فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ادب شهید حاج قاسم سلیمانی در برابر پدرش
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
تابندهحسابخودراصفرنبیند،
جاموجودیاورابیحسابپرنمیکنند،
وتاازخودوانیّتموهومشجدانگردد،
بهحقسبحانهنزدیکنمیشود،
وتاانکساروشکستگیپیدانکند،
بهاونمیبخشند،
وتاچشمازماسویاللهنپوشد،
دیدهشهودیاشرانگشایند؛
آنجاکهبهدنبالمعنویتوطاعت،
غروروخودبرتربینیمیآید،
نقطهیآغازمحرومیتهایمعنوی
واخرویست...
#الهیالعفو
#ماهرجب
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسکورهطاحتهايشیحلها. .💔
#ملامجتبىالكعبي | #عربی
وا زینبا.mp3
12.31M
ابتدای عاشقی
روز و ماه و سالمو از
محرمت بگم
باز کمه نمیدونم از کدوم غمت بگم
🎤 #محمدحسین_حدادیان
#️⃣ #استودیویی
#️⃣ #حضرت_زینب
#️⃣ #جبل_الصبر
#️⃣ #ام_المصائب
🏴#شهادت_حضرت_زینب س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان رفتن به بهشت با دو کیلو شکر را بشنوید!
اگر واقعیت داشته باشد باید ما هم فکری به عاقبت خود کنیم! حتما ببینید و نشر دهید..👌
#حاج_حسن_خلج
.
13.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 بیان ماجرای وهب نصرانی و معجزه حضرت امام حسین (ع)
🎼با روایت گری صابر خراسانی
🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود
#امام_حسین علیه السلام
#کربلا
#کلیپ
#حرم
.
#رمان_ریبای
#محافظ_عاشق_ #من
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_چهل_هفتم
درگیر مهمونی های کثافت باری شدم که جز تباهی هیچی نداشت ...
تا اینکه یه شب توی یکی از همون مهمونی ها ثمینو دیدم خیلی وضعش بد بود
اونم مثل من مدهوش داشت با بدترین وضع ممکن تلو تلو میخورد اونم با یه ادمای بی سرو سامون.....
رگ غیرتم چنان ورم کرد که هرچی خورده بودم، از سرم پرید به خودم اومدم و با زور از اون منجلاب بیرون کشیدمش و بردمش خونه خودم
اون شب حال بدی داشت که قابل تصورهم نبود..
هق هق امیر اتاق رو پر کرد که مهدا نگران در اتاقو باز کرد و با چشم های اشکی محمدحسین مواجه شد ، محمدحسین سخت و محکمی که در برابر مصیبت های جوان رو به رویش متاثر شده بود .
لیوان آبی به او داد و بسمت مهدا رفت در را بست و رو به چشم های منتظر و متعجب مهدا گفت : این پسر چقدر بدبختی کشیده ...
ـ پس به شما هم گفت ...
ـ از خودش نه از آشناییتون !
این جمله را با طعنه گفت که مهدا آرام لبخندی زد و گفت :
همیشه اینقدر زود نتیجه گیری می کنید ؟!
بدون اینکه به محمدحسین اجازه جواب دادن بدهد ادامه داد ؛
اذان دادن من میرم نماز بخونم ، زود بر میگردم .
و به سرعت از محمدحسین دور شد .
محمد حسین به اتاق برگشت و منتظر ادامه ماجرا شد .
ـ الان خوبی ؟ میخوای بقیشو نگی ؟
ـ خوبم .
وقتی به حال خودش اومد بدون اینکه از موندن توی خونه یه پسر تنها ... ! اعتراض کنه سرشو انداخت پایین بره!!! بهش گفتم :
نمیخوای چیزی بپرسی ؟ یا اعتراضی بکنی ؟
ـ تحفه ایم نیستی ، دیشب من با تو اومدم ؟ آدم مست هیچی حالیش نیست اینه
و به من اشاره کرد ...
داشتم از عصبانیت خفه می شدم یه دختر چقدر میتونست وقیح و بی حیا باشه .
در ادامه ی اون وقاحت حرف هایی زد که تمام وجودمو نابود کرد شیشه غرورم جوری شکست که...
سیلی محکمی بهش زدم و هر چی به دهنم اومد بارش کردم .
ترسیده بود با همون لباس ها خواست از خونه بره که مثل حیوون بسمت اتاق مادرم پرتش کردم ....
گفتم بره لباساشو با یه لباس پوشیده عوض کنه ...
آخرش حرفی زد که خلاصم کرد .
ـ اگه واقعا خانواده ی منو میشناسی ... اگه داداشی دارم بهش بگو ......
&ادامه دارد ...
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh