eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁زخمیان عشق🍁
#ذاکر_اهل_بیت #شهید_سیدعلی‌سادات_زواره‌ای❤️ #رزمندگان_گردان_عمار_لشکر27 #منطقه_جفیر_سال1363 نشر م
تابلویی زیباتر از این تصویر برای یک ذاکرِ امام‌ حسین (ع) نمیشه ترسیم کرد ... سید چقدر با هیبت داره میخونه ... ایستاده ؛ سربند به سر؛ کوله پشتی بدوش حمایل بسته ، احرام سبز سپاه به تن چفیه‌ عزت دور گردنش انداخته و دست رو بیخِ گوش گذاشته و شش دونگ صدا رو رها کرده و با همه وجود فریاد میزنه : میروم مادر که اینک کربلا می‌خواندم از دیار دور یار آشنا می‌خواندم ... اون چیزی که در این عکس عجیبه ، رزمنده‌هایی هستند که تویِ بار کامیون سرشون را  روی دست‌هاشون گذاشتند و دارند گریه می‌کنند ... کدوم مداح رو سراغ دارید که توی فضا باز و اون هم بدون بلندگو بتونه اینقدر مجلس گرمی داشته باشه ..! سیدعلی در ۶۴/۱۱/۲۴ در شهر فاطمیه (فاو) و در ایام‌فاطمیه به مزدش رسید و بی‌غسل وکفن در گلزار شهدای بهشت زهرا در خاک آرمید... ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۵۷ مامان_مبارکه زندگی برگشتت. از جایم بلند شدم مادرم را بغل کردم و گفتم: -ممنون مامان جونم. خبر برگشتن حافظه ی محمدرضا خیلی سریع توی فامیل پخش شد. همه خوشحال بودن یکی یکی زنگ میزدن و تبریک میگفتن... مامان_فاطمه؟؟؟؟ -بله مامان؟؟؟ -آماده شدی؟؟منتظر تو ایم همه!!! -اومدم اومدم. چادرم را سرم کردم و سریع از اتاق بیرون رفتم. مادرم لبخندی زدو گفت: -به به عروس خانوم گل. خندیدم و گفتم: -ببخشید که منتظر بودین. بابا کو؟؟؟ -تو ماشین منتظره. -پس بدو بریم. -بریم. از خانه بیرون رفتیم و سوار ماشین شدیم. خانواده ها داشتن مارو تا خونه بدرقه میکردن... مدتی از ساعت گذشت و ما روبه روی ساختمان بودیم از ماشین پیاده شدیم. محمدرضا زودتر از ما رسیده بود و منتظر جلوی در ایستاده بود. مادرمحمدرضا_عروس خانون بالاخره اومدین. خندیدم و گفتم: -شرمنده دیر کردم. -فدای سرت. ... ... تابلویی زیباتر از این تصویر برای یک ذاکرِ امام‌ حسین (ع) نمیشه ترسیم کرد ... سید چقدر با هیبت داره میخونه ... ایستاده ؛ سربند به سر؛ کوله پشتی بدوش حمایل بسته ، احرام سبز سپاه به تن چفیه‌ عزت دور گردنش انداخته و دست رو بیخِ گوش گذاشته و شش دونگ صدا رو رها کرده و با همه وجود فریاد میزنه : میروم مادر که اینک کربلا می‌خواندم از دیار دور یار آشنا می‌خواندم ... اون چیزی که در این عکس عجیبه ، رزمنده‌هایی هستند که تویِ بار کامیون سرشون را  روی دست‌هاشون گذاشتند و دارند گریه می‌کنند ... کدوم مداح رو سراغ دارید که توی فضا باز و اون هم بدون بلندگو بتونه اینقدر مجلس گرمی داشته باشه ..! سیدعلی در ۶۴/۱۱/۲۴ در شهر فاطمیه (فاو) و در ایام‌فاطمیه به مزدش رسید و بی‌غسل وکفن در گلزار شهدای بهشت زهرا در خاک آرمید... ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh