eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
349 دنبال‌کننده
29هزار عکس
11.4هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمانم✋🌸 صبحت بخیر ای غزل ناب دفترم ای اولین سروده و ای شعر آخرم صبحی که یاد تو در آن شکفته شد گویا تلنگری زده بر صبح محشرم ❣اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❣ صبحتون. مهدوی @zakhmiyan_eshgh
از من مخواه ؛ خنده ڪنم در نبود تو با مشقِ اسم تو قلبم ، قلمم درد می ڪند ... 🌷 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💢درگیری پلیس کرمان با اشرار و قاچاقچیان مسلح 🔹یگان تکاوری شهرستان ماهان در تامین امنیت مناطق تحت پوشش با تعدادی شرور مسلح روبرو شده که پس از درگیری و مقابله مقادیر زیادی مواد مخدر کشف و قاچاقچیان دستگیر گردیدند. 🔸متاسفانه در این درگیری سرباز وظیفه ابوالفضل مهدی زاده از ناحیه سینه مجروح و پس از انتقال به بیمارستان به شهادت می رسد .
باید اصولی می زدی تا صدای شترق بده یکی از رموز زدن چفیه به صورت شلاقی این بود که باید کمی چفیه رو نم دار می کردی بهتر جواب می داد ضمنا خلوص نیت هم جزو شروطش بود اگه هدف بدن دوستت بود که باید به اندازه ی طول چفیه با طرف فاصله ایجاد می شد تا فقط نوک چفیه در یک حرکت شلاقی تماس داشته باشه، دردش خوبه، بد نیست..... @zakhmiyan_eshgh
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ  ﻧﻪ ﻫﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ  ﭼﻮﻧﺎﻧﮑﻪ ﺑﺎﯾﺪﻧﺪ  ﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﺎ...  ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﯽ ﺗﻮ  ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﺳﺖ ! ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ  ﻧﻪ ﻫﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ  ﭼﻮﻧﺎﻧﮑﻪ ﺑﺎﯾﺪﻧﺪ  ﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﺎ...  ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﯽ ﺗﻮ  ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﺳﺖ ! #قيصر_ا
بچه های یگان حاج اصغر یک سر و گردن از هر نظر از بچه های سایر یگان ها بالاتر بودند. اصلا یگان ها اسم داشتند و این یگان هم اسم داشت اما همه به نام حاج اصغر می شناختندش،«فوج حاج اصغر». نوجوانی سوری بود به اسم محمد که بعدا اسم جهادی کمیل را گرفت. محمد معنای واقعی جنگ_زده بود.پدر و مادرش در فوعه و کفریا در محاصره بودند و خبری ازشان نبود و وضع مناسبی نداشتند. حاج اصغر محمد را جذب کرده و زیر بال و پر گرفته بود. یک جور هایی برایش هم برادر بود ، هم پدر و هم فرمانده. در مدت کوتاهی ، محمد که حتی تحصیلات دانشگاهی نداشت تبدیل شد به کمیلی که نخبه کار اطلاعات عملیات بود. آن هم اطلاعات جنگ های چریکی و شهری که بسیار پیچیده است. فرمانده منطقه میگفت من روز اولی که یگان را به حاج اصغر تحویل دادم نه یک قبضه اسلحه به او دادم و نه یک دستگاه خودرو، همه را خودش ساخت... ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
آتشی زد غم تو در جانم که شرارش بر آسمان افتاد ❤️ 🌹 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
آتشی زد غم تو در جانم که شرارش بر آسمان افتاد #خاقانی ✍ #شهید_محمدمهدی_فریدونی ❤️ #سالروز_شهادت 🌹
یکی از همرزمان شهید فریدونی درباره این شهید چنین می‌گوید:«شهید فریدونی بعد از چهارمین دوره شرکت در ماموریت‌های نبرد علیه داعشی‌های ملعون، در منطقه البوکمال، جنوب شرقی سوریه در اثر اصابت خمپاره در ساعت 18 روز 13 خردادماه مصادف با شب شهادت حضرت علی(ع) به شهادت رسید.» این همرزم شهید در خصوص اخلاق شهید فریدونی می‌گوید:«خیلی شجاع بود و در عین سادگی بسیار پرکار و فعال بود و هدفش رضایت دل حضرت آقا بود. در سوریه فعالیت چشمگیری داشت به حدی که او را به اسم می‌شناختند.» همرزم دیگر این شهید درباره خصوصیات اخلاقی این شهید چنین می‌گوید: «مدت دو سال با آقا مهدی بودم و او را می‌شناختم و آن موردی که طی این مدت با همدیگر بودیم و دیدم، روحیه جهد و تلاش بیش از حد این آدم بود که دست بچه‌ها را می‌گرفت. مثلا در دوره آموزش اگر بچه‌ها آسیب می‌دیدند، کم می‌آوردند یا خسته می‌شدند سریع می‌رفت و دست بچه‌ها را می‌گرفت و یا بار آن‌ها را می‌گرفت و کمک می‌کرد.» این همرزم شهید در ادامه می‌گوید: «آقا مهدی، هر کاری در گردان بود را انجام می‌داد و برای او نوع کار فرقی نمی‌کرد و یک روحیه مناعت طبع خاصی داشت. وقتی بچه‌ها ثبت نام کردند و قرعه کشی کردند برای سوریه،  با توجه به روحیه مهدی، می‌دانستیم که طبیعتا یکی از کسانی که پیگیری و مداومت می‌کند به سوریه برود مهدی است.» ❤️
« تو » باشی ، خرداد پایان بهار نیست ؛ آغاز دوست داشتن است. ❤️ 🌹 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
« تو » باشی ، خرداد پایان بهار نیست ؛ آغاز دوست داشتن است. #نیلوفر_لاری_پور ✍ #شهید_محمد_زلقی ❤️
پسر بزرگوار شهید:  پدر صبح روز شهادت از همه خداحافظی کرد. حتی «امید پهلوان» یکی از همرزمانش که خواب بود، پدر آرام رفت و او را بوسید و در نتیجه پهلوان بیدار شد و از پدرم پرسید: آقای زلقی ماجرا چیه؟  پدر پاسخ داد: دارم می روم سمت شهر و برنمی گردم، حتی نقل می کردند: ۳-۴روز قبل وسایل را به عقب ارسال کرده بود. پدر با این که ۴۰روز در منطقه فعالیت داشت ولی در آنجا به شهادت نرسید، به دلیل این که در چشمش لنز داشت و اوضاع منطقه و مشکلات گرد و خاک به لنز آسیب وارد می کرد. بعد از ۳روز برای درمان به پدر مجوز داده می شود که همراه بچه های تدارکات برای معاینه به شهر برود که از ناحیه سر مورد حمله تک تیرانداز قرار می گیرد و حتی به نحوی ماشین را هدف قرار می دهند که کاملا سوخته بود.  سرانجام روز ۱۳۹۵٫۳٫۱۳ شهادت در راه اسلام نصیب پدرم شد. خبر شهادت : پسربزرگوار شهید:  آخرین روزهای ماموریت۴۰روزه پدر بود، حتی مادر صبح روز شهادت پدر (که البته ما هنوز اطلاع نداشتیم)، خانه را نظافت کرد، چون ۲الی۳روز دیگر ماه مبارک رمضان آغاز می شد. مادر گفت: اگر اقوام برای دیدن پدر آمدند، خانه مرتب باشد. پدرم شب قبل از شهادت دو بار در ساعت ۷و۱۲ شب تماس گرفت. حتی در آخرین تماسی که برقرار کرده بود، شماره اقوام را گرفت که با آن ها هم تماس بگیرد و حلالیت بطلبد، ما فکرش را هم نمی کردیم که شهید شده باشد. پنج شنبه ۱۳خرداد۱۳۹۵ خبر شهادتش در فضای مجازی منتشر شده بود، حتی  همه اقوام مطلع شده بودند، ولی ما اصلا خبر نداشتیم. اطلاع نداده بودند تا پیکرش را عقب بیاورند، سرانجام جمعه بعد از ظهر فرمانده سپاه خبر شهادتش را به ما داد. همسر بزرگوارشهید: ▪️سخت تر از فراق شهید حرفی است که این روزها باعث آزار ما و بلکه همه خانواده های مدافعان حرم شده است، خیلی ها به ما می گویند برای پول رفتند، حتی به ما می گویند، «موقع رفتنشان ۱۰۰میلیون به حساب شما پرداخت کردند و الان  هم بعد از شهادتش هر ماه ۶-۷میلیون به شما می دهند»  ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
جبرئیل آمده در پیش کبوترها، باز صحبت از بخشش و لطف و کرم سلطان شد ألسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أنِیسَ النُّفُوس نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
من قبلا دختری بودم که اصلا حجابشو رعایت نمیکرد و نماز نمیخوند و... ولی چندماه پیش به طور اتفاقی صوت وصیت نامه شهید حججی رو پیدا کردم و وقتی گوش دادم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم😔ولی تغییر نکردم سه ماه پیش هم یه خوابی دیدم که توی جای خیلی قشنگ هستم و بغل دستم یه مسجد خوشگل به اسم صاحب الزمان هست یه مردی که سر نداره ویه لباس سبز پوشیده که روی جیب لباس نوشته شهید مدافع حرم🌿،میاد و بهم یه چیزایی درباره و حضرت زهرا(س) میگه و یه چادر بهم میده و برمیگردن و با دوستاشون میرن بعد از اینکه اون شهید با دوستاشون رفتن من برگشتم و داد زدم که من برای شهدا نذر دارم و چادرمو نشون میدادم💔 من بعد اون خواب شدم یه آدم دیگه و مذهبی و تاحالا نشده یه روز نمازامو اول وقت نخونم ذهنم خیلی درگیر این بود که اون شهید کی هستن و خیلی دوست داشتم بدونم چند روز پیش یه عکسی رو دیدم که مربوط به یه شهید مدافع حرم سرجدا بود و همون لباسی که تو خواب دیدم هم تنشون بود😔 ایشون شهید حججی بودن