اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ
السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً
وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى
تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها
طویلا... Γ
می گفت:
رمزِ هر چیزی یا ابوالفضله . .
گفت می دونید چرا حضرت عباس |ع| بعد
از گذشت هزار و چهارصد و خورده ای سال
هنوز وجودشون پررنگه؟ که هنوز خیلی ها
نوکرشن؟ چون حضرت عباس |ع|، وسط
اون مهلکه امتحان پس داد. خدا می خواد
نشونت بده. این آدم ها رو نشون بده . . .
4_139543998548148954.amr
3.15M
- آخرین صحبت های جانشین
فرماندهی دلاور تیپ فاطمیون
#شهیدصطفیصدرزاده در جمع
نیروهایش در شب شهادت شبِ
تاسوعا، روضه خوانی و وداع
در شب عملیات . .
••••••••••
+ حس عجیبیه صدای کسایی رو
بشنوی که می دونی شهید شدن و
با همین گریه ها و ناله ها آقا خیلی
قشنگ خریدشون
از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:
در اردوگاه شما را شڪنجهتان میڪنند یا نه ؟
همه به آقا سید نگاه ڪردند
ولی آقا سید چیزی نگفت
مأمور صلیب سرخ گفت:
آقا شما را شڪنجه میکنند یا نه؟
ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید .
آقا سید باز هم حرفی نزد.
پس شما را شڪنجه نمیڪنند؟
آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت .
نوشتند اینجا خبری از شڪنجه نیست .
افسر عراقی ڪه فرمانده اردوگاه بود ، آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش گفت :
تو بیشتر از همه ڪتڪ خوردی ، چرا به اینها چیزی نگفتی ؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود :
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم ، آنها ڪافر هستند
دو تا مسلمان هیچ وقت شڪایت پیش ڪفار نمیبرند .
فرمانده اردوگاه ڪلاه نظامی ڪه سرش بود را محڪم به زمین ڪوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش می زد
می گفت شما الحق سربازان خمینی هستید.
روایت در مورد
سید آزادگان " حاج آقای ابوترابی"
سلام بر آنهایی ڪه از همه چیز گذشتند تا ما به هر چه میخواهیم برسیم
سلام بر آنهایی ڪه قامت راست ڪردند تا قامت ما خم نشود
سلام بر آنهایی ڪه به نفس افتادند تا ما از نفس نیافتیم
یارااااااان چه غریبانـه رفتند از این خانه
🎊 ۲۶ مرداد سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی ایران گرامی باد🎊
🕊🌱🕊🌱🌸🌱🕊🌱🕊
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
چگونه سیر شود؟
چشمم از تماشایت ...
تصویری که مشاهده می کنید ...
اواسط دههی ۶۰، در تهران و طی یکی از
اعزامهای بسیجیان داوطلب به جبهههای
جنگ تحمیلی گرفته شده است.
عاقله مردی که نشان سیادت بر تن دارد،
درحال وداع با فرزند جوان خود و راهی
کردن او به سوی جبهه های جـهاد است.
حالتِ چهره این پـدر، جای را بر هر شرح
و تفسیری می بندد (بلا تشبیه) به غیر از
روضه اباعبدالله الحسین(ع) هنگام وداع
با جوان رشیدش ، حضرت علی اکبر (ع)
آن جا که امامِ دل شکسته و تشنه لب ،
پشتِ سر جوانش میفرماید:
ای علی ، خاک بر دنیا پس از تو ...
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
#اعزام_به_جبهه
#علی_اکبرهای_خمینی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
-
لقب «اَسَدُ الله الْغالِبْ» را چون علـے بر او
نهادند تا دوبارھ حملہهای حیدرۍ در میدان
هـا تڪرار شوند و هنوز بعد از این همہ سال
زیر نـور مهتـٰاب ؛ چهرھاش در زلالـے آب مـے
لرزد ؛ گویـے تنهـا بعد از خدا از آب مۍترسد
مردۍ کھ افسانھ نیستـ !'