eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
351 دنبال‌کننده
29هزار عکس
11.4هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
قابی به دل می نشیند که لبخندی داشته باشد و تو چه ساده ؛ آن را قابِ ناب کردی ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🔸اکثرا شب ها این موادغذایی را میبردیم و خیلی دقت میکرد تا کسی تو کوچه نباشد و آبروی آن خانواده نرود چون طرف مقابل خانم بود آقاسجاد وسایل را بمن میداد تا تحویل بدهم... 🔹یک شب که برای تحویل هدایا رفتیم فاطمه رقیه توی بغلم خواب بود از طرفی گونی برنج هم سنگین بود بنابر این نتوانستم پیاده شوم به آقا سجاد گفتم شما برو.  🔸کمی مکث کرد بعد پیاده شد درب  صندق عقب ماشین را باز کرد گونی برنج را زمین گذاشت عینکش را برداشت و داخل جیبش گذاشت بعد زنگوخانه را زد. از برداشتن عینکش تعجب کردم و به فکررفتم. 🔹از این کارش دو منظور به ذهنم رسید: 1.میخواست نامحرم را نبیند 2.میخواست خانم نیازمند وقتی بعدها او را در خیابان دید نشناسد و خجالت نکشد. 🔸 دلیل دوم بذهنم قویتر بود چون چشمان آقا سجاد آستیکمات بود و دید نزدیکش مشکلی نداشت. هیچ وقت از او نپرسیدم چرا اینکار را کرد چون منظورش را فهمیده بودم و او را بهتر از هر کسی میشناختم مطمئن بودم که میخواست آن خانم نیازمند او را نشناسد و خجالت نکشد. خیلی حواسش به همه چیز بود. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#سیره_شهید 🔸اکثرا شب ها این موادغذایی را میبردیم و خیلی دقت میکرد تا کسی تو کوچه نباشد و آبروی آن خ
🌷 💠 شهادت با لب تشنه 🔰به گوش من رسونده بودند که سجاد لب تشنه در تاسوعای حسینی شهید شده، موقعی که مجروح شده بود، داشت ازش خون می رفت، درخواست آب کرد، ولی همرزمانش مانع شدند و بهش گفتند که اگه بهت آب بدیم، تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست، لذا بهش ندادند... 🔰و سجاد لحظات بعد به شهادت رسید. وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی غمگین شدم همش به خودم می گفتم که پسرم لب تشنه شهید شده و کاش بهش آب می دادند 🔰 خواب دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه، سجاد من بالای کوه افتاده بود و منم داشتم می رفتم سمتش که بهش آب بدم تا یه کم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری با عصا داره میره سمتش حضرت زهرا (س) بود 🔰ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو دستانش و داره به سجاد آب میده.من خواستم برم پیشش ازش تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد که برگردم 🔰(منظورش این بود که بچه ات رو سیراب کردم و نگران نباش و برگرد) از وقتی که این خواب رو دیدم، خیالم راحت شده که سجاد من سیراب شده است..‌ ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🌷 ولادت : ۱۳۶۴/۵/۲۳ رشت شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱ سوریه نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
17.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دزدان_دریایی 📝 پشت پرده جدا شدن بحرین از ایران توسط انگلیسی ها ➖انتشار بمناسبت روز جداشدن بحرین از ایران نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
وقتی حجم انبوه مژه هایت را خلاصه می کنی زیر عینک آفتابی که مبادا برق نگاهت خشکمان کند و جرقه ای بیافتد بر خرمن... ❤️ 🇱🇧 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است ... ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
وقتی حجم انبوه مژه هایت را خلاصه می کنی زیر عینک آفتابی که مبادا برق نگاهت خشکمان کند و جرقه ای بیاف
شهید بدرالدین، دارای شخصیتی بسیار کاریزماتیک و سخت‌گیر در امر انضباط و آموزش بود. در همین حال درون حزب‌الله از او به عنوان یک فرمانده کارکشته و بسیار حرفه‌ای یاد می‌شد، به طوریکه گفته می‌شود او می‌توانسته همزمان با دو تفنگ شلیک کرده و به هدف بزند. در زمینه تاکتیک‌های نظامی نیز وی دارای هوش بسیاری بالایی بود و بسیاری در دورن حزب‌الله، عمده پیروزی‌ها و خلق تاکتیک‌های نظامی و عملیاتی را به وی نسبت می‌دهند. این شهید همچنین در طول زندگی خود به پروتکل‌های امنیتی بسیار پایبند بود و از یک گوشی موبایل بیش از یک روز استفاده نمی‌کرد و اجازه نمی‌داد در اطراف محل حضور خود شخصی از تلفن همراه استفاده کند. برای همین است که اطلاعات و تصاویر چندانی از وی در دسترس نیست. ❤️ 🇱🇧 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
هدایت شده از 🍁زخمیان عشق🍁
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است ... ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است ... #فاضل_نظرى ✍ #سردارشهید_مصطفی_قوی ❤️ نشر معارف شهدا درایتا
❤️ مسئول محور عملیاتی لشکر 5 نصر و همچنین قائم مقامی تیپ دوم این لشکر دوستانش مى‏ گفتند: «مصطفى ضدگلوله بود. چنان با قدرت در جبهه ‏ها جلو مى ‏رفت كه هيچ چيز، جز رسيدن به خاكريز دشمن برايش اهميّت نداشت.» يكى از همرزمان شهيد مى ‏گفت: «در عمليّات والفجر دو ، زير پاى عراقى ‏ها بوديم كه از فرماندهی دستور دادند، برادر قوى شما برگرديد عقب. امّا مصطفى به خاطر اينكه دوست داشت در كنار بچّه‏ ها باشد، از اينكه به عقب برگردد واقعاً ناراحت بود. تا صبح هر طورى كه بود در آنجا ماند و نزديكي هاى صبح رفت. در پاتك معروف چزّابه، حدود دو ساعت آتش خمپاره ‏هاى دشمن بر سر بچّه‏ ها مى‏ ريخت. در آن لحظه، در چهره مصطفى يك فداكارى و ايثار و معنویت خاصی ديده مى‏ شد، اين باور به بنده دست داد كه تحوّلى ايمانى كه نشان از شهادت مى‏ داد، در روحيه ايشان به وجود آمده است.» مصطفى قوى، در تنگه_چزّابه از ناحيه دست و در عمليّات بيت‏ المقدّس، از ناحيه پا و كمر مجروح شد. و عاقبت، در تيرماه شصت و پنج در جبهه شلمچه بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
حسین جانم کاسه صبرم شده لبریز از داغ حرم داغدار گنبدم آقا تسلایم بده من مگر چیز زیادی ازتو میخواهم حسین گوشه ای ازصحن زیبایت مراجایم بده نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh