6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃زائر امام رضا علیه السلام ...
حجت الاسلام #حامد_کاشانی
#سخنرانی
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹"دلها که به پنجره فولاد گره میخورند، چهارشنبهها بوی بهشت میدهند... یا امام رضا، دستمان را بگیر که جز تو پناهی نداریم."
نماهنگ برگرد مسافر.mp3
5.09M
🔊 #صوتی | تنظیم #استودیویی
📝 برگرد مسافر
👤 سعید #کاظمی؛ محسن #سلطانی
🌺 ایام ولادت #امام_زمان ؛ #نیمه_شعبان
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الحَمدُلله الَذی خَلق الحُسین🤍🌱
پناه (9).mp3
3.56M
#آلبوم_پناه
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ
تلاوت بیست و سوم
سوره مبارکه حجر آیه ۳۴
خیلی از همرزمان شهید میگفتند #شهید همیشه بوی عطر میداد و خوش بو بود، خیلی وقت ها از او میپرسیدیم حسین چه عطری میزنی؟
اما هر دفعه جواب سر بالا میداد یا بحث را عوض میکرد، ولی آنچه که برای ما عجیب بود بوی عطر خیره کننده اش بود که هیچ جا نبود....
تا اینکه شهید شد و راز بوی خوشی
که داشت فاش شد.
در وصیت نامه اش نوشته بود: به خدا هیچگاه در زندگی ام از عطر استفاده نکردم، فقط هر وقت می خواستم بوی خوش داشته باشم، می گفتم ؛ السلام علیک یا اباعبدالله ...
شهیدحسینعلیاکبری🌷🌷🌷
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
هم خودشان خاکی بودند
هم لباس هایشان!
کافی بود باران🌧 ببارد
تا عطرشان در سنگرها بپیچد ...
شهیدانه_زیستن 🌷🌷🌷
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_پنجاه_هشتم
مهدا با ترس به خواهرش نگاه کرد و محمدحسین را که بسمت آتش میرفت پس زد و با فریاد گفت :
برو بیرون ... برو کپسول بگی...ر ... ای..ن .....
صدایش در آن آشوب گم شد ...
محمدحسین لحظه ای گیج اطرافش را نگاه کرد و با دقت به وضعیت پیش آمده بدون مخالفت به کپسول را بسمت مهدای درون آتش گرفت ...
کپسول کمتر از یک دقیقه به آن وضعیت کمک کرد مشخص بود ضرباتی که با در و دیوار داشته آن را هم از کار انداخته است .....
محمدحسین میدانست وقت زیادی ندارند و آتش نشانان پشت در هم نمیتوانند کمک زیادی به این شرایط بکنند ... نگاهی به آن دو دختر کرد و دلش بحالشان سوخت انگار آن لحظات هیچ چیز جزء آن دو مهم نبودند ...
مهدا در میان شعله های آتش گرفتار شده بود خواهرش را در آغوش گرفت و دید محمدحسین ناامید از کپسول برای نجات دختران فاتح پا به منشا آتش گذاشته و او هم در مداری از آتش گرفتار شده است ... تحهیزات در حال سوختن موتور خانه دید آنها را با مشکل رو به رو کرده بود ...
مائده ، خواهرش بود و محمدحسین وظیفه اش .
او نمی خواست به هیچ وجه کمترین مشکلی برای آقای متفاوتش بیافتد ....
مسئول زندگی محمدحسین بود ....
مسئول حفاظت از او ....
نمیتوانست اجازه دهد بخاطر مشکل خودش آسیبی ببیند ....
آقای میم . ح به هیچ دلیلی نباید آسیب میدید ....
مائده را بلند کرد سرش را در آغوش گرفتو به خود فشرد با آخرین نیرویی که برای تن نحیفش مانده بود بسمت محمدحسین دوید تا خواهرش آسیبی از شراره های آتش نبیند ....
رو به محمدحسین غرید : کی گفت بیای تو ؟
ضمیر ها و شناسه ها تغییر کرده بود شرایطشان به گونه ای نبود که بتواند به این موارد توجه کند ...
لوله ای آتشین از سقف آویزان بود و هر لحظه ممکن بود به محمدحسین اصابت کند و او را بشدت بسوزاند ...
لوله طویل تقریبا از سقف جدا شده بود در تصمیمی ناگهانی مائده را بسمت محمد حسین گرفت و وقتی از وضعیت خواهرش مطمئن شد ... با تمام قدرتش آن دو را به بیرون از حلقه آتش هل داد ...
محمدحسین با سرعت به عقب پرت و با چیزی برخورد کرد و افتاد .... در آن لحظه فقط توانست مائده را از مهلکه نجات بدهد ...
لوله ی آویزان زمین یا محمدحسین روی زمین افتاده را نشانه گرفت و افتاد ....
محمدحسین دستش را جلوی صورتش گرفت تا دستانش محافظی در برابر آسیب به صورتش باشد ....
منتظر برخورد آن جام اتشین با خودش بود که تن رنجور مهدا مانع از برخورد آن جسم سوزان با محمدحسین شد ....
او خودش را سپر کسی کرد که یک ماه پنهانی از او محافظت میکرد ....
فریاد دل خراش مهدا نشان میداد مساحت زیادی از کمرش در تماس با آن شیئ آتشین سوخته ....
از درد و کمبود اکسیڗن بیهوش شد ... محمدحسین در حالی که اشک دیدش را تار کرده بود با سختی و زجری که ناشی از قلب داغ دارش بود لوله ی سنگین را از روی کمر دختر بی جانی که آغوش مهربانش نابغه ی ایران را از مرگ نجات داده بود ؛ برداشت .
مهدا را با دست هایی لرزان بلند کرد وهمین که خواست از آن ورطه مرگ آور بیرون برود ، سرگیجه امانش را برید و در کنار دختر شجاع مقابلش از حال رفت ....
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh