eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
11.4هزار ویدیو
141 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 🌹‌شهـــید حسن طهرانی مقدم: مسیری که دعای ولی پشتش باشه انتهای آن فتح و نصرت الهی را خواهیم 💌 🌹‌شهـــید حسن طهرانی مقدم: مسیری که دعای ولی پشتش باشه انتهای آن فتح و نصرت الهی را خواهیم دید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- گاهی وقتی همه‌ چیز داره از هم می پاشه در واقع داره سر جای درستش قرار می گیره • به خدا اعتماد کنیم . .
- هیجان از بین می‌ره، و باور باقی می‌مونه ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ شنیده‌ای که مرغی اسیر قفس را هم بردارد و با خود ببرد؟! "شهید آوینی" ۲۹ آذر ماه ۱۳۶۵ خوزستان ؛ دارخوین اعزام گردان‌های لشکر۱۴ امام حسین(ع) با تجهیزات کامل به عملیات کربلای۴ عکاس: شهید حاج محمد سلیمانی 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
هیچ شنیده‌ای که مرغی اسیر قفس را هم بردارد و با خود ببرد؟! "شهید آوینی" ۲۹ آذر ماه ۱۳۶۵ خوزستان ؛ دارخوین اعزام گردان‌های لشکر۱۴ امام حسین(ع) با تجهیزات کامل به عملیات کربلای۴ عکاس: شهید حاج محمد سلیمانی 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌼 آیت الله بهجت دست روي زانوي او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم. 🌼 آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. ️ دوباره آیت الله پرسیدند: اسم شما چیست؟ گفت: فرهاد 🌼 آیت الله بهجت فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. شما يكي از سربازان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید. 🌹 ؛ شهیدی که طبق گفته آیت الله بهجت، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به رسید. 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عجله ای نیس؟ حرف اصلی تون چیه ؟ را از برخورد عمه شوکه شده است. هم می خواهد جواب بدهد و هم جواب خاصی ندارد. سیب زمینی ها را توی سینی می گذارم و می آیم کنارشان. مامان پادرمیانی می کند و با همان صدای گرفته اش می گوید: - این سه تا ناراحتن از رفتن مبينا. لیلا هم خیلی محبت میکنه، میترسن که دیگه کسی نباشه لوسشون کنه. تند تند سیب زمینی پوست میکنم. سرم را بالا نمی آورم. علی میگوید: - ليلا! تو چیزی کم داری؟ چاقو به جای سیب زمینی پوست دستم را می برد. هین بلندی میکشم. سینی را از روی پایم برمی دارد. دستم را محکم فشار میدهم و می روم سمت آشپزخانه. مادر به علی می گوید: - باید از خودت می پرسیدی. چرا داری براش تصمیم می گیری؟ صدای علی را نمی شنوم که چه می گوید. دوست ندارم دلیل این همه مخالفتش را بشنوم، اما دوست ندارم اذیت شود. دستم را تند می شویم و بر می گردم. دارد سیب زمینی ها را پوست می کند. دمغ شده است. برای اینکه فضا را عوض کنم می گویم: "عمه! مشهد که بودیم دنبال قبرسعید چندانی گشتم، پیدایش نکردم. شما آدرس قبر رو دقیق بلدین؟ چهره اش کمی باز می شود. - اِ، رفتی زیرزمین حرم؟ مامان می گوید: همه ما رو هم کشوند با خودش. خیلی گشتیم بین قبرا. ولی پیدا نکردیم . - عمه قصة سعید چندانی رواگه رمان کنن کولاک می شه . - بسم الله . کی بهتر از خودت. می نشینم سر سیب زمینی ها: - نه بابا، نویسنده باید بلند بشه بره سیستان بلوچستان، بین قوم و خویش شهرشون چند هفته ای بچرخه، فضا دستش بیاد، سبک و سیاق زندگی اونارو ببینه، فضای قبل از شیعه شدنش رو، بعدهم کلی مصاحبه بگیره وعادت اهل سنت رو بفهمه، فضای بعد از شفا گرفتن و شیعه شدنشونو... یه مرد می خواد. علی نگاهم می کند. - اگه به وقت مرخصی توپ داشته باشم با هم می ریم. با هم می نویسیم. خوشحال می شوم که فضا عوض شده، هرچند تا آخرشب که عمه برود یکی دوبار دیگرهم شمشیرش برای علی از غلاف بیرون می آید. امروز، روز ضربه فنی اش بود. به علی کار ندارم، اما ما آدم ها خیلی وقت ها، موافقت ها، مخالفت ها، خواستن ها و نخواستن هایمان، بایدها و نبایدهایمان از روی صلاح و مصلحت نیست. پای خودمان وسط است. ٭٭٭٭٭--💌 . 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
مقدس 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...