eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴مشروح خطبه های عبادی سیاسی نمازجمعه این هفته بخش زیدون (۹۸/۴/۱۴) : 🔹امام جمعه زیدون در خطبه عبادی نمازجمعه این هفته پس‌از حمدو ثنای الهی و سلام و صلوات بر حضرت محمد (ص) و امامان معصوم (ع) و بعداز توصیه به رعایت تقوای الهی با ترجمه و تفسیر آیه ۲۷۷سوره بقره و باتطبیق بر مباحث علمی و روان‌شناختی روز یعنی اختلال های اضطرابی، فوبیای خاص و فوبیای اجتماعی دربخشی از سخنان خود اظهارداشت: فرمول زندگی مادی و معنوی همراه با امنیت و آرامش کامل و بدون اضطراب و افسردگی عبارت است از: ایمان+ عمل صالح+ اقامه نماز و پرداخت زکات، و البته ایمان یعنی باور و اعتقاد به خدا و نبوت و معاد و قرآن و اهل بیت (ع) و مهدویت و... و عمل صالح نیز شامل کار دینی، کار اخلاقی، کارعبادی، کارفرهنگی، کار اجتماعی، کارسیاسی، کار اقتصادی و کار دفاعی، نظامی، امنیتی و اطلاعاتی می‌شود. 🔸خطیب نمازجمعه زیدون در خطبه سیاسی نمازجمعه این هفته باتبیین و تحلیل رهنمودهای مقام معظم رهبری در دیدار کارگزاران حج با ایشان، و بابیان این که حج دارای مظاهر معنوی و مظاهر حیات اجتماعی و دارای ابعاد سیاسی است، بیان داشت: رهبرمعظم انقلاب اسلامی صبح روز چهارشنبه ۱۲تیرماه در دیدار دست اندر کاران و کارگزاران حج با ایشان که در آستانه‌ی آغاز اعزام زائران بیت الله الحرام انجام شد، بااشاره به وجوه مختلف حج در بخشی از سخنان خود فرمودند: 《در حج درکنار مظاهر معنوی شاهد مظاهر حیات اجتماعی اسلام همچون 《وحدت، برادری و یکرنگی》، 《تجمع مردمی در عرفات مشعر الحرام و منا》 و 《تحرک و طواف و سعی》 هستیم و همزمان با این مظاهر برجسته، تجلی باشکوهی از 《اخلاق، برادری و گذشت》 به نمایش در می‌آید.》 🔹حضرت حجت الاسلام والمسلمین یزدان‌فر تصریح کرد: مقام معظم رهبری 《ابعاد سیاسی حج》 را یکی دیگر از این فریضه استثنایی برشمردند و تاکید کردند: 《این که برخی گویند حج را سیاسی نکنید سخن نادرستی است؛ زیرا ابعاد سیاسی حج مطابق با خواسته و دستورات اسلام است.》 🔸امام جمعه زیدون تاکید کرد: رهبرحکیم و فرزانه انقلاب در همین زمینه فرمودند: 《وحدت، حمایت از مظلومین همچون ملت فلسطین و مردم یمن و برائت از مشرکین، همه اموری سیاسی و مطابق تعالیم اسلام هستند؛ بنابراین ابعاد سیاسی حج همان تکلیف دینی و عبادت است.》 🔹خطیب نمازجمعه زیدون بابیان این که اعتراض نکردن به آمریکا در حج درخواستی شیطانی است، اظهارکرد: رهبرمعظم انقلاب اسلامی در این دیدار دربخش دیگری از سخنان خود خاطرنشان کردند: برائت از مشرکین یک فریضه اسلامی و یک کار لازم است و به همین دلیل ما اصرار داریم که این موضوع هرسال، به بهترین وجه انجام شود و البته درکنار حرکات سیاسی دینی، اقدامات سیاسی غیر دینی و شیطانی هم وجود دارد همانند این که بگویند در حج به آمریکا اعتراض نکنید ویا از مشرکین ابراز برائت نکنید. 🔸حضرت حجت الاسلام والمسلمین یزدان‌فر با تاکید بر این که دشمنان سرانجام درمقابل اسلام زانو به زمین می‌زنند، یادآورشد: ولی‌امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی امام خامه‌ای، حقایق و معارف اسلام را ضد منش ظالمانه مستکبران خواندند و فرمودند: 《پایبندی جوامع اسلامی به مبانی و شریعت اسلام و تسلیم نشدن آن‌ها درمقابل زورگویی ها مایه پیروزی و پیشرفت و صلاح و نجات امت اسلامی خواهد بود.》 🔹ایشان ادامه داد: مقام معظم رهبری در این زمینه فرمودند: 《در داخل کشور نیز هرجا و در مورد هر مساله ای به مبانی و حدود اسلامی بیشتر پایبند بوده‌ایم، یاری خداوند بیشتر شامل حال ما شده است و هرجا ازاین مفاهیم غفلت کرده‌ایم، چوب غفلت خود را خورده‌ایم.》 🔸وی اضافه کرد: رهبر حیکم و فرزانه انقلاب تحقق آینده ای توام با پیشرفت و عزت مسلمین را نیازمند تلاش و مجاهدت و همکاری دانستندو تاکید کردند: 《به فضل الهی، دشمنان وحشی و درنده ملت ایران و امت اسلامی سرانجام مجبور می‌شوند درمقابل اسلام زانو به زمین بزنند.》
🔹امام جمعه زیدون در ادامه باتبیین و تحلیل یکی از مهم‌ترین مسائل و موضوعات داخلی یعنی اهمیت اولین انتخابات آینده در گام دوم انقلاب، بیان کرد: رهبرمعظم انقلاب اسلامی در بخشی از فرمایشات خویش دردیدار مسوولان قوه قضائیه با ایشان فرمودند: 《حالا آخر سال هم یک انتخاباتی هست. بازهم باوجود بعضی از تردید آفرینی هایی که بعضی از افراد می‌کنند، من می‌دانم مردم باشور و شوق در این انتخابات شرکت خواهند کرد؛ این‌ها عظمت ملت ایران را نشان می‌دهد.》 🔸یزدان‌فر بااشاره به تلاش برخی از جریان های سیاسی برای تردید آفرینی در انتخابات، خاطرنشان کرد: برخی از گروه‌های سیاسی داخل کشور نیز خط تحریم را با اهداف متفاوتی دنبال می‌کنند، تحریم کنندگان و به تعبیر رهبرمعظم انقلاب تردیدآفرینان داخلی بر چند دسته‌اند: 🔹۱-کسانی که مزیت و برتری خویش در رقابت های انتخاباتی را تعامل با غرب و خوش‌بینی به آمریکا تعریف کرده و حالا با رفتار ترامپ احمق حرفی برای گفتن ندارند. 🔹۲-دسته دوم کسانی هستند که به مردم وعده و وعید دادند و آن‌ها را به نتایج سرشار اقتصادی ناشی از گفت‌وگو و مذاکره با آمریکا دل خوش کرده بودند، اما با تشدید تحریم های آمریکا مواجه شدند. این جماعت که نگران پایگاه رای خود و احتمال بالای باخت خودشان در انتخابات هستند، برای فرار از پاسخ‌گویی به تحلیل‌های غلطشان چاره ای جز کوبیدن بر طبل تحریم و قهر با صندوق های رای ندارند. 🔹۳-دسته سوم کسانی هستند که راهبرد 《مشارکت مشروط》 را پیشنهاد می‌کنند و می‌گویند شرط ما برای حضور در رقابت های انتخاباتی تایید صلاحیت عناصر اصلی ماست. این ایده درواقع ادامه همان راه تحریم است اما با توجیهی که می‌تواند توپ را به زمین نظام انداخته و درواقع شورای نگهبان را مقصر کاهش آراء نشان دهد. 🔹۴-دسته چهارم کسانی هستند که وضعیت فعلی و نابسامانی های اقتصادی را عامل کاهش مشارکت دانسته و برای مستندسازی مدعای خود اقدام به نظرسنجی هایی نموده اند که نشان می‌دهد بیش از دو سوم واجدین رای درپای صندوق های رای نخواهند آمد. هدف این گروه فشار به نظام برای تن دادن به مذاکرات ذلیلانه و موردنظر ترامپ می‌باشد. این نظرسنجی زودهنگام و حساب شده توسط روزنامه ای صورت گرفته است که پس از مورد هدف قرارگرفتن پهباد متجاوز آمریکا، خویشتن داری ترامپ را مورد ستایش قرار داده و از آن به 《لطف ترامپ》 تعبیر کرد و پیشنهاد داد که وقتی ترامپ ماشه شلیک را نچکاند ما باید ماشه مذاکره را بچکانیم. 🔸خطیب نمازجمعه زیدون در پایان خطبه دوم اظهارداشت: ما معتقدیم و تحلیلمان این است که به حول و قوه الهی و به فضل الهی انتخابات تاریخی در اولین سال گام دوم انقلاب برگزار خواهد شد و شاهد شور و شوق و نشاط مردم در انتخابات خواهیم بود و عظمت ملت ایران به نمایش در خواهد آمد و البته تحریم کنندگان و تردید آفرینان باحضور مردم شکست خواهند خورد. ⚫روابط عمومی و اطلاع رسانی ستاد برگزاری نمازجمعه بخش زیدون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#جاویدالاثر_کاظم_اخوان او سلاح بر دوش و دوربین در دست سنگر به سنگر پیش می رفت و زمان را در قاب عکس هایش متوقف می ساخت. عکس های او به گونه ای است که حضورش را جلوتر از رزمندگان در خاکریزها و جبهه ها نشان میدهد. در آن زمان او فیلم هایش را از مناطق جنگی، تهران می فرستاد تا در خبرگزاری ایرنا ظاهر و چاپ شده و در اختیار رسانه ها قرار گیرد و هر بار پس از چاپ عکس ها تعجب و تحسین همگان برانگیخته می شد..کاظم اخوان همیشه جاودان است. این سخن همه کسانی است که عکس های او را به نظاره می نشینند. #سالروز_ربوده_شدن
رمان دختر شینا نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
رمان دختر شینا نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣ من گریه نمی کردم؛ اما برای پدر هم نمی خندیدم. از اینکه مجبور بودم او را دو سه روز نبینم، ناراحت بودم. از تنهایی بدم می آمد. دوست داشتم پدرم روز و شب پیشم باشد. همه اهل روستا هم از علاقه من به پدرم باخبر بودند. گاهی که با مادرم به سر چشمه می رفتیم تا آب بیاوریم یا مادرم لباس ها را بشوید، زن ها سربه سرم می گذاشتند و می گفتند: «قدم! تو به کی شوهر می کنی؟!» می گفتم: «به حاج آقایم.» می گفتند: «حاج آقا که پدرت است! » می گفتم: «نه، حاج آقا شوهرم است. هر چه بخواهم، برایم می خرد.» بچه بودم و معنی این حرف ها را نمی فهمیدم. زن ها می خندیدند و درِ گوشی چیزهایی به هم می گفتند و به لباس های داخل تشت چنگ می زدند. تا پدرم برود و برگردد، روزها برایم یک سال طول می کشید. مادرم از صبح تا شب کار داشت. از بی کاری حوصله ام سر می رفت. بهانه می گرفتم و می گفتم: «به من کار بده، خسته شدم.» مادرم همان طور که به کارهایش می رسید، می گفت: «تو بخور و بخواب. به وقتش آن قدر کار کنی که خسته شوی. حاج آقا سپرده، نگذارم دست به سیاه و سفید بزنی.» دلم نمی خواست بخورم و بخوابم؛ اما انگار کار دیگری نداشتم. خواهرهایم به صدا درآمده بودند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌸🍃 #یادگاران_شهـــــدا 🔹نیــــم کیـــــلو باشــــ ... اما مــــرد باشــــ ...✌️ °•{فرزند شهیـــــد #سیدعلـــــی_نورآدینـــــه🍃🌹}•° نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
ِ تَنها دُروغِ زندگیَش را به دُخترش گفت: بابا میرِه مُسافِرت زود بَرمیگَردِه... #یک‌_پیراهن‌_و‌_هزار_و_یک‌_خاطره #یک_پیراهن_و_جای_خالی_پدرها نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🌷 تفحص؛ تکاندن غبار فراموشی 🔻 رهبرانقلاب: این‌که شما از روی جسدِ علی‌الظّاهر پنهان شده‌ی یک شهید، غبارها و خاکها را برطرف میکنید و آن را میآورید سرِ دست میگیرید، معنایش این است که علی‌رغم کسانی که میخواهند مسأله‌ی شهادت و شهید و فداکاری را زیر غبارها و خاکها پنهان کنند، شما نمیگذارید این کار انجام شود. ۷۹/۱۲/۲۰
غم عشقت زده آتش به دل و زندگیم عشق من گوهر نایاب کدام دریا یی #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان 💓عاشقانه دو مدافع🕊 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
غم عشقت زده آتش به دل و زندگیم عشق من گوهر نایاب کدام دریا یی #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان 💓عاش
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ دیدم رو میزم چند تا شاخه گل یاسه تعجب کردم تو خونه ما کسی برای من گل نمیخرید ولی میدونستن گل یاس رو دوست دارم اولش فکر کردم مامان برای آشتی گل خریده ولی بعید بود مامان از این کارا نمیکرد موهام پریشون و شلخته ریخته بود رو شونه هام همونطور که داشتم خمیازه میکشیدم از اتاق رفتم بیرون و داد زدم: مامااااااان این گلا چیه من باهات آشتی نمیکنم تو اون کچل رو بیشتر از من دوست داری اردلان یدفعه جلوم ظاهر شد و گفت: به من میگی کچل؟؟ از هیجان یه جیغی کشیدم و دوییدم بغلش و بوسش کردم. هنوز لباس سربازی تنش بود میخواستم اذیتش کنم دستم و گرفتم رو دماغم گفتم: اه اه اردلان خفه شدم از بوی جوراب و عرقت. قیافشو ببین چقد سیاه شدی زشت بودی زشت تر شدی خندید و افتاد دنبالم - به من میگی زشت - جرئت داری وایسااا مامان با یه الله اکبر بلند نمازشو تموم کرد و گفت چه خبرتونه نفهمیدم چی خوندم قبول باشه مامان مگه نگفتی اردلان فردا میاد چرا منم نمیدونم چرا امروز اومد اردلان اخمی کرد و گفت ناراحتید برم فردا بیام خندیدم هولش دادم سمت حموم نمیخواد تو فعلا برو حموم... راستی نکنه گلا رو تو خریدی - ناپرهیزی کردی اردلان... خندید و گفت:بابا بغل خیابون ریخته بودن صلواتی من پول نداشتم برات آبنبات چوبی بخرم گل گرفتم - گل یاس اونم صلواتی - برو داداااااش برووو که خفه شدیم از بو برو. داشتم میخوابیدم که اردلان در اتاقو زد و اومد داخل ... برق رو روشن کرد و گفت: - خواهر گلم ساعت ۱۰ از کی تا حالا تو انقدر زود میخوابی - نمیخوای داداشتو ببینی باهاش حرف بزنی حالشو بپرسی مثال تازه اومدمااااا درازکشیده بودم بلند شدم رو تخت نشستم و باخنده گفتم: ِ داداش خل کچلم مامان بهت یاد نداده وقتی یه نفر میخواد بخوابه یا داره استراحت میکنه مزاحمش نشی ؟؟ اردلان اخم کرد و برگشت که بره باسرعت از رو تخت بلند شدم و بازوشو گرفتم کجااااااا لوس مامان اخماش بیشتر رفت تو هم و گفت میرم شما استراحت کنی....لوسم خودتی همونطور که میکشوندمش سمت تختم گفتم خوب حالا قهر نکن بیا بشین ببینم چیکار داشتی اردلان نشست رو تختم من هم رو صندلی روبروش دستم گذاشتم زیر چونم و گفتم به به داداش اردلان حموم لازم بودیااااا تورو خدا زود به زود برو حموم اینطوری پیش بری کسی بهت زن نمیده هااااااا خندید و گفت: _ تو به فکر خودت باش یواش یواش بوی ترشیدگیت داره در میاد. - همه از خداشونه من دامادشون بشم حیف که من قصد ازدواج ندارم دوتایی زدیم زیر خنده. مامان در اتاق رو باز کرد و با یه سینی شربت و بیسکوییت وارد شد. به به خواهر برادر باهم خلوت کردید راستی اسماء با بابات حرف زدم به مادر اقای سجادی هم گفتم برای فردا مشکلی نیست جلوی اردلان خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین اردلان خندید و گفت: خوبه دیگه اسماء خانوم من باید از مامان میشنیدم سرم همونطور پایین و گفتم آخه داداش یدفعه ای شد بعدشم هنوز که خبری نیست... مامان لیوان شربت و یه بیسکوییت داد دست اردلان و گفت بخور جون بگیری ببین چه لاغر شدی چپ چپ به مامان نگاه کردم و گفتم: مامان من احتیاج ندارم بخورم جون بگیرم اردلان بادست زد پشتم و گفت: آخ آخ حسودی مامان هم لیوان شربتو داد دستم و گفت بیا تو هم بخور جون بگیری لیوان رو ازش گرفتم و گفتم پس بیسکوییتش کو بلند شد و همونطور که از اتاق میرفت بیرون گفت واااااااا بچه شدی اسماءخودت بردار دیگه حرصم گرفته بود لیوان شربت گذاشتم تو سینی و به اردلان که داشت... ✍خانم علی‌آبادی ادامه دارد... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ #عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_نوزدهم دیدم رو میزم چند تا شاخه گل یاس
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ میخندید دهن کجی کردم اردلان شربتو تا ته خورد و گفت:آخیش چه چسبید... _ بعد دستشو گذاشت رو شونم و گفت:اسماء میخوام باهات جدی حرف بزنم سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم اردلان آهی کشید و شروع کرد: سه سال پیش اونقدری که الان برام عزیزی، عزیز نبودی اسماء حجابتو دوست نداشتم نوع تیپ زدنات، دوستات، بیرون رفتنات و..... همیشه متفاوت بودی با کل خانواده اینکه بگم همه چیت بد بود و دوست نداشتم نه باالخره خواهرم بودی چند بار به مامان و بابا شکایتتو کردم اما اونا اجازه ی دخالت رو بهم ندادن برای همین منم کاری بهت نداشتم _ تا وقتی که اون اتفاق برات افتاد. نمیدونم چی باعث شده بود که خواهر همیشه شیطون و درس خون من گوشه گیر بشه و با هیچ کسی حرف نزنه. دنبالشم نیستم چون هرچی که بود باعث شد تو اینی بشی که الان هستی. اسماء وقتی تورو، تو اون وضعیت میدیدم داغون میشدم کلی برات نذرو نیاز کردم که خوب بشی، حضرت زهرا رو قسم دادم که به خواهرم کمک کن، اشک ریختم ،زجه زدم و.... روزی که چادری شدی _ فهمیدم که حضرت زهرا جوابمو داده دیگه خیالم از بابتت راحت شد فهمیدم که راهت رو درست انتخاب کردی. وقتی مامان بهم قضیه ی خواستگاری رو گفت:خیلی خوشحال شدم و میدونستم که تو اونقدر بزرگ شدی که تونستی تصمیم بگیری _ همچنین مشتاق شدم ببینم کیه که خواهر ما بین این همه آدم اجازه داده بیاد برای خواستگاری.... خندیدمو گفتم: یکی مثل خودت مثل من خوب پس قبول کن دیگه.. خندیدمو گفتم: اره تسبیحش همیشه دستش دکمه های پیرهنشو تا آخر میبنده سر وتهش بزنی تو بسیج دانشگاس وقتی هم که با آدم حرف میزنه زمینو نگاه میکنه اهان راستی ریشم داره برادریه برای خودش هههههه... دستشو گذاشت روشونم گفت خسته نباشی، یکم از اخلاقش بگوووو _ إ اردلان پاشووو برو میخوام بخوابم خستم إ اسماء من هنوز کلی حرف دارم حرفای اصلیم مونده .... باشه داداش بگو - فقط یکم زودتر صبح باید پاشم و بقیشم که خودت میدونی چیه انقد زود داداشتو فروختی - إ داداش این چه حرفیه شما حرفتو بزن راستش اسماء من به مامان اینا نگفتم آموزشیم تو یزد دیگه تموم شد بخاطر خدمات فرهنگی و یه سری کارهای دیگه ادامه ی خدمتم افتاده تو سپاه تهران _ إ چه خوب داداش،مامان بفهمه کلی خوشحال میشه اره تازه استخدام سپاه هم میشم فقط یه چیز دیگه - چی چطوری بگم اخه إم-إم - بگو داداش خجالت نکش نکنه زن میخوای؟؟ اره... - اره یعنی از یه نفر چیزه - داداش بگو دیگه جون به لبم کردی. اسماء دوستت بود زهرا خب خب همون که باهم یه بارم رفتید تشیع شهدا...تو بسیج مسجد هم هست _ خب داداش بگو دیگه اسماء ازدواج کرده - اخ اخ داداش عاشق شدی. ازدواج نکرده اسماء با مامان حرف میزنی - اوووو از کی تاحالا خجالتی شدی حرف میزنی یا -اره حرف میزنم پس بگو چرا لاغر شدی غم عشقی کشیدی که مپرس از رو تخت بلند شد و گفت: هه هه مسخره بگیر بخواب فردا کلی کار داری _ باورم نمیشد اردلان عاشق شده باشه ولی خوب مگه داداشم دل نداشت بعدشم مگه فکر میکردم سجادی از من خوشش بیاد. ساعت ۱۱بود تقریبا آماده بودم یه روسری صورتی کمرنگ سرم کردم زنگ خونه به صدا در اومد از پنجره بیرونو نگاه کردم سجادی داشت با دست موهاشو درست میکرد خندم گرفته بود چه تیپی هم زده. _ از اتاق اومدم بیرون اومدم خدافظی کنم که اردلان عصبانی و با اخم... ✍خانم علی‌آبادی ادامه دارد... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh