#سنگرسازان_بی_سنگر
ﺍﯾﻼﻡ ، ﺑﻬﻤﻦ ۱۳٦۲
چنگوله ؛ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺗﯽ ﻭﺍﻟﻔﺠﺮ ۵
ﺳﺎﺧﺖ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﺧﻄﻮﻁ مخاﺑﺮﺍﺗﯽ
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
هرگزم
نقش تو
از لوحِ دل و جان
نرود ...
#حافظ ✍
#شهید_مجتبی_بابازاده ❤️
#شهید_امنیت 🌹
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
هرگزم نقش تو از لوحِ دل و جان نرود ... #حافظ ✍ #شهید_مجتبی_بابازاده ❤️ #شهید_امنیت 🌹 نشر معارف شهد
شهید مجتبی بابایی زاده متولد دوم خرداد سال 1362 در شهرستان اندیمشک و از شهدای یگان ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در سیزدهم شهریور ماه سال 190 در شمال غرب کشور و در نبرد با تروریستهای پژاک در ارتفاعات جاسوسان به فیض شهادت نائل شد.
اگر حجاب شما کم رنگ شد سر مزار من نیایید
شهید مدافع حرم «مجتبی باباییزاده»:
چه زیباست سیاهی چادر شما، نمیدانم این چه حسی بود که چادر شما به من میداد اما میدانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو میگرفتم.
باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است.
امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمیدارم به ملاقات من سر مزار بیایید.
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
📎انتخاب راه
💠قبل از آن که به سپاه برود پدرم با او گفتگو کرد. پدرم مایل نبود او بهسپاه برود به او گفت: «دوازده سال است برای شما زحمت کشیدهام و شمادرس خواندهاید. دوازده سال دیگر هم خرجتان میکنم تا شما شغل خوبیداشته باشید. سپاه حقوق زیادی ندارد و باید همیشه مثل یک سرباز آمادهیخدمت باشی و استراحتی هم نداشته باشی.
💠محمدرضا به آرامی گفت: «منراه خودم را انتخاب کردهام. انقلاب به من نیاز دارد. من به مادیات پشتکردهام و حاضرم جانم را فدای انقلاب کنم. از شما خواهش میکنم مانع مننشوید.» پدرم گفت: «من مانع اهداف شما نیستم فقط میخواستم بگویم راهتحصیل شما باز است شما درس بخوانید.» محمدرضا پس از آن به سپاهرفت و با شروع جنگ از پدرم برای رفتن به جبهه اجازه خواست.
💠قبل از یکی از اعزام ها برادرم محمدرضا دستش مجروح بود در هنگام اعزام مادرم با ایشان گفتند شما دستتان مجروح است صبر کنید تا خوب شود...
💠 برادرم در جواب ایشان گفت : دشمن درون کشور ما آمده و خاک ما را تصرف کرده است و ناموس ما در خطر است اگر من به بهانه ی دستم نروم و دیگری به بهانه ی چیز دیگری نرود پس چه کسی باید از مملکت دفاع کند ؛ من رفتم و قرآن را آوردم و پدرم دعایی در گوش ایشان خواند و او را بغل کرد و بوسید و ما به بدرقه ی او رفتیم.
✍به روایت خواهربزرگوارشهید
#شهید_محمدرضا_یوسفیان🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۰/۳/۹ تربت حیدریه ، خراسان رضوی
شهادت : ۱۳۶۵/۳/۳۰ کامیاران ، کردستان
@zakhmiyan_eshgh
مثلِ تمامِ بناهاىِ فرسوده ى اين شهر،
هر لحظه آماده ى فرو ريختنم...
بيا و
مرا دوباره از نو بساز
#علي_قاضي_نظام ✍
#شهید_میرزامحمود_تقیپور ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
مثلِ تمامِ بناهاىِ فرسوده ى اين شهر، هر لحظه آماده ى فرو ريختنم... بيا و مرا دوباره از نو بساز #عل
وقتی پسرم ازدواج کرد از نظر مالی اونو تأمین کردم. در قم براش خونه و ماشین خریدم.
دوستانش بهش میگفتند: تو که اولِ زندگیت همه چی داری دیگه بعدش چقدر وضعت خوب میشه.عجب زندگیای میتونی درست کنی!!!
بعد از شهادتش همه دیدند که در این چند سال حتی یه استکان هم به اموالش اضافه نکرده. بعد شهادتش همه فهمیدیم که اون تمام درآمد و داراییش رو صرف کمک به خانواده ی شهدای فاطمیون میکرد.
#شهید_میرزامحمود_تقیپور❤️
#تاریخ_شهادت: ۱۳۹۶/۸/۱۸
#شهادت اربعین
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🚿 حمام روح بخش در جبههی جنگ ...
#رزمندگان_گردان_امامسجاد
#لشکر_ویژه_شهداء
#زندگی_در_جنگ
@zakhmiyan_eshgh
در سوریه جواد فرمانده یک تیپ بود، 48 ساعت داعشیها در محاصره بودند، دید یک تانڪر آب داره براے داعشے ها میرود، جواد دستور داد ڪسے تیراندازے نڪنه، گفت: اجازه بدهید ٫، آب به داعشیها برسه، گفتم: آقا جواد اگر آب برسه ڪار ما مشڪل میشه، گفت: توڪل بخدا، ما با آنها مثل انسان و طبق دستور اسلام برخورد میڪنیم، در درگیرے فردا توانستیم منطقه را فتح ڪنیم.
جواد قبلا یڪبار زخمے شده بودند و بطور وحشتناک ماشینش داغون شد، به برادرش محمدرضا بعدا گفته بود آخرین لحظه ڪه ماشین منفحر شد چشمهاے زهرا را یادم آمد به همین خاطر و همین تعلق خاطر برگشتم، به خان طومان حمله شد جواد سریع خودش را رساند گرسنه و تشنه، دوباره برگشت، حتے آب و غذا نخورد، یک تیر به شش و یک تیر به پایش میخورد، تشنه و گرسنه مانند مولایش شده بود، آخرین ذڪرش سه تا یا حسین بود، حتے از پیڪرش هم میترسند تڪفریها آنقدر تیر بهش میزنند ڪه سر از بدنش جدا مے شود، بدنش را جابه جا میڪنند و چند سال مفقود میشود.
🌷شهید جواد اللهڪرم🌷
@zakhmiyan_eshgh
سید ابراهیم می گفت: دفعه اول که به سوریه اعزام شدم د عملیات تدمر خمپاره درست خورد کنار من ولی به من چیزی نخورد، گفتم شاید مشکل مالے دارم خدا نخواسته شهید بشم، آمدم ایران و مباحث مالی خودم را حل کردم..
دفعه دوم که رفتم سوریه، باز خمپاره خورد کنار من و به من چیزی نشد، گفتم شاید وابستگے به خانواده و بچه هاست که نمیذاره شهید بشم آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم..
و برای بار سوم که به سوریه اعزام شدم در عملیاتے ترکش خوردم و مجروح شدم ولی شهید نشدم به ایران که آمدم نزد عارفی رفتم و از او مشكلم را پرسیدم، ایشان گفتند: "من كان لله كان الله له" تو برای خدا به جبهه نمی روی برای شهادت می روی نیتت را درست کن خدا تو را قبول می کند.
پدرش مے گفت :
این دفعه آخر مصطفی عجیب بال و پر درآوره بود دیگر زمینی نبود..
رفت
و به
آرزويش
رسيد..
🌷شهید مصطفی صدرزاده
@zakhmiyan_eshgh
#نشاط_جبهه😍🌸
رد شدن از زیر قرآن به روش
دفــاع مـقـدس...
وقت نداشتن دیگه
برادران رزمنده= آخر خلاقیت
#آن_نشاط_جبهه_ها_یادش_بخیر
شبتون شهدایی
رمان من با تو
نیمه شب ها و سکوتی که پر از یاد تو هست
بغض و اشک قلم وشعر نفسگیر شده
شعر
#یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا
@zakhmiyan_eshgh