🍁زخمیان عشق🍁
خاطرات و زندگی نامه #شهید_مصطفی_چمران نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهيد_چمران
✍وصیتنامه_و_آثار_شهید
قسمت: 60
گوشهای از وصیتنامه شهید چمران:
... به خاطر عشق است که فداکاری میکنم.
به خاطر عشق است که به دنیا با بیاعتنائی مینگرم و ابعاد دیگری را مییابم.
به خاطر عشق است که دنیا را زیبا میبینم و زیبائی را میپرستم.
به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را میپرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم.
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است.
زیباتر از عشق چیزی ندیدهام و بالاتر از عشق چیزی نخواستهام.
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
از شهید چمران کتابهای زیر منتشر شده است:
📢#پیشنهاد_مطالعه
📙بینش و نیایش
📘انسان و خدا
📗خدا بود و دیگر هیچ نبود
📕کردستان
📒لبنان
📙رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
📘زیباترین سروده هستی
📗ترجمه دعای کمیل
📕عارفانه ها
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
پایان
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب «چمران به روایت همسر شهید»، از مجموعه کتابهای «نیمه پنهان»، «حبیبه جعفریان»، انتشارات روایت فتح
📖«کتاب چمران» از مجموعه کتابهای «یادگاران» تألیف «رهی رسولیفر»، انتشارات روایت فتح
📖 کتاب «مرگ از من فرار میکند» از مجموعه «از چشمها» تألیف «فرهاد خضری»، انتشارات روایت فتح
📖کتاب «پرستوي دهلاويه»، مولف مجيد نجفپور، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي
📖کتاب «دلم برايش تنگ شده»، محمدعلي جعفري، انتشارات امير کبیر
📖کتاب «چمران مظلوم بود»، علي اكبري، نشر يا زهرا(س)
📖کتاب «هميشه مسافر»،حسين نصراللهزنجاني، نشر آلاحمد
📖کتاب "پاوه سرخ"، از مجموعه "قصه فرماندهان" جلد 6، مولف : داوود بختیاری دانشور، ناشر: سوره مهر | نشر شاهد
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
زندگی نامه و خاطرات #شهید_مرتضی_ابوعلی_ #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_esh
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_مرتضی_عطایی
✫⇠قسمت : 8⃣2⃣
#نورچشمم
✍ وصیت نامه شهید
سلام علیکم
اینجانب مرتضی عطائی ثواب زیارت امام حسین(ع) و دو رکعت نماز تحت قبه سیدالشهدا (ع) در تاریخ هفدهم شهریور ماه 1390 مصادف با نهم شوال 1432 را که به جا آوردم برسد به کسانی که در تشییع جنازهام شرکت کردهاند، غسلم داده و کفنم کرده و به خاک سپرده و در مراسم تعزیهام شرکت میکنند هدیه نموده و امیدوارم خداوند متعال، اربابم ابا عبدالله الحسین(ع) را شفیع و دستگیرشان در یوم الحسرت قرار دهد ان شاالله.
ضمنا همه را تحت قبه دعا نمودم مخصوصا تمامی همسفرانی که اینجانب را همراهی کردند و احتمالا از من دلخور و یا رنجیده شدهاند. برای شب اول قبرم دعا نموده و در زیارت عاشورایی که از تاریخ دهم محرم الحرام تا اربعین بعد از نماز صبح که انشاءالله تحت قبه میخوانم دعا گویم و برای فرج امام زمان(عج) بسیار دعا کنید که فرجمان در فرج آقا و مولایمان صاحب الزمان(عج) است. از همه حلالیت میطلبم مخصوصا همسرم مریم، دخترم نفیسه و پسرم علی.
✍دست نوشته شهید
اگر چه بى کس و تنها اگر چه غم زده ایم
همیشه از تو فقط با دروغ دم زده ایم
تو گرم آمدنى، بى خبر که ما بى تو
قرار جمعه ى این هفته را بهم زده ایم
میان سیرت و صورت چقدر فاصله است
فریب ما نخور آقا، انار سم زده ایم
برای دین خدا نیست، درد ما نان است
اگر به سینه و سر زیر این علم زده ایم
گناه ماست که این راه بر شما بسته ست
چه غربتى است براى شما رقم زده ایم
چو شمر و حرمله با هر گناه کردنمان
چه زخم ها به دل اهل این حرم زده ایم
خدا کند که شبیه نصوح توبه کنیم
اگر خلاف شما حرف یا قلم زده ایم
پایان
------------------
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب "ابوعلی کجاست؟"، نخستین کتاب از مجموعه کتابها با عنوان «تاریخ شفاهی جبهه مقاومت انقلاب اسلامی»، تحقیق: محمدمهدی رحیمی، تدوین: نوید نوروزی، نشر معارف
📖 کتاب «مرتضی و مصطفی»، مصاحبه و تدوین: علی اکبری مزدآبادی، انتشارات یا زهرا(س)
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
basij.pdf
حجم:
2.05M
🔍 #پیشنهاد_مطالعه | بسیج مستضعفین در کلام حضرت آیتالله خامنهای
⭐ #هفته_بسیج
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 2⃣3⃣
خاطره شهید صیاد شیرازی از مصطفی
شهيد صياد شيرازي ميگويد: در سمت فرماندهي نيروي زميني ارتش اولين عملياتي که انجام داديم «عمليات طريقالقدس بود». هدف هم اين بود که بتوانيم در تنگ چزابه، بين نيروي دشمن در خاک خودش و بخشي از نيروهايش که در داخل سرزمين ما بود، شکاف بياندازيم.
عمليات به ياري خداوند متعال و همت رزمندگان اسلام به خوبي انجام شد و بخش عمدهاي از منطقه در همان شب اول آزاد شد. اما وضعيت بسيار نگران کننده بود، تلفات سنگيني بر ما متحمل شده و نيرويي که بخواهد جايگزين اين برادران اعم از ارتشي و سپاهي بشود، وجود نداشت. شايد به خاطر زير آتش بودن در آن محور، ما بيشتر از 1800 نفر شهيد داديم فقط براي اينکه خط را نگه داريم.
براي رهايي از اين بن بست، شب قرار گذاشتيم که يک جلسه فوقالعاده بين ارتش و سپاه يعني قرارگاه خودمان در سوسنگرد داشته باشيم.
بيش از سه چهار ساعت بحث ادامه پيدا کرد ولي هيچ نتيجه مثبتي از بحثها گرفته نشد. شهيد غيرتمندي داشتيم که طلبه جواني بود به نام «مصطفي رداني پور». او گفت: برادرها، شما حرفهايتان را زديد، ديگر فکر نميکنم چيز جديدي داشته باشيد اگر موافق باشيد به يک دعاي توسل بنشينيم. باز هم همان کساني که در نزد خدا آبرويي و عزتي دارند مثل ائمه اطهار(ع) هستند که بايد دستمان را بگيرند.
چراغها خاموش شد، خود شهيد ردانيپور دعا را شروع کرد، همه به شدت برانگيخته شده بودند و دلشان شکسته بود. متوجه شدم پشت سرم يکي بيشتر از همه با شدت گريه ميكند. سرتيپ شهيدنياکي فرمانده لشکر 92 زرهي ارتش بود که 54 سال داشت. آن موقع چند سال اضافه بر خدمت متعارف 30 ساله، خدمت کرده و به خوبي پا بر جا مانده بود. ديدم دستمال بزرگي را روي صورتش گذاشته و چنان گريه ميکند که من در خودم احساس حقارت کردم. به خودم گفتم: خوش به حال اين افراد. اينها وضعشان خيلي بهتر از ماست!
خاطره اين دعاي توسل در ذهنم مانده بود.
مدتي بعد به تهران آمدم، فرصت شد که به طور خصوصي در خدمت امام(ره) برسم، اين خاطره را به محضر ايشان تعريف كردم. امام(ره) حرف بنده را قطع کردند و مطلبي فرمودند که هيچ وقت از ذهن و قلبم پاک نميشود. فرمودند: " اين اصل رجعت انسان است به فطرتش. "
پایان
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب راهی به آسمان: شهید مصطفی ردانیپور/ محمدمهدی بهداورند؛ به سفارش سازمان نشر آثار و ارزشهای مشارکت روحانیت در دفاع مقدس/ قم: صبح میثاق/ ۱۳۹۴.
📖کتاب برای آخرین بار: بر اساس زندگی شهید ردانیپور/ نوشته محمدعلی جعفری/ امیر کبیر/ ۱۳۹۲.
📖کتاب مصطفی: زندگینامه و خاطرات شهید مصطفی ردانیپور/ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی/ امینان/ ۱۳۹۰.
📖کتاب سلوک سرخ/ حسین مسجدی/ ستارگان درخشان، ۱۳۸۹.
📖کتاب "آنان که بیپروا عاشق شدند": خاطراتی از زندگی شهید حجتالاسلام مصطفی ردانیپور/ گردآوری و بازنویسی علی پاک/ کتاب مسافر/ ۱۳۸۸.
📖کتاب بوی باران / علی بنیلوحی/ تهران: دانش و اندیشه معاصر/ ۱۳۸۳.
📖کتاب یادگاران: کتاب ردانیپور/ نفیسه ثبات/ روایت فتح ، ۱۳۸۱.
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
خاطرات و زندگی نامه #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiya
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
✫⇠قسمت: 16
✍ وصیت نامه شهید
«با سلام وصلوات بر محمد و آل محمد (ص) این جانب حمید سیاهکالی مرادی فرزند حشمت الله، لازم دیدم تا چندجمله ای را از باب درد و دل در چند سطر مکتوب کنیم.
ابتدا لازم است بگویم دفاع از حرم حضرت زینب (س) را بر خود واجب می دانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده دانسته و از خداوند می خواهم تا مرا در این راه ثابت قدم بدارد.
آنچه این حقیر تاکنون در زندگی خویش از کج فهمی ها و بی بصیرتی های برخی از انسان ها فهمیده ام این است که یا این خانواده اهل بیت (ع) را درک نکرده اند و در هیچ برهه ای در کنارشان قرار نگرفته اند و یا در کنارشان بوده اند ولی درصحنه های حساس میدان را خالی کرده اند و یا مانعی بوده اند در این مسیر.
وای از آن روزی که آنان ولایت دارند ولی قدر آن را ندانسته و به بی راهه رفته اند زیرا مادامی که پشت سر ولی فقیه باشیم و مطیع ولایت باشیم و درراه و مسیر همیشه سرافراز حضرت ولی عصر (عج) قرار بگیریم پیروز خواهیم بود چراکه نقطه قوت ما ولایت است.
اما من می نویسم تا هر آن کس که می خواند یا می شنود بداند شرمنده ام از اینکه یک جان بیشتر ندارم تا درراه ولی عصر (عج) و نایب برحقش امام خامنه ای (مدظله العالی) فدا کنم.
اگر در حال حاضر تعدادی از برادران در جبهه های سخت در حال جهادند دل خوش هستند که جبهه فرهنگی تداوم جبهه سخت است که توسط شما جوانان رعایت می شود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند.
به نظر این جانب در عموم جامعه خصوصاً بین نظامیان و پاسداران حریم ولایت هیچ چیز بالاتر از حسن خلق در رفتار نیست و در خاتمه از همه التماس دعا دارم.»
✍شعری از شهید
همیشه یادتان را من به هنگام نظربازی
ز رخسار علی جویم و این است اوج طنازی
همیشه با لبت آرام می خندم و با چشمان تو مستم
قسم خوردم به جان تو که پای رهبرم هستم
همیشه خار بودم من به چشم دشمن ناپاک
خدا را شکر درراهت، به خون افتاده ام بر خاک
پایان
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب "یادت باشد"، نویسنده:محمد رسول ملاحسنی، نشر فحوای دانش
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
خاطرات و زندگی نامه شهید مرتضی جاویدی #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_مرتضی_جاویدی
✫⇠قسمت :0⃣3⃣
#نیمه_پنهان_ماه
✍ به روایت همرزمان
✏️سرگرد توعملیات آینده، گردان شما باگردان فجرادغام می شه...برد بشین پشت سردشمن... برو با فرمانده ی گردان فجر هماهنگ کن!صبح هنوز به دستورفرمانده ی تیپ55هوابرد فکر میکردم که ماشین رسید به پایگاه پنجم شکاری امیدیه.
✏️وصف فرمانده ی گردان فجر را زیاد از این وآن شنیده بودم راننده ازدژبان پایگاه هوایی سراغ گردان فجر را گرفت:سرکار مقر فرمانده ی گردان فجر کجاس؟ نگهبان لباس سورمه ای،به اسلحه ی ژ سه تاشوی دو محافظ ورزیده ام خیره شد و
بعد برگرفت به من نگاه کرد احترام نظامی گذاشت و گفت ((ببخشین قربان، مستقیم، سمت چب بعد از پمپ بنزین هتل H))
✏️عینک دودی را از روی چشم برداشتم و گـفتم((هتل H؟)) بله جناب سرگرد، می بخشین قـربان باید اسلحه ها رو تحویل بدید! کلت کمری واسلحه محافظ ها رو تحویل دادیم وماشین لندکروزداخل پایگاه هوایی شد به محافظ کنارم گفتم ((جالبه! گردانتوهتلH مستقرن))
✏️به محوطه ی بزرگ ساختمانH رسیدیم، پیاده شدم.زیرنگاه افرادبسیجی و پاسدار گردان ، دو محافظ بلند قامت که لباس پلنگی به تن داشتند وکلاه کج به سروآستین ها را تا آرنج بالازده بودند سینه جلو، پشت سرم آمدندانگاربادیدن من وچند محافظ بالباس شیک تکاوری متعجب شده بودند
✏️ظاهرساختمان هتلH خراب بودو نمای بتونی آن سال ها بود که احتیاج به تعمیر داشت! راهروی ساختمان هم دست کمی از بیرون آن نداشت و علاوه بر خراب بودن، یادگاری های زیادی با خودکار ومداد وماژیک روی آنها نوشته شده بود!
✏️داخل چـند اتاق شدم و سراغ فـرمانده گـردان مرتضی جاویدی را گـرفتیم. مقـر فرماندهی آقای جاویدی.الان بیرون تو محوطه میگرده... اتاق ها هر چند مرتب ومنظم بودند اما بر در و دیوارش یادگاری افراد داوطلب بسیجی درطول چند سال جنگ به چشم می خورد((اعزامی ازلار، شیراز، فسا،جهرم و ........وبه تاریخ ........ ))
✏️از هتلHبیرون آمدم.گوشه ای ازمحوطه هتل،چشمم به چرخ چاه چوبی قدیمی افتاد که جوانی بالای آن ایستاده بود نزدیک شدیم.سلام جوان! متعجب به لباس شیک و اتو کشیده ی منو محافظ هاخیره شد. س......س......سلام جانب سروان....لبخندی زدمو محافظم دوم محکم گفت:ایشون جناب سرگرد عدومی هستن؟ فرمانده گردان یک تیپ55هوابرد!
✏️صدایی ازته چاه بیرون آمد:کریم دول را بکش بالا!جوان با سروکله گل وشلی با پاودست زور زد وچرخ چاه را چرخاند تا طناب کلفت چند دورجمع شد ودول لاستیکی سیاه پرازگل بالا آمد.دول را ازچنگک فلزی سرطناب برداشت و شل وگل آن راخالی کرد روی زمین.
✏️کمی ازاوفاصله گـرفتم وپرسیدم: ببخشین می دونی فرمانده گردان فجر را کجا می شه پیدا کرد؟جـوان لبخند زد وبا انگشت اشاره به داخل چاه کرد!-قربان ،ته همین چاه!
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب "تپه جاویدی و راز اشلو"، مولف : اکبر صحرایی، انتشارات ملک اعظم
📖 کتاب "پیشانی و بوسه"، از مجموعه کتاب های "شمع صراط"، مولف : مجید ایزدی، انتشارات مشکوة قلم
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
خاطرات و زندگی نامه شهید #شهید_محمد_ابراهیم_همت #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_ابراهیم_همت
✫⇠قسمت :8⃣5⃣
✍دومین وصیت نامه شهید همت:
به نام خدا
نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش آرزوی وصالش را در سر داشتم.
سلام بر حسین(ع) سالار شهیدان اسوه و اسطوره بشریت.
مادر گرامی و همسر مهربانم پدر و برادران عزیزم!
درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید.چقدر شماها صبورید.خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم غنچه هایی که(کبوترانی که)همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند.الگو و اسوه هایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن بقا (بقا و حیات ابدی)و نزدیکی با خدای چرا که «ان الله اشتری من المومنین».
من نیز در پوست خود نمی گنجم.گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم.سیمهای خاردار مانعند.من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می دارد متنفرم(هوای نفس شیطان درون و خالص نشدن)
در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید می شدند از قبل سیمایشان روحانی و نورانی می شد و هر بی طرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است.
عزیزانم!این بار دوم است که وصیت نامه می نویسم ولی لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز همت
بند اسارتم هنوز خالص نشده ام و آلوده ام.
از شروع انقلاب در این راه افتادم و پس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم ابتدا در گیری با ضد انقلاب و خوانین در منطقه شهرضا (قمشه)و سمیرم سپس شرکت در خوزستان و جریان کروهک ها در خرمشهر پس از آن سفر به سیستان و بلوچستان (چابهار و کنارک)و بعدا حرکت به طرف کردستان دقیقا دو سال در کردستان هستم .مثل این است که دیگر جنگ با من عجین شده است.
خداوند تا کنون لطف زیادی به این سراپا گنه کرده و توفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است.اکنون من می روم با دنیایی انتظار انتظار وصال و رسیدن به معشوق.ای عزیزان من توجه کنید:
*1-اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید.
همسرم انسان فوق العاده ایست او صبور است و به زینب عشق می ورزد او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پیدا کرده است .اگر پسر به دنیا آورد اسم او را مهدی و اگر دختر به دنیا آورد اسم او را مریم بگذارید. چون همسرم از این اسم خوشش می آید.
*2-امام مظهر صفا پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است .فرامین او را مو به مو اجرا کنید تا خداوند از شما راضی باشد زیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد.
*3-هر چه پول دارم اول بدهی مکه مرا به پیگیری سپاه تهران (ستاد مرکزی)بدهید و بقیه را همسرم هر طور خواست خرج کند.
*4-ملت ما ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت به درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وصل نماید و در این تلاش پیگیر مسلما نصر خدا شامل حال مومنین است.
*5-از مادر و همه فامیل و همسرم اگر به خاطر من بی تابی کنند راضی نیستم.مرا به خدا بسپارید و صبور و شجاع باشید.
حقیر حاج همت
پایان
منبع:
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب "معلم فراری"، از مجموعه کتاب های "قصه فرماندهان"، نویسنده: رحیم مخدومی، انتشارات سوره مهر
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 2⃣3⃣
خاطره شهید صیاد شیرازی از مصطفی
شهيد صياد شيرازي ميگويد: در سمت فرماندهي نيروي زميني ارتش اولين عملياتي که انجام داديم «عمليات طريقالقدس بود». هدف هم اين بود که بتوانيم در تنگ چزابه، بين نيروي دشمن در خاک خودش و بخشي از نيروهايش که در داخل سرزمين ما بود، شکاف بياندازيم.
عمليات به ياري خداوند متعال و همت رزمندگان اسلام به خوبي انجام شد و بخش عمدهاي از منطقه در همان شب اول آزاد شد. اما وضعيت بسيار نگران کننده بود، تلفات سنگيني بر ما متحمل شده و نيرويي که بخواهد جايگزين اين برادران اعم از ارتشي و سپاهي بشود، وجود نداشت. شايد به خاطر زير آتش بودن در آن محور، ما بيشتر از 1800 نفر شهيد داديم فقط براي اينکه خط را نگه داريم.
براي رهايي از اين بن بست، شب قرار گذاشتيم که يک جلسه فوقالعاده بين ارتش و سپاه يعني قرارگاه خودمان در سوسنگرد داشته باشيم.
بيش از سه چهار ساعت بحث ادامه پيدا کرد ولي هيچ نتيجه مثبتي از بحثها گرفته نشد. شهيد غيرتمندي داشتيم که طلبه جواني بود به نام «مصطفي رداني پور». او گفت: برادرها، شما حرفهايتان را زديد، ديگر فکر نميکنم چيز جديدي داشته باشيد اگر موافق باشيد به يک دعاي توسل بنشينيم. باز هم همان کساني که در نزد خدا آبرويي و عزتي دارند مثل ائمه اطهار(ع) هستند که بايد دستمان را بگيرند.
چراغها خاموش شد، خود شهيد ردانيپور دعا را شروع کرد، همه به شدت برانگيخته شده بودند و دلشان شکسته بود. متوجه شدم پشت سرم يکي بيشتر از همه با شدت گريه ميكند. سرتيپ شهيدنياکي فرمانده لشکر 92 زرهي ارتش بود که 54 سال داشت. آن موقع چند سال اضافه بر خدمت متعارف 30 ساله، خدمت کرده و به خوبي پا بر جا مانده بود. ديدم دستمال بزرگي را روي صورتش گذاشته و چنان گريه ميکند که من در خودم احساس حقارت کردم. به خودم گفتم: خوش به حال اين افراد. اينها وضعشان خيلي بهتر از ماست!
خاطره اين دعاي توسل در ذهنم مانده بود.
مدتي بعد به تهران آمدم، فرصت شد که به طور خصوصي در خدمت امام(ره) برسم، اين خاطره را به محضر ايشان تعريف كردم. امام(ره) حرف بنده را قطع کردند و مطلبي فرمودند که هيچ وقت از ذهن و قلبم پاک نميشود. فرمودند: " اين اصل رجعت انسان است به فطرتش. "
پایان
منبع:
https://www.isna.ir/news/90121601268/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D9%8A%DA%A9-%D8%AF%D8%B9%D8%A7%D9%8A-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%B5%D9%8A%D8%A7%D8%AF-%D8%B4%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%8A
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب راهی به آسمان: شهید مصطفی ردانیپور/ محمدمهدی بهداورند؛ به سفارش سازمان نشر آثار و ارزشهای مشارکت روحانیت در دفاع مقدس/ قم: صبح میثاق/ ۱۳۹۴.
📖کتاب برای آخرین بار: بر اساس زندگی شهید ردانیپور/ نوشته محمدعلی جعفری/ امیر کبیر/ ۱۳۹۲.
📖کتاب مصطفی: زندگینامه و خاطرات شهید مصطفی ردانیپور/ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی/ امینان/ ۱۳۹۰.
📖کتاب سلوک سرخ/ حسین مسجدی/ ستارگان درخشان، ۱۳۸۹.
📖کتاب "آنان که بیپروا عاشق شدند": خاطراتی از زندگی شهید حجتالاسلام مصطفی ردانیپور/ گردآوری و بازنویسی علی پاک/ کتاب مسافر/ ۱۳۸۸.
📖کتاب بوی باران / علی بنیلوحی/ تهران: دانش و اندیشه معاصر/ ۱۳۸۳.
📖کتاب یادگاران: کتاب ردانیپور/ نفیسه ثبات/ روایت فتح ، ۱۳۸۱.
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃