eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
بارخدايا كوله‌بارم از گناه و غيبت و دروغ سنگينى مى‌كند ، معبودا با چه رويى به درگاه تو آيم ، معشوقا ياريم كن تا در آخرت در پيشگاه ائمه اطهار روسفيد باشم ، كمكم كن . معبودا با چه رويى در پيشگاه شهدا جوابگوى اين همه گناه باشم بنده گنهكار درگاه تو هستم مرا ببخش استغفرالله ربى و التوب‌اليه ، خدايا توبه كردم خدايا مرا ببخش ، من گنهكار؛ نمى‌دانم با چه رویی درپیشگاهت حاضرخواهم شد... 🌷 ولادت : ۱۳۴۷/۳/۱۶ شهرری ، تهران شهادت : ۱۳۶۳/۳/۲۹ قصرشیرین @zakhmiyan_eshgh
میگفت: پَریدن بُریدن میخواهد..! اللهم اخرج حب الدنیا من قلبی ♥️🕊 @zakhmiyan_eshgh
❤️حبیب دلم مهدی جانم❤️ جمعه يعني زانوي غم در بغل بر سر سجاده هاي العجل جمعه يعني آه الغوث الامان در فراق مهدي صاحب زمان  @zakhmiyan_eshgh
4_6039553080008114177.mp3
391.2K
صوت آدینه که میشود ای گل نرگس سالهای درازی ست درانتظار امدنت به انتظارنشسته ام سالهاست به دلم میگویم به همین زودیها میایی وراه زیادی تاپایان راه انتظار نمانده است @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من صبح ترین حالت یک عاشقم ای دوست تو خنده ترین حالت زیبای لبم باش... ❤️ ❤️ @zakhmiyan_eshgh
مستقیم از سوریه آمد‌ ؛ خواست فوری برویم به روستای پدری‌اش پدرش را بُرد حمام و بعد شروع کرد به بوسیدنش ... گفت: همه‌ٔ خستگی‌ها از تنم بیرون رفت؛ زیارت دل‌چسبی بود ... @zakhmiyan_eshgh
ما در انتظاریم ؛ انتظار رؤیت خورشید بخوان دعای فرج را ... « اللهم عجل لولیک الفرج » معاونت گردان انبیاء از تیپ ۵۷ ابوالفضل (ع) در ۱۱مرداد ۱۳۴۴ در یکی از روستاهای خرم‌آباد متولد شد. در دوران دفاع‌مقدس ابتدا بعنوان نیروی بسیجی عازم جبهه‌های نبرد شد. در سال ۱۳۶۲ به استخدام سپاه پاسداران درآمد. تا اینکه در ۱۸ مردادماه ۱۳۶۴ در سن ۲۰ سالگی در منطقه‌ عملیاتی "زبیدات" بر اثر ترکش خمپاره به درجه‌ رفیع شهادت رسید. «خاکی‎تر از خاک» عنوان کتابی است که به معرفی زندگی و شهادت شهید جوزی امیری پرداخته است. @zakhmiyan_eshgh
ﺍﯾﻼﻡ ، ﺑﻬﻤﻦ ۱۳٦۲ چنگوله ؛ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺗﯽ ﻭﺍﻟﻔﺠﺮ ۵ ﺳﺎﺧﺖ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﺧﻄﻮﻁ مخاﺑﺮﺍﺗﯽ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
هرگزم نقش تو از لوحِ دل و جان نرود ... ❤️ 🌹 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
هرگزم نقش تو از لوحِ دل و جان نرود ... #حافظ ✍ #شهید_مجتبی_بابازاده ❤️ #شهید_امنیت 🌹 نشر معارف شهد
شهید مجتبی بابایی زاده متولد دوم خرداد سال 1362 در شهرستان اندیمشک و از شهدای یگان ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در سیزدهم شهریور ماه سال 190 در شمال غرب کشور و در نبرد با تروریست‌های پژاک در ارتفاعات جاسوسان به فیض شهادت نائل شد. اگر حجاب شما کم رنگ شد سر مزار من نیایید شهید مدافع حرم «مجتبی بابایی‌زاده»: چه زیباست سیاهی چادر شما، نمی‌دانم این چه حسی بود که چادر شما به من می‌داد اما می‌دانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو می‌گرفتم. باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است. امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمی‌دارم به ملاقات من سر مزار بیایید. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
📎انتخاب راه 💠قبل‌ از آن‌ که‌ به‌ سپاه‌ برود پدرم‌ با او گفتگو کرد. پدرم‌ مایل‌ نبود او به‌سپاه‌ برود به‌ او گفت‌: «دوازده‌ سال‌ است‌ برای‌ شما زحمت‌ کشیده‌ام‌ و شمادرس‌ خوانده‌اید. دوازده‌ سال‌ دیگر هم‌ خرجتان‌ می‌کنم‌ تا شما شغل‌ خوبی‌داشته‌ باشید. سپاه‌ حقوق‌ زیادی‌ ندارد و باید همیشه‌ مثل‌ یک‌ سرباز آماده‌ی‌خدمت‌ باشی‌ و استراحتی‌ هم‌ نداشته‌ باشی‌. 💠محمدرضا به‌ آرامی‌ گفت‌: «من‌راه‌ خودم‌ را انتخاب‌ کرده‌ام‌. انقلاب‌ به‌ من‌ نیاز دارد. من‌ به‌ مادیات‌ پشت‌کرده‌ام‌ و حاضرم‌ جانم‌ را فدای‌ انقلاب‌ کنم‌. از شما خواهش‌ می‌کنم‌ مانع‌ من‌نشوید.» پدرم‌ گفت‌: «من‌ مانع‌ اهداف‌ شما نیستم‌ فقط‌ می‌خواستم‌ بگویم‌ راه‌تحصیل‌ شما باز است‌ شما درس‌ بخوانید.» محمدرضا پس‌ از آن‌ به‌ سپاه‌رفت‌ و با شروع‌ جنگ‌ از پدرم‌ برای‌ رفتن‌ به‌ جبهه‌ اجازه‌ خواست‌. 💠قبل از یکی از اعزام ها برادرم محمدرضا دستش مجروح بود در هنگام اعزام مادرم با ایشان گفتند شما دستتان مجروح است صبر کنید تا خوب شود... 💠 برادرم در جواب ایشان گفت : دشمن درون کشور ما آمده و خاک ما را تصرف کرده است و ناموس ما در خطر است اگر من به بهانه ی دستم نروم و دیگری به بهانه ی چیز دیگری نرود پس چه کسی باید از مملکت دفاع کند ؛ من رفتم و قرآن را آوردم و پدرم دعایی در گوش ایشان خواند و او را بغل کرد و بوسید و ما به بدرقه ی او رفتیم. ✍به روایت خواهربزرگوارشهید 🌷 ولادت : ۱۳۴۰/۳/۹ تربت حیدریه ، خراسان رضوی شهادت : ۱۳۶۵/۳/۳۰ کامیاران ، کردستان @zakhmiyan_eshgh