eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
357 دنبال‌کننده
31.9هزار عکس
13.5هزار ویدیو
155 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁زخمیان عشق🍁
تمجید رهبر انقلاب از کتاب «دلتنگ نباش!» 📝متن یادداشت ایشان در ابتدای این کتاب 🔸روز شنبه ۱۱ خردادم
🌷 💠سرشار از امید و آرزو 🌷روح‌الله و قانونمند بود و برای تمام روزهايش داشت و برای هر فعاليت كوچک و بزرگ يادداشت می نوشت تا بتواند آن كار را با برنامه‌ريزی و تنظيم لوازم و مقدماتش به بهترين نحو انجام دهد. 🌷حتی برای یک سفر كوتاه يا ديدار با پدرش هم برنامه‌ريزی مي‌كرد، سال كه نو می شد یک تقويم برمی داشت و برنامه‌های يک ساله را می نوشت، می گفتم: چرا اين كار را می کنی؟ می گفت: اينجوری احساس می كنم. 🌷روی هر‌كاری كه انجام می دهم خط می زنم؛ بعد كه بر می گردم می بينم چقدر كار انجام شده و چقدر انجام نشده حتی برای در هفته هم برنامه داشتيم، البته چون عاشق بيفتک و ماكارونی بود در هفته حتماً برايش درست می كردم. 🌷روح‌الله به سوريه نرفت كه شهيد شود، او براي هدفش رفت كه از ارزش‌ها و اعتقاداتش بود، او مثل همه جوانان كشورم سرشار از و آرزو بود، دوست داشت سردار شود و 5 بچه داشته باشد. 🌷روح‌الله از شاگردان دانشكده بود، به زبان‌های و مسلط بود و تصميم داشت كه در آينده به زبان هم تسلط پيدا كند، نقاش بود و خط می نوشت، هميشه از اهدافش حرف می زد. 🌷با حوصله بود؛ آنقدر كه برای خريد كوچک ترين وسيله كلی وقت می گذاشت، مثلاً وقتی برای خريد یک روسری بيرون می رفتيم اين‌قدر بود كه من خسته می شدم ولی او نه. 🔺راوی: همسر شهید 🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#کلام_شهید🌷 💠| خدایا از غفلت ها و گناهان🔥 و جسارت ها و بی ادبی ها و نشناختن مقام تو طلب بخشش🙏 دارم.
🌷 🌾 تازه در برون مرزی در خاک عراق مشغول به کار شده بودیم.هر روز یک تیم از بچه ها به سرپرستی داخل خاک عراق می رفتند..... 🌾برای اینکه ها حساسیت نداشته باشند قرار شد نگوییم🚫 از بچه های جنگ هستیم.دست از زمان جنگ توسط عراقی ها مجروح شده بود .برای همین وقتی آنها سوال❓ کردند به آنها گفت: 🌾دستم را سگ🐺 گاز گرفته!! همیشه هم بساط خنده ما به راه بود😄 .عراقی هم منظور او را .من را هم این طور معرفی کرد. دارای مدرک دکترا و فارغ التحصیل از ! همیشه خدا خدا میکردم کسی مریض🤒 نشود!! 🌾یک روز افسر عراقی از من پرسید: میتوانی صحبت کنی⁉️من هم برای جلوگیری از آبرو ریزی😁 گفتم : ندارم❌!هر روز وقتی برمی‌گشتیم، آب من خالی بود؛ اما بطری پر بود💧. 🌾توی این حرارت آفتاب☀️، لب به آب نمی‌زد. همیشه به دنبال یک بود. نزدیک ظهر، روی یک تپه خاک با ارتفاع هفت – هشت متر نشسته بودیم و اطراف را نگاه می‌کردیم👀 که بلند شد.خیلی حالش عجیب بود. تا حالا او را این گونه ندیده بودیم. مرتب می‌گفت: «پیدا کردم. این همون .» 🌾یک بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند. روی سیم خاردار دو 🌷 افتاده بودند که به سیم‌ها جوش خورده بودند و پشت سر آن ها دیگر. مجید بعضی از آن را به اسم می‌شناخت.مخصوصا آن‌ها که روی سیم خاردار خوابیده بودند😔. 🌾جمجمه شهدا🌷 با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. مجید را برداشت. روی دندان‌های جمجمه می‌ریخت و گریه می‌کرد😭 و می‌گفت: «بچه‌ها! ببخشید اون شب بهتون ندادم. به خدا نداشتم. تازه، آب براتون ضرر داشت!»😭 شده بود و... راوی: محمد احمدیان نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh