eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
29هزار عکس
11.4هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ تا به حال کسی تو را با چشم هاش نفس کشیده؟ آنقدر نگاهت می کنم که نفس هام به شماره بیفتد ... ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
‌ تا به حال کسی تو را با چشم هاش نفس کشیده؟ آنقدر نگاهت می کنم که نفس هام به شماره بیفتد ... #عباس_
اگر نروم غیرتم من را خفه می‌کند بارها به همسرم گفتم اگر بروی من با این بچه‌ها چه کنم، چون خانواده خودم در دزفول بودند و این مسئله برای من مشکلات زیادی را به همراه می‌آورد. آخرین جمله‌ای که به من گفت این بود که خودت می‌دانی عزیزترین کسی هستی که در زندگی دارم؛ اما اگر نروم مردانگی‌ام من را می‌کشد، غیرتم من را خفه می‌کند، من باید بروم، قائل به من نباش، من در تو می‌بینم که بتوانی زندگی را خیلی بهتر از من اداره کنی، همین‌ها را در آخرین پیامش هم نوشته بود ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
به یاد عارف دلسوخته او که می‌گفت : باور کنید اگر ارزشِ شهادت ؛ مرا به نعمتی در قیامت برساند دوست دارم آن نعمت ، زیارت "حسین (ع)" باشد ... جانشین فرمانده‌ گردان‌ کمیل تیپ۵۷ حضرت ابوالفضل‌"ع" شهادت : کربلای‌پنج ۱۳٦٥ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
غم مخور ؛ منتقمِ آن شه بی سَر برسد مرد احیاگر خون شهدا می‌آید ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
کوچه‌ی سینه‌زنی ارثِ شهیدان برماست ؛ روزی ما زعطای شهدا آمده است نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
لشگرم ریخٺ بهم یاررشیدم برگرد ناامیدم نڪن عباس،امیدم برگرد نگران حرمم جان حسین زودبیا حرف غارٺ شدن خیمہ شنیدم برگرد 💔 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
در رکاب حسین_۹.mp3
7M
💫 ۹ شب نهم؛ حضرت قَمَر بنی هاشم و من... ▪️با خوانش: مژده لواسانی ▪️به قلم: حاتمه سیدزاده ▪️تنظیم: پارسا کمالی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
(س) (س) میخوانیم اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاًوَحافِظاً وَقائِداًوَناصِراًوَدَليلاًوَعَيْناًحَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً به امید روزی که همه خبرهای جهان این باشد: ((مهدی فاطمه آمد)) 🔴 🚩دوستان در روز تاسوعا و  در روز عاشورا به نیت آرامش قلب مولامون صدقه دهید و صلوات بفرستید. اَللّهُــمَّ عــجّـــلْ لِــــوَلِیــِّکــــَ الْـفَــــــرَج اللهم عجل فی فرج مولانا المنتقم بحق زینب(س)
پسر دور از پدر می‌شد مهیّای خطر می‌شد پدر هی پیرتر می‌شد پسر می‌بُرد دل‌ها را ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
داغ غربت دست مقطوع روضه‌ی انگشترت اسم قاسم جسم قاسم اربا اربا پیکرت . . . 🌷 شبتون شهدایی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
نگاهت در نگاهم شد چه بی تاب است قلب تو ومن مست همین چشمم قیامت می‌شوم با تو شاعر یاس خادم الشهدا رمضانی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۵۸ نگاهی به محمدرضا انداختم. که ایستاده بودو به من نگاه میکرد... سمتش رفتم لبخندی زدم و گفتم: -سلام. اوهم به لبخند من جواب داد و گفت: -سلام عزیزم. -خوبی؟؟؟دیشب خوب خوابیدی؟ -آره خوبم.توخوبی؟؟ -خداروشکر. مادرمحمدرضا_خب عروس و دوماد میخوان مارو همین جا نگه دارن؟؟؟؟ محمدرضا_شرمنده بفرمایین.بفرمایین بالا... همه وارد ساختمان شدن. بعد هم محمدرضا به من نگاه کردو گفت: -بفرمایین خانوم. لبخندی زدم و گفتم: -ممنون. وارد خانه شدیم همگی دور هم نشستیم. با میوه و شیرنی هایی که محمدرضا خریده بود از خانواده ها پذیرایی کردیم. همه خوشحال بودیم. نیم ساعتی گذشت محمدرضا داخل اتاق بود. یکمی بعد منو صدا کرد. -فاطمه؟؟؟ -جان؟؟ -یه دقیقه بیا. به دنبال نگاهش داخل اتاق رفتم. چیزی دستش بود. -این چیه؟؟؟ -منو ببخش بخاطر تموم رفتار هایی که این مدت داشتم. -این چه حرفیه عزیزم. جعبه ای کوچیک سمتم گرفت و گفت: -این یه هدیه ی ناقابله. -این چه کاریه آخه.برای چی زحمت کشیدی؟؟ -زحمت نیست عزیزم. دلم میخواست برات هدیه بخرم.بازش کن. جعبه را باز کردم داخلش یه گردنبند خیلی قشنگ بود که با خط تحریری دوتا اسم روی هم نوشته شده بود... (فاطمه و محمد) ❤️ ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh اینم اخرین قسمت رمان منو به یادت بیار امیدوارم مورد پسندتون قرارگرفته باشد 😊☺️🌹🌹🌹