میستایمت ...
که شانههای شکوهمندت
آبروی کوهستان هاست
و اردیبهشت نگاهت ،
در چشمان هیچ بهاری نمیگنجد
#نوجوانان
#جبهه_غرب
#دفاع_مقدس
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
40.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمت_دوم
👌🌹کلیپ بسیار دیدنی و تاثیر گذار
یک قسمت از برنامه زندگی پس از زندگی که از شبکه ۴ پخش شد و تجربیات پس از مرگ آقای #حامد_طهماسبی عنوان شد
🌸🍃شاید این فیلم بیشتر از مطالعه دهها ساعت کتاب و مقاله و سخنرانی تاثیر داشته باشد
در این فیلم اثرات اعمال خوب و بد بعد از مرگ و نقش روح به زیبایی تشریح شده است
لطفا حداقل یکبار با دقت این فیلم را ببینید
♥️ نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
37.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمت_سوم
👌🌹کلیپ بسیار دیدنی و تاثیر گذار
یک قسمت از برنامه زندگی پس از زندگی که از شبکه ۴ پخش شد و تجربیات پس از مرگ آقای حامد طهماسبی عنوان شد
شاید این فیلم بیشتر از مطالعه دهها ساعت کتاب و مقاله و سخنرانی تاثیر داشته باشد
در این فیلم اثرات اعمال خوب و بد بعد از مرگ و نقش روح به زیبایی تشریح شده است
لطفا حداقل یکبار با دقت این فیلم را ببینید
♥️ نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
28.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت اول
کلیپ بسیار دیدنی و تاثیر گذار ۸۲ دقیقه
یک قسمت از برنامه زندگی پس از زندگی که از شبکه ۴ پخش شد و تجربیات پس از مرگ آقای حامد طهماسبی عنوان شد
شاید این فیلم ۸۲ دقیقه ای بیشتر از مطالعه دهها ساعت کتاب و مقاله و سخنرانی تاثیر داشته باشد
در این فیلم اثرات اعمال خوب و بد بعد از مرگ و نقش روح به زیبایی تشریح شده است
لطفا حداقل یکبار با دقت این فیلم را ببینید
♥️ نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
رزمندگان در جبهه مشکـل هفته ها
دسترسی نداشتن به آب و حمام را
با تراشیدن موی سر و صورت و یا
کوتاه کـردن آن حل می کردند و به
این وسیله خود را از بیمـاری هــای
قریب الوقوع پوستی می رهاندند.
#زندگی_در_جنگ
#رزمندگان_دفاعمقدس
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#دلانہ ✨
یه وقتایۍ
دلم
هوای چیزایی رو میکنه،که اهمیت بهشون
رابطه مونو خراب میکنه...
رابطه ی قشنگی که حاصل یه مهمونی گرم و صمیمیه،حاصل اون لحظاتیه که کلامت شد همدمم
دیگــــہ خرابش نمی کنم🌿
خدای من..🦋
خاصیت پیامبران اینست که
وقتی بیایند موجب امتحان
و غربال جامعه میشوند!
غربالهای قبل از ظهورهم
با خوبانی مانند شهدا،
سردار سلیمانی و امام(ره) رخ میدهد...
-استاد پناهیان-🌱•.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از نجف اشرف ✨!
...♡ نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
در دستـِتوستآنچهـکھتقدیرمےشود؛
مارابراۍصبحظهورانتخابکن ...(:'
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🦋🌈🍄☔️
🌈🦋
🍄
☔️
🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید #رمان_روژان 🦋
باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈
🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣
روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت #امام_زمانش دلبسته استاد راهش می شود.🌟
💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈
🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی #روژان و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در #فصل_دوم دنبال میکنیم😍💕
😍 #فصل_دوم رمان زیبای
#روژان را در کانال زیبای
زخمیان عشق دنبال کنید
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_هفتاد_یکم
بعد از درد و دل برای خانم جون و گریه کردن ،انگار عقده های دلم بازشده بود و روحم کمی آرامش پیدا کرده بود.
شب یلدا از راه رسید.
با اصرار کمیل، من ،روهام و خانم جان به آنجا رفتیم و همه دور هم جمع شدیم،جای خالی کیان بدجور توی ذوق میزد.
هربار که به جمع نگاه میکردم انگاری استخوانی در گلویم گیرکرده بود و نفسم را بند می آورد.
همه مشغول حرف زدند بودند.
خانم جان به خاله دلداری می داد .
روهام و کمیل باهم مشغول حرف دن بودند و پدرجان مشغول اخبار گوش دادن،زهرا مشغول پذیرایی بود و من عکس های دونفره ام با کیان را نگاه می کردم و یواشکی اشک میریختم.
با بلند شدن صدای تلفن همه حواسشان به گوشی پرت شد انگار امید داشتند کیان پشت خط باشد .
کمیل با عجله به سمت تلفن رفت و گوشی را برداشت
_الو بفرمایید
از همان روز نحس تا امروز حالمان هربار با بلند شدن صدای تلفن،پر از امید میشد و در آخر یاس مهمان دلهایمان میشد.
_سلام عمو جان ،خوبی؟چه عجب یاد ما افتادی؟
همه با تعجب به هم نگاه می کردند.
_کی پرواز دارید ؟ امیدوارم عمو امیدوارم.چشم بزرگیتون رو میرسونم
خدانگهدارتون .به امید دیدار
تماس را قطع کرد و با لبی خندان به سمت ما چرخید
_عمو حمید داره برمیگرده ایران
خاله ثریا با تعجب گفت:
_واقعا؟
_اره مادر جان ،داری پسر بزرگتون تشریف میاره.
روهام هم مثل من متعجب شده بود
_پسر بزرگ!
کمیل کنار روهام نشست
_عمو حمید فقط سه سال از داداش کیان بزرگتر بود.از بچگی با ما زندگی میکرد.بزرگ که شد بخاطر شغلش بارو بندیلش رو بست و رفت.
چیزهای جالبی بود که برای بار اول میشنیدم.
من و کیان انقدر کنارهم نبودیم که بتوانیم در این موارد باهم صحبت کنیم
روهام دوباره پرسید
_مگه شغلشون چیه؟
_والا ما خودمون هم دقیق نفهمیدیم چیکاره است؟فقط میدونیم تو سفارت کار میکنه
پدرجان روبه کمیل کرد
_نگفت واسه همیشه میاد یا چند روزه؟
کمیل نگاهی سمت من انداخت
_بخاطر داداش کیان میاد.میگفت میخواد بره سراغ دوستانش تا ردی از کیان پیدا کنه
همه ان انشاءالله زیر لب گفتند و دوباره مشغول حرف زدن باهم شدند و من از خدا خواستم آمدن آقا حمید کمکی به پیدا شدن کیان کند.
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh