❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
این دنیا با تمام زیبایی ها و انسان های خوب، مثل گذر است، نه ماندن و تمامی ما دیر یا زود باید برویم، اما چه بهتر که زیبا برویم.
در هیاهوی زندگی متوجه شدم که چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت، در حالی که گویی ایستاده بودم. چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد اما دریافتم که کسی هست که اگر بخواهد می شود، وگرنه نمی شود. کاش نمی دویدم، نه غصه می خوردم، فقط او را می خواندم.
اول این که در هر صورت ممکن پشتیبان ولی فقیه باشند و بمانند چون مملکت اسلامی بدون ولی فقیه ارزشی ندارد.
به دختران مسلمان عرض کنم که حجاب حضرت زهرایی شما موجب حفظ نگاه برادران می شود.
به پسران مسلمان عرض کنم بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حفظ حجاب خواهران خواهد شد.
#شهید_امیر_لطفی🌷
#سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂ این دنیا با تمام زیبایی ها و انسان های خوب، مثل گذر است، نه ماندن و تمامی م
#خاطرات_شهدا
💠امير بچه آخرم بود و پيش من و پدرش زندگي ميكرد. ميخواستيم برايش آستين بالا بزنيم و حتي يك نفر را برايش در نظر گرفتيم اما وقتي همسرم 4سال پيش فوت كرد، پسرم بهطور كلي قيد ازدواج را زد تا پيش من بماند و مراقبم باشد.
💠ميگفت تا آخر عمر نوكر مادرم هستم و ازدواج نميكنم. اگر هم بخواهم ازدواج كنم، بايد همسرم قبل از من، مادرم را قبول و كنار او زندگي كند.
💠كمردرد و پادرد داشتم. خيلي وقتها هم نميتوانستم از جا بلند شوم. در اين سالها امير بيشتر از بقيه بچههايم مراقبم بود. برايم غذا ميپخت و خانه را مثل دسته گل نگه ميداشت.
💠وقتي محل كارش بود، مدام زنگ ميزد و حال مرا ميپرسيد. وقتي از محل كارش به سمت خانه ميآمد، زنگ ميزد و ميپرسيد مادرجانچي ميخوري برات بگيرم؟ بيشتر وقتها هم كنار من مينشست و با هم نان، پنير، خيار و گوجه ميخورديم.
💠ميگفتم پسرم من مجبورم غذاي ساده بخورم، تو چرا براي خودت غذا نميپزي؟ ميخنديد و ميگفت مگر آن غذا از گلوي من پايين ميرود؟
💠پسرم عاشق غذاهاي ساده بود. بيش از همه آش رشته دوست داشت.
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_امیر_لطفی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۶۵/۷/۲۷ تهران
شهادت : ۱۳۹۴/۹/۲۹ خالدیه ، سوریه
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh