🍁زخمیان عشق🍁
شب سردیست و من با دلِ سرد به خودم میگویم : خبری نیست، بخواب باز هم خوابِ محبت دیدی...! #حمید_مص
روحالله توی زندگیش خیلی مشکل داشت.
یک دوره ای هم خونه شدیم و با هم زندگی میکردیم.
یادم میاد روحالله بهم میگفت:
«وقتی من خوابم به هیچ عنوان بیدارم نکن. چون وقتی خوابم مشکلاتم یادم میره!»
برای من اما خیلی جالب بود که روحالله با این حجم از مشکلات راه کج نرفت.!!!
اون هم به خاطر تقوای که داشت و تربیت درست مادر و نان حلال پدرش بود.
نقل خاطره: یکی از دوستان
#شهید_روحالله_قربانی ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#خواب_امام_حسین(ع)
در بازگشت از سفر اربعین پارسال، در فرودگاه نجف یک خانم مسن لبنانی جلویم نشسته بود و با دو سه تا آقای لبنانی صحبت می کرد و عکس رو تو گوشیش بهشون نشون می داد.
جسارت به خرج دادم و پرسیدم این جوون کیه؟ چقدر زیباست؟
گفت پسرمه دو هفته ی پیش تو سوریه شهید شد. بغض کرده بود و از پسرش برام میگفت...
ولی والله من ذره ای انکسار تو وجود این زن ندیدم!!
ابراهیم وار اسماعیل خودش رو داده بود و سربلند بود و می گفت:( اولش خیلی بی تاب بودم، تا اینکه چند شب قبل از پنجره ی هتل با حضرت سیدالشهدا (عليه السلام) حرف می زدم و یه شب گفتم آقا شما مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) رو روسفید کردی، منم پسرمو دادم میخوام رو سفید باشم، و شب حضرت رو در خواب دید که فرمود روسفیدی و قبول باشد...
و می گفت از آن شب دیگر آرام آرامم... و من مات و مبهوت از این همه عظمت فقط گفتم مادر چگونه ما باید از شما تشکر کنیم!؟
#راوی_مادرشهید✍
#شهید_جهاد_مغنیه ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
• از اینجـــا شـــــــروع شـــــــد ↓
فراموش نمی کنم یڪبار زمستـون
خیلے سردی بود و در حـال برگشت
بــه سمــــت خـــــونه بــودیــــــــم.
پیـرمــردی مشغول گــــدایی بود و
از سرما مےلرزید. تـا دیدش فـــورا
کــاپشـــن گـــرون قیمتشـو درآورد
و بــــــه اون پیـــــــرمـــــــرد داد !
بعدم یه دسته اسڪناس بهش داد!
پیرمرد که از خوشحالےنمیدونست
چـــــــی بگه ، مرتب میگفـــــــت ؛
«جوون خدا عاقبتت رو بخیر کنه»
#حر_انقلاب_اسلامی
#شهید_شاهرخ_ضرغام
نکته=در مورد این شهید بزرگوار حتما مطالعه کنید❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
دوش مرا عشق تو از جامه برانگیخت
#سنایی ✍
#شهیدجاویدالاثر_مرتضی_کریمی ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
دوش مرا عشق تو از جامه برانگیخت #سنایی ✍ #شهیدجاویدالاثر_مرتضی_کریمی ❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @za
#شهید_مدافع_حرم_مرتضی_کریمی ❤️
خيلی گشته بوديم، نه پلاکی، نه كارتی، چيزی همراهش نبود. لباس فرم سپاه به تنش بود.
چيزی شبيه دكمه پيراهن در جيبش نظرم را جلب كرد. خوب كه دقت كردم،
ديدم يك نگين_عقيق است كه انگار روش جمله ای حك شده....
خاك و گِل ها رو پاك كردم ....
ديگر نيازی نبود دنبال پلاكش بگرديم ...
روی عقيق نوشته بود :
"به ياد #شهدای_گمنام"
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
آرزو می کنم خنده ات
تنها به عادت مرسوم
عکس گرفتن نبوده باشد
و تو خندیده باشی
در آن لحظه از ته دل
چرا که خنده تو
جهان را زیبا می کند...
#یغما_گلرویی ✍
#شهید_بابک_نوری_هریس ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
آرزو می کنم خنده ات تنها به عادت مرسوم عکس گرفتن نبوده باشد و تو خندیده باشی در آن لحظه از ته دل چرا
#خاطره
#به_نقل_ازدوست_شهید ✍
یه شب من بیمار شدم و شهید بابک نوری هم منو رسوند درمانگاه بعد از درمانگاهباهم دیگه رفتیم یه آبمیوه فروشی و باهم یه چیزی خوردیم در همون حال که داشتیم باهم صحبت میکردیم برگشت به من گفت داداش من برم سوریه دیگه برنمیگردم این به من الهام شده...❗️
من اولش جدی نگرفتم و گفتم انشاالله صحیح و سالم برمیگرده ولی به فیض بزرگ شهادت نائل شد
هنوز که هنوزه دارم میسوزم...
#شهید_بابک_نوری_هریس ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
[. . .براےشهدا ،خاصِّ
#شهدای_رمضان
سیلصلواٺبهراهـبیاندازیمـ. . .]
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
در بغداد دیدمت! به شکل میلیونها چهرهی عراقی.
و صدایت را شنیدم که از هزاران حنجرهی عربی فریاد میزدی آمریکا برو بیرون.
این سه هفته که ما گیج عزای تو بودیم، تو خودت لحظهای نایستادی! شهر به شهر رفتی... ذهنها را بیدار کردی... مقاومت علیه اشغال را ترسیم کردی... و سربازان تازه نفس به سپاهت آوردی!
این سه هفته که ما ایستادیم تا اشکهایمان را پاک کنیم تو بیشتر از همیشه فرماندهی کردی...
تو؛ زندهترین سردار ! 🖤
#مکتب_سلیمانی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهیدان_زنده_اند 🌷
·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
اولِ صبح را
هیچ چیز بخیر نمی کند ..
جز دو خط شعرِ فروغ
دو فنجان چایِ غزل
و یک دلِ سیر نگاه به چشمانِ تو
که مخاطبِ این شعری
جانم ...
#حامد_لشگریانی ✍
#شهید_غلامرضا_لنگریزاده ❤️
#سالروز_شهادت 🌹
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
اولِ صبح را هیچ چیز بخیر نمی کند .. جز دو خط شعرِ فروغ دو فنجان چایِ غزل و یک دلِ سیر نگاه به چشمانِ
#آخرین_دیدار
غلامرضا همیشه آرزو داشت ...
که به اسلام خدمت کند و میگفت:
« دعا کنید بتوانم خدمتگزار خوبی
برای اسلام و مستضعفان باشم ».
شهریورماه ۱۳۹۶ به سوریه اعزام شد
و من فرزندم محمودرضا را باردار بودم
و قاعدتاً دوست داشتم هنگام تولدِ فرزندمان ، همسرم کنارم باشد. هنگامیکه این پیغام را به ایشان دادم، گفت: « اینجا به من بیشتر نیاز است و باید بمانم » و من هم قبول کردم.
وقتی محمودرضا به دنیا آمد ...
همسرم به من پیغام داد که « عکس فرزندم را برای من نفرستید، زیرا میترسم دلم بلرزد و برگردم ایران و وابستهاش شوم »
مدتی از اعزام غلامرضا به سوریه گذشته بود و او هنوز فرزند دومش را ندیده بود، تا اینکه تصمیم گرفتیم دیدار غلامرضا و محمودرضا در سوریه باشد، به وی گفتم : «به اتفاق بچهها و مادرتان رهسپار سوریه هستیم» و او بسیار خوشحال شد و کارهای سفر ما را از آنجا پیگیری کرد و گفت : « شما که به سوریه بیایید و برگردید، خبر شهادت من را خواهید شنید و این آخرین دیدار ما خواهد بود » اما من حرف ایشان را جدی نگرفتم.
روزی که ما به سوریه رسیدیم،
غلامرضا با یک دسته گل به استقبال ما آمد و در آن لحظه به یادماندنی من و مادرش ، غلامرضا را بعد از چهار ماه در سوریه ملاقات کردیم و او فرزندانش را در آغوش کشید و آنها را غرق بوسه کرد و همانطور که قبلا گفته بود ، آن آخرین دیدار ما با غلامرضا قبل از شهادت شد.
راوی : همسر محترم شهید
ولادت : ۶۵/۱۰/۲۱ کرمان
شهادت: ۹۶/۱۱/۵ صالحیه سوریه
#فرمانده_بسیجی_گردان_ضدزره
#شهید_غلامرضا_لنگریزاده ❤️
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh