا؟ کیه که مردونه باشه توی مسیر شهدا! قید گناهو بزنه... بنده ی سر به راه بشه مثل شهیدا... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
زیبا ترین دعای به هنگام هر اذان عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
💠🍃💠🍃💠 یڪ مین منفجر شد زیر پایش ڪمی دست و پایش را گم ڪرد حالا بعد از ۳۰ سال دست و پایش را پیدا ڪردند ... امروز استخوان ها را ڪه بغل کند کمی دست و پایش را گم می کند💔 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
عصر باشد . . . خـدا باشد ، شما باشید دگر چه می‌خواهم از زندگی !؟ راستی یک لیوان چای لطفا نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
‏ناز چشمانت جبران تمام دوست داشتن‌هایم است تو فقط نگاهم کن... #شهید_رضا_کارگربرزی ❤️ ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تصویری از لم دادن بسیجی ها و نظامی ها در کاخ های مجللشان نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
💚•~° چو در تو می نگرم زلال می شوم ؛ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#رمان_زیبای_سجاده_عشق_ آوار شده عشق تو بر روی دل من این سخت ترین زلزلۂ زلزله ها بود شاعر #یاس خادم الشهدا رمضانی #کانال_زخمیان_عشق ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#رمان_زیبای_سجاده_عشق_ آوار شده عشق تو بر روی دل من این سخت ترین زلزلۂ زلزله ها بود شاعر #یاس خا
-سهیل، من همه چیزو میدونم، و وقتی فهمیدم احساس کردم کمرم شکست، پشتم شکست، به من دروغ نگو، نگو که آغوش تو بوی هزاران دختر رنگا وارنگ رو نمیده، نگو که به من خیانت نکردی، نگو... سهیل چیزی نداشت بگه، میخواست انکار کنه، اما میدونست فایده ای نداره توی تمام این پنج سال زندگی هیچ وقت فاطمه به خاطر یک حرف و شایعه با سهیل بحث نکرده بود، همیشه تا از چیزی مطمئن نمیشد بحثش رو پیش نمیکشد و این بار سهیل خوب میدونست که فاطمه مطمئنا همه چیزو میدونه. پس تنها چیزی که میتونست بگه این بود: -شرمنده ام -کافیه؟ ....- -سهیل کافیه؟ -نه -خوب؟ - تو بگو -طلاقم بده -نه، به هیچ وجه فاطمه از روی سینه سهیل کنار اومد و پشت به سهیل کرد، ملافه روی تخت رو کشید روی سرش و چشمهاش رو بست و با وجود اون همه درگیری فکری، غمگین و پژمرده به خواب رفت... علی و ریحانه در حال جیغ زدن بودند، فضای سیاهی همه خونه رو فراگرفته بود، همه جا بهم ریخته و نامرتب بود، خبری از سهیل نبود، بیگانه هایی که نمیدونست چی هستند اما بسیار ترسناک و رعب آور بودند سعی میکردند در خونه رو باز کنند، فاطمه پشت در ایستاده بود و مدام خدا و ائمه رو صدا میزد، ضرباتی که به در میزدند فاطمه رو به شدت تکون میداد و چند لحظه بعد در شکسته شد، فاطمه به سرعت به سمت بچه هاش حرکت کرد و با یک حرکت اونها رو در آغوش گرفت و به سمت اتاق خواب فرار کرد، کسی رو نمیدید اما صداهای ترسناکی رو میشنید که دارند تعقیبش می کنند، راه در خونه تا اتاق خواب انگار هزار برابر شده بود و فاطمه هرچقدر میدوید بهش نمیرسید، صداها هر لحظه نزدیک تر میشدند، تا اینکه بالاخره به اتاق رسید، دستگیره در رو چرخوند و خودش و علی و ریحانه باهم به داخل اتاق پرت شدند، ضربه سنگینی که خورده بود باعث شد از خواب بیدار بشه. دارد... 📝نویسنده:مشکات . نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh