eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
357 دنبال‌کننده
31.9هزار عکس
13.6هزار ویدیو
155 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
#علی_اکبر جان تازه به تن خسته و بی تاب تویی ما همه  خاک ترین  و گهر ناب تویی چهره ات داد گواهی خودِ مهتاب تویی نو رسیده ؛ پسر حضرت ارباب تویی میلاد باسعادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان تهنیت باد...
چه نمازی بشود جنت اعلی وقتی تو موذن شوی و شیخ جماعت پدرت [ صلوات یادت نره ] #روز_جوان #علی_اکبر نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
گفتم کلید قفل شهادت #شکسته است یا انـدر این زمانه، در بـاغ بسته است خندید وگفت... ساده نباش ای #قفس
4⃣2⃣1⃣1⃣ 💠طاقت رفتنش رو نداشتم 🌷عباس ۲ سال بود که وارد شده بود. مدتی به عنوان نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از خطرناک بودن کارش می شنید می گفت غصه مرا نخور، من به عشق کسی می روم که اگر تیر بخورم می دانم برای بردن من خواهد آمد. 🌷به من می گفت مادر اگر روزی نبودم ۱۳ روز برای من بگیر. خمس مالش را پرداخت کرده بود. قبل از اعزام به خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن کاملا آماده شده بود. 🌷عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و را نبینم. 🌷آن شب چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد او به من گفت هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم خواهم شد چون آن را از امام حسین(ع) خواسته ام. 🌷پس بعد از شهادت من گریه نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان است از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا در کشور ما همچنان ادامه یابد. 🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹 🌸💜 #حوالـےعطــرِیــاس💜🌸 قسمت #شصت_وهفت سمیرا در حالیکه با گل توی دستش ور میرفت گفت: _می
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞 💜🌸 🌸💜 قسمت و من هنوز نمیدونستم اون چیه .. تو افکار خودمم غرق بودم که گفت: _ خیلی سخته ها .. نه؟؟ کمی مکث کرد و گفت: _باید از بگذری!! از جمله اش کمی تعجب کردم، یه بار بصورت جدی به حرفام توجه کرده بود .. نمیدونستم چی جوابشو بدم داشتیم نزدیک کوچه فاطمه سادات اینا میرسیدیم بعدش کوچه ی ما بود، 🌸یه لحظه حس کردم بوی یاس میاد،🌸 دلم یه جوری شده بود،😢 یه جورِ خاص، نسیم ملایمی انگار داشت عطر یاس رو تو هوا پخش میکرد، نگاهی به آسمون کردم، احساس میکردم غم آسمونو گرفته،😒 از جلوی کوچه فاطمه سادات اینا که رد میشدیم نگاهی به داخل کوچه انداختم، جلوی خونشون چند نفر ایستاده بودن، یه نفر هم با لباس نظامی،👥🇮🇷 چند تا از خانومای همسایشونم جلوی در خونه شون ایستاده بودن و باهم حرف میزدن، از حرکت ایستادم، سمیرا هم به تبعیت از من ایستاد، به سمیرا نگاه کردم، اونم با حالتی غریب که تا حالا ازش ندیده بودم نگاهم میکرد، داشت چه اتفاقی میفتاد .. انگار هیچ کدوممون قدرت حدس زدن نداشتیم .. به سمت خانومایی که ایستاده بودن حرکت کردیم ..یکیشونو صدا زدم: _ ببخشین خانم خانومه باحالتی نگران نگاهم کرد، می خواستم بپرسم سوالمو اما انگار نمیشد، انگار میترسیدم از جوابش .. سمیرا زودتر از من گفت: _چیشده خانم، چرا همه اینجا جمع شدن؟؟ خانمه نگاهش رنگ غم گرفت😒 - پسر آقای حسینی شده صدای کوبیدن قلبمو به وضوح میشنیدم، آقا هادی قرار بود بیاد،😨😣 قرار بود دو سه روز دیگه برگرده،  اما نه اینجوری،😥😢 نه، امکان نداشت،  فقط چهره معصوم نرگس بود که جلوی چشمام میومد … آخ عاطفه …عاطفه ……😫😭 😭🌷👣 🍀💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💜🌸 🌸💜 قسمت کنار فاطمه سادات نشسته بودم و دلداریش میدادم،😢 همش گریه میکرد و گهگاهی داداش شهیدش رو صدا میزد ..😭😫 نگاهم افتاد به مامان آقا هادی که دستاشو به سر و سینه اش میزد و گریه میکرد ..😭 چقدر درد داشت.... از دست دادن جوونی مثل علی اکبرِ حسین .. وای که حال امام حسین “علیه السلام “ چه جوری بود وقتی می خواست بدن قطعه قطعه شده غرق در خون اش رو بیاره ..😭😣😭 چه حالی داشتی مولای من اون لحظه .. چه حالی …😭 با یادآروی روز عاشورا.... اشکام سرازیر شدن، زیر لب “یا زینب” گفتم 😣😭 تا آروم بگیره دل همه ی مادرهایی که جوونشون به دست دشمن کشته شده بود .. نگاهم به سمت سمیرا کشیده شد که یه گوشه نشسته بود و پاهاشو تو شکمش جمع کرده بود،😣 باحالتی منقلب به گلهای روی فرش خیره بود، 😢👀با این که میدونست اینا عزادارن ولی آرایش ملایمش مثل همیشه سر جاش بود .. با دستمال اشکامو پاک کردم آروم به پشت فاطمه سادات دست کشیدم که کمی آروم بشه و آهسته تر گریه کنه ..😣 اما یادم اومد فاطمه که تو خونه خودشه و بین خونوادش ..😭 ... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس ❌. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•گفتی‌علی‌و‌نیزه‌دهان‌تو‌را‌گرفت •از‌بـس‌که‌در‌اذان‌تـو‌اسرار‌،ریختـه
🌴🥀🌴 🏴یک و صفر دیگر هم گذشت وبه اندازه یک سال دیگر از آن واقعه جانسوز دور شدیم، خدا میداند چند نفر از ما در این میسوزیم که ای کاش ما هم در ظهر عاشورا می بودیم و اماممان را میکردیم. میکنیم مردمانی که در برابر این حادثه جگرسوز کردند و آنهایی که در مقابل امام . هنوز هم در این عصر بدنبال همان امام شهید و شمر خونخوار میگردیم بی خبر از اینکه را در داریم و از او . انگار ما را با او میکنیم که مردمان آن زمان کردند, انگار هنوز نمی دانیم که هر روز,هر روزمان کربلاست و امام .😞 و از کربلای هزارسال پیش.😔 چرا که امام حسین(ع) در روزگار خود هفتاد و دوتن یار داشتند که برای ایشان از جان می گذشتند, همانند و در کنار اهل بیتی مهربان. 🌴🕯🌴 اما در این ، حسین زمانه ی,ما و و است, سال میگذرد و دریغ از تن تا او را همراهی کنند.😓 میخواهم بگویم اگر در آروزی حسین و حسینی بودنی, همین الان,همین امروز تو . فراوان است,شمر درون و شمر بیرون. حسین گونه عمل کن و را بشناس و از او برایت بجوی و در مقابلش بایست, را بشناس و او را سر ,تا مبادا انقدر جان گیرد که جان امام زمانت را کند. 🏴آری,شمر درونت را با ,او را با و : همین که دروغ نگویی و تهمت نزنی و غیبت نکنی,ربا نخوری,زنا نکنی, تن و چشمت را گیری و نمازی از روی خلوص بخوانی,بی شک او را ای، در غیر این صورت شک نکن که اگر در بودی در امامت می کشیدی... امام حسین امروزما است. که هزار و صدو هجده سال است که در انتظار یار است تا بیاید و ما هر روز با آمدنش را به تاخیر میندازیم. بیاید بخودمان قول دهیم که امروز کربلای باشیم تا را یاری کنیم. مبادا باشد که قصه بی وفای و نامردیمان را نسبت به امام عصرمان را برای فرزندانشان تعریف کنند و لعنتمان کنند. بیاید تا را کنیم و همانند نباشیم, یاری ای که فقط لازمه اش است همین.‼️ یا حسین بگو و حسینی عمل کن تا را یاری کنی... 🔆لطفا برای امام زمانتان نشر دهید. 🔆این کمترین کار برای حسین عصرمان است.🌹 🌴💎🥀💎🌴