🍁زخمیان عشق🍁
سرمن درد که نه، میل شکستن دارد تا که بیرون بکشم از وسطش فکر تو را... 📎فرمانده گردان سلمان فارسی لش
#خاطرات_شـهدا
🌷ارتفاع جاده قدیم #اهواز به خرمشهر، هفتاد هشتاد سانت است. و گردان سلمان به #فرماندهی قجهای در محاصره مانده است. 😰روز اول برادر احمد متوسلیان، شهید محسن وزوایی را فرستاد دنبالش. تا آن موقع سابقه نداشت❌ کسی روی حرف حاج احمد #حرف بزند.
🌷 وقتی در #محاصره افتادند حاج احمد با بیسیم 📞به شهید حسین قجهای میگوید: «برادر حسین! بیا عقب.» او میگوید: «برادر احمد نمیآیم!»⚠️ شهید محسن وزوایی که سه ماه بود با شهید قجهای در #ارتباط بود را میفرستد جلو تا او را برگرداند.😥
🌷 وزوایی میرود آنجا و #شهید قجهای پیغام میفرستد که به برادر احمد بگوییدمن #عقب نمیآیم‼️."اگر مقاومت سه روزه قجهای💪 و گردان #سلمان نبود معلوم نبود چند سال دیگر #خرمشهر آزاد شود...
#کلید_فتح_خرمشھر
#سردارشهید_حسین_قجهای🌷
📎سالروز شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#روایٺــ_عِـشق ✒️
این #فرمانده در سررسید شخصی و به خط خودش نوشته✏️ است:«خصوصیات یک فرمانده به این #شرح است: سلامتی جسم و فزونی علم، مشورت🗣 با نیروها، سعه صدر و نداشتن حس انتقام، برخورد با افراد تحت #فرماندهی از راه ارشاد و موعظه، در کنار همه تاکتیکها، از همه مهمتر، فاصله نگرفتن از خداست🚫. فرماندهای که ابتکار #عمل نداشته باشد، تسلیم است. ابتکار عمل، #سلاح برنده مومن است.»😇 در برابر مشکلات، خونسردی خود را حفظ میکرد و در انجام هر کاری #توکلش به خدا بود. با آرامش خاطر و امیدواری کامل 💯به نتیجه اقداماتش، وارد عمل میشد. صبر و #استقامت با او عجین بود و وجودش در بین سربازان امام زمان (عج) مایه دلگرمی 💞و حرکت بود. با بسیجیها مأنوس و صمیمی بود و به آنها #عشق میورزید. در کنار آنها بر روی خاک مینشست، با آنها غذا♨️ میخورد، به درد دل آنها گوش میداد، آنها را راهنمایی میکرد و تا آنجا که از دستش برمیآمد مشکل آنان را حل و فصل میکرد😇 و ارتباط و سرکشی از خانواده #شهدا توسط او زبانزد همگان بود.
📎 فرماندهٔ دلاور لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص)
#سردارشهید_عباس_کریمی🌷
#خورشید_دجله
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🍃🌺🍃 دست از #خدا خداےخودت برنداشتی من دل نـداشتم💗 وتو #دلبر نداشتی گفتی قرار شد که #فداےخدا شویم من
#خاطرات_شهدا 🌷
💌نامه های عاشقانه با پست خیلے پیشتاز
🔰رابطہ عاشقانه و منحصر به فرد با هـمسرش💞 داشت خانم اش را صدا می زد #حاجی هـم اینکه حالت جهـادی و حالت #فرماندهی داشت و هـم این که هـنگام صحبت تلفن☎️ اگر کسی به مکالمه گوش میداد نمی فهمید #حامد با چه کسی صحبت می کند.
🔰فکر میکردند حامد با کدام فرماندہ #سپاہ در حال صحبت است حامد در نامه نوشتن📝 برای هـمسرش هـم بسیار #فعال بود👌 خصوصا ایامی که در ماموریت شمال غرب🗺 بودیم یکی از کارهـای ثابت حامد #نوشتن_نامه برای هـمسرش بود
🔰شیوہ فرستادن نامه📩 برای هـمسرش هـم #جالب بود مثلا اگر می دید شما دارید به مرخصی می روید نامه را می داد✉️ و می گفت این #نامه را سریع برسان به آقای فلانی خیلی مهمه هـا💥!!! خودش میدونه چه کار کنه
🔰شما فکر میکردی این نامه حتما #بحث مرگ و زندگی است نامه را سریع به آن آقا می رساندی📨 به او هـم که معمولا از #آشنایان نزدیک اش بود زنگ می زد📞 و می گفت #سریع این نامه را برسان به دست همسرم💞
🔰آن بندہ خدا هـم که خیال میکرد حالا چه اتفاقی افتادہ در #هـمان_لحظه که نامه را می گرفت به سرعت🏃 خودش را به #هـمسر_حامد میرساند و نامه را می داد حامد با این شکل از پست #پیشتاز هـم سریعتر نامه را به هـمسرش میرساند💌
#شهید_حامد_کوچک_زاده 🌷
#شهید_مدافع_حرم
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🌺🍃 گفتم کجا⁉️ گفتا #دمشق ↫گفتم چرا؟ گفتا که عشــ❤️ـق گفتم وَ کِی، گفتا که #حال ↫گفتم بمان😢 گفتا م
#خاطرات_شهدا 🌷
💠دوست دارم گمنام وغریب جان دهم
🔰شهید تاجبخش در روزهای پیش از #شهادت مقدار قابل توجهی پول💰 به عنوان قرض الحسنه به یكی از دوستان👥 داده بود و وقتی آن شخص پول را به وی برگرداند، دقیقا با #لحظه اعزامش🚌 به سوریه همزمان شده بود. او هم بلافاصله #خمس آن را پرداخت كرد✅
🔰شهید تاجبخش همیشه به دنبال #كار_خیر بود، و وقتی فهمید كه مقبره چهار شهید گمنام🌷 گتوند در حال تعمیر و بازسازی⛏ است، به بنده گفت: كه تمام هزینه های این #مرمت را تقبل می كنم به شرطی كه تا زنده ام این مساله فاش نشود❌
🔰زمانی كه كار مرمت مقبره #شهدای_گمنام به پایان رسید، مقدار قابل توجهی پول باقی مانده بود، هنگاهی كه پول💷 را به او پس دادم، اظهاركرد: ' من این را #وقف كرده ام و پس نمی گیرم❌
🔰زمانی كه می فهمید كسی از بچه های هیات یا #مسجد كاری یا مشكلی دارند، اجازه استراحت به خودش نمی داد🚷 و به #كمك دوستان می شتافت. عشق به #ولایت و اطاعت بی چون و چرای شهید از امر ولی فقیه✊ در قول و فعلش قابل مشاهده بود.
🔰این سرباز مخلص عرصه #شهامت و شهادت🌷 در حیطه ی كارش نیز زبانزد بود و در زمان تصدی #فرماندهی پایگاه بسیج در مسجد🕌 هرگز از موقعیت و امتیازی كه در دست داشت، بهره برداری #شخصی نكرد🚫 با وجود عشق و علاقه ای💖 كه به حضور در عرصه دفاع از حریم اهل بیت(ع) داشت، اعزام خود را به خاطر #ازدواج برادرش به تعویق انداخت.
🔰پس از كسب اطلاع از اعزام شهید تاجبخش به #سوریه در آخرین مكالمه ای كه با شهید داشتم👥 به او گفتم: قرار بود #شهید_شوی، چی شد⁉️ گفت: ان شاءا... به كوری چشم دشمنان اسلام و مسلمین، #چند_صباحی بیشتر باقی نمانده است.
راوی: حیدرزاده
#شهید_محمد_تاجبخش
#شهید_مدافع_حرم
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#لالہ_های_آسمونے
انسانی #خودساخته وبسیار مؤدب 😇ودوست داشتنی بود. اهل عمل بود تاحرف ، #مخلص بودو متقّی👌 .نجیب بودوچهره ای معصومانه داشت.#خاکی بودوبی ریا، بازرق وبرق دنیا 🌏بسیار فاصله داشت..قبل از شهادت اکثراقوام ودوستانش نمی دانستند که #فرماندهی تیپ پیروز الغدیر یزد را به عهده دارد؛ مگرآنهاکه درجبهه مطلع شده بودند..شهید عاصی زاده #سعادت خودرا دررنج خویش وراحتی دیگران👥 وگمشدۀ خویش رادر #جبهه هاونبرد با کفّار👹 می جست..بارها درجبهه #مجروح شد؛ امّا پس از اندکی بهبودی بازبه جبهه برمی گشت. این شــ🌷ــهید والامقام پس از دلاورمردیها ورشادت های فراوان توانست با #جلب نظر مسئولین،”تیپ مستقل و پیروز الغدیریزد” را تشکیل دهد ‼️و #افتخار اوّلین فرماندهی تیپ رابه نام خود ثبت نماید😍. نام این سردار رشید اسلام #لرزه بر اندام لشکر عراق انداخته بود به طوری که زمانی📆 که به #شهادت رسید رادیو 📻عراق خبر شهادتش رابا ابراز #خوشحالی اعلام کرد.
📎فرماندهٔ تیپ الغدیر یزد
#سردارشهید_ذبیحالله_عاصیزاده🌷
#سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#حاج مهدي در روز دوازدهم محرم ، در #عمليات والفجر ۴ مريوان ، سال ١٣۶٢ به #شهادت رسيد. 😭 مسئوليتشون #فرماندهي طرح عمليات لشكر ثارالله بود. به همراه دوستانش براي شناسايي به منطقه ی مريوان مي روند.
🍃⚘🍃
قبل از ورودش به منطقه ، به يكي از دوستانش ميگويد : حيفه كه آدم با يك گلوله #شهيد بشه و دشمن يك گلوله خرجش كنه . بايد يك خمپاره خرج #شهادتمان كنند. در حين شناسايي منطقه ، #خمپاره اي به #ايشان اصابت ميكند. 😭
🍃⚘🍃
#حاجی با اينكه از كمر نصف شده بود با دوستانش حرف مي زد. يكي از دوستانش به سمت حاجي رفته و از او ميخواهد تا اشهدش را بگويد.
حاجي ميگويد : اشهدم را گفته ام. 😭
🍃⚘🍃
#حاجي ميگويد : تو بچهها را ببر من خودم ميآيم. احساس نمي كرد كه نصف شده باشه. 😭 دوستانش وقتي مي بينند حاجي به خوبي صحبت مي كند و آه و ناله اي نميكند ، پتو ميآورند تا #حاجي را از آنجا ببرند.
🍃⚘🍃
زماني كه بلندش ميكنند دل و روده اش بيرون ميريزد. 😭 براي همين ميگذارند در آمبولانس ، در آمبولانس هم ذكر ميگفت و ميگفت كه : من تا كي بايد منتظر بمانم ؟! بعد خنده اي ميكند و تمام مي شود. 😭
🍃⚘🍃
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#ادامه