به یادِ رویِ تو مشغولم آن چنان، که نماند
مجالِ آنکه به خود، یا به دیگری، نگرم...
#اوحدی ✍
#شهید_احمد_مهنه ❤️
#عکاس_حشدالشعبی 🇮🇶
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛
"خامنهای عزیز را عزیزِ جان خود بدانید."
حرمت او را حرمتِ مقدسات بدانید.
#فرازی_از_وصیت
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی ❤️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
بوی صبح می دهی
و گنجشک ها
در خنده ات پرواز می کنند !
#مریم_ملک_دار ✍
#شهید_علیرضا_مرادی ❤️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
بوی صبح می دهی و گنجشک ها در خنده ات پرواز می کنند ! #مریم_ملک_دار ✍ #شهید_علیرضا_مرادی ❤️ نشر معا
شهید مدافع حرم علیرضا مرادی متولد ۲۵ تیر سال ۱۳۶۸ در تهران بود. او از جوانان فعال در پایگاه بسیج المهدی(عج) در مسجد بابالحوائج بود و شغل آزاد داشت. از وقتی بحران سوریه شکل گرفت و حرم معصومین در آن کشور مورد تهدید تکفیریها قرار گرفت، دغدغه پیوستن به مدافعان حرم را داشت. با اینکه از نظر شغلی، فرد موفقی بود و میتوانست زندگی مرفه و راحتی را برای خودش رقم بزند، اما به دنیا و همه مادیات پشت پا زد و داوطلبانه راهی میدان مبارزه با تروریستهای تکفیری شد. سرانجام نیز ۲۱ دی سال ۱۳۹۴ در عملیات مستشاری در سوریه، به شهادت رسید.
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_مرادی ❤️
در وصیتنامهاش نوشته بود: «به تاریخ ۹۴/۱۰/۵ ساعت یازده و نیم شب، چند سطری وصیتنامه مینویسم، علیوار زیستن و علیوار زندگی کردن را و حسینوار زیستن و حسینوار زندگی کردن و حسینوار شهید شدن را دوست میدارم. شهادت در قاموس اسلام کاریترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک و الحاد میزند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتادهایم و استکبار جامعه را به لجنزار کشیده است ولی چارهای نیست، اینها سد راه اسلام شدهاند و باید برداشته شوند تا راه تکامل طی شود. مادر جان و پدر جان شما را قسم میدهم که اگر به خاطر من گریه کنید اصلا از شما راضی نخواهم بود، زینبوار و علیوار زندگی نمایید و مرا به خدا بسپارید.»
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#ستارههای_زینبی
🔰اعزام دوم سجاد به سوریه با فوت پدرش مصادف شده بود. اینبار اصرارش بیشتر شد و خیلی مراجعه میکرد که بتواند راهی برای رفتن پیدا کند ولی خانوادههای دو طرف با رفتن او مخالف بودیم.
🔰حتی مادرش میگفت بعد از فوت پدرت تو بزرگ خانواده هستی و ما به جز تو کسی را نداریم ولی سجاد خیلی به زیارت مزار شهدا رفت که بتواند هرچه زودتر به صف شهدا بپیوندد. بالاخره از تهران تماس میگیرند که کار اعزامش جور شده است. ۸ مرداد اعزام شد و ۱۹ مرداد هم به شهادت رسید.
#شهید_سجاد_باوی🌷
#سالروز_شهادت
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#ستارههای_زینبی 🔰اعزام دوم سجاد به سوریه با فوت پدرش مصادف شده بود. اینبار اصرارش بیشتر شد و خیلی
💠دوست سجاد که از سوریه خبر شهادتش را به من داد، میگفت پیکر سجاد در عملیات آزادسازی دیرالزور در دست داعشیها باقی مانده است. تا اینکه صبح شنبه ۲۱ مرداد بعد از دو روز بچههای مقاومت با مجوز حملهای که داشتند توانستند منطقه را از دست داعشیها آزاد کنند و پیکر سجاد و دیگر اجساد رزمندگان سوری را به عقب منتقل کنند.
💠فرمانده سجاد میگفت شهید شب قبل از شهادت حالت عجیبی داشت و شاید یک ساعت بیشتر نخوابید. تا صبح بیدار بود و نماز میخواند. خیلی با بچهها شوخی میکرد تا اینکه بعد از نماز صبح عملیات را شروع کردیم.
💠همرزم شهید که خودش مجروح عملیات دیرالزور است برای ما نقل کرد: بچههای مقاومت در آزادسازی منطقه دیرالزور در چند کیلومتری که پیشروی کرده بودند بالای یک تپه در تیررس دشمن قرار میگیرند. وقتی شهید میبیند یکی از بچههای ایرانی و یک سوری در بالای تل مورد اصابت گلولههای دشمن قرار گرفتهاند، طاقت نمیآورد و سریع میرود به آنها کمک میکند که خودش هم مورد اصابت تیر دشمن در قفسه سینهاش قرار میگیرد.
💠این دوست سجاد که الان مجروح است میگوید سجاد در چهار متری من به زمین افتاد. بعد رویش را به طرف من برگرداند و گفت سلام من را به خانوادهام برسان. سپس اشهدش را خواند و شهید شد. هرچه صدایش کردم دیگر جواب من را نداد.
💠داعشیها اجساد رزمندگان ایرانی و سوری که باقی مانده بود جیبهایشان را خالی کرده و تیر خلاص به صورتشان زده بودند. ما آثار تیر خلاص را در صورت سجاد دیدیم.
#شهید_سجاد_باوی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۵۹/۳/۲ کارون ، خوزستان
شهادت : ۱۳۹۶/۵/۱۹ سوریه
@zakhmiyan_eshgh
هرجا
که روَم ،
پیشِ تو میآیم باز ...
#سعدی ✍
#شهید_عباس_جاسم_منصور_موسوی ❤️
#حشدالشعبی 🇮🇶
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست
آتشکده را گرمی آغوش تو نیست
#رهی_معیری ✍
#شهید_سیدمصطفی_محبیپارسا 💚
#مدافع_وطن 🇮🇷
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست آتشکده را گرمی آغوش تو نیست #رهی_معیری ✍ #شهید_سیدمصطفی_محبیپارسا
هوا تاریک بود ساعت دقایق اولیه بیست و ششم شهریور نودوهشت را نشان می داد. برابر اعلام مرکز پیام ستاد نیروی انتظامی شهرستان بزمان ایرانشهر گشت انتظامی شامل سه نفر از پرسنل برای تأمین امنیت شهروندان به مأموریتی اعزام شدند، زمان به سرعت می گذشت درگیری شدیدی بین مأموران و سارقین مسلح شروع شد؛ صدای گلوله از همه طرف به گوش می رسید و دقایقی بعد سیدمصطفی محبی پارسا جان خود را تقدیم امنیت مردم نمود.
اگر نبود این فداکاری و ایثارگری ها اشرار و بدخواهان نظام امنیت را از مردم سلب می کردند. اما خانواده شهید مدافع وطن محبی پارسا از اینکه شهید جان خود را فدای آرمان های انقلاب نموده خرسند هستند. یسنا فرزند خردسال شهید محبی پارسا روز تشییع پدر سوره توحید را برای حضار قرائت نمود و در ادامه و در میان بغض و شیون حاضران بیان کرد: من به پدر شهیدم افتخار میکنم.
#شهید_سیدمصطفی_محبیپارسا 💚
#شهدای_ناجا 🇮🇷
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رمان
#رمان_منو_بہ_یادت_بیار
نگاهت در نگاهم شد چه بی تاب است قلب تو
ومن مست همین چشمم
قیامت میشوم با تو
شاعر یاس خادم الشهدا رمضانی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رمان_منو_بہ_یادت_بیار
#قسمت_۲۳
عروس و داماد قدم های آخرشان را به سمت بیرون تالار بر میداشتند...
همه خوشحال بودن...
کنار ایستادم به عروس نگاه میکردم...
خودم را به یاد آوردم وقتی کنار محمدرضا قدم برمیداشتم.
یک لحظه حس کردم خودم در مراسم خودم حضور دارم و از قبل میدانم قرار است تصادفی اتفاق بیفتد دلم میخواست به خودم هشدار دهم. به محمدرضا هشدار دهم.
+آروم تر رانندگی کن...با این ماشین نرو...ماشین ترمز میبره...
با چشم هایی اشک آلود سمت یکی از ماشین ها رفتم:
-خانم...
-بله؟؟؟
-بگید آروم رانندگی کنن...
-چی؟؟؟
-ماشینشون ترمز میبره.
صدای همسرش بلند شد.
-سمیه بیا اینور.چی میگه؟؟؟؟
-نمیدونم دیوونست...
من_دیوونه نیستم..اون فراموشی میگیره...
اون خانم و همسرش ازم دور شدن...
سمت یه خانم دیگه رفتم...
-خانم؟
-بفرمایین.
-بهشون بگین توی اون خیابون نپیچن...
-شما؟؟؟
-منم یه عروسم...
اون خانم هم ازم دور شد...
بغضم گرفت...
ترجیح دادم خودم رو قاطی نکنم...
کنار ایستادم به عروس و داماد نگاه می کردم...
زیر لب زمزمه کردم:
من تو شب بودنم نابود شدم...
-خداکنه هیچوقت عشقت فراموشی نگیره...
#ادامہ_دارد...
#رمـانمـذهبـــی...
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh