آن روزها سلفی نبود!
که اگر هم بود، فرق داشت
صفا و خلوص را ثبت می کرد
همانها که این روزها نداریم
که غریبه شدند دیگر ...
#عکس_یادگاری
#شهید_حاج_عباس_کریمی
#رزمندگان_لشکر27حضرترسولﷺ
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رمان_زیبای_هیوا
💞بهترین ها را با زخمیان عشق دنبال کنید 💞
به دنبال تو میگردم میان کوچهها گاهی
عجب طوفان بیرحمیست،
عطری آشنا گاهی 🌹
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂
🌺🍂🌺 🍂🌺🍂
🍂🌺🍂
🌺
♡یالطیف♡
📒رمان عاشقانه هیجانی #هیوا ❣
🖊به قلم:ریحانه عزت پور؛ #نهال 🌷
🍂 #قسمت_بیست_یکم
روسری صورتیم رو مرتب کردم ،شومیز سفید آستین پوفی با شبکه دوزی گل رزش رو بررسی کردم با دامن کلش همرنگ روسریم ،دمپایم رو پام کردم و به رسم سنت قدیمی چادر سفید نازکی رو سرم کردم . آروم در رو باز کردم خنده ای زورکی کردم.از پله ها پایین رفتم و باعجله به سمت آشپزخونه رفتم تا بابای استعمار گرم دستور چایی آوردن بده .
-از قدیم ندیما چایی رو که عروس می برد تازه خانواده شوهر اونو می بینن ولی الان چی شده ،پسر دست دختره رو می گیره میاره میگه این زنمه مامان ،بابا
به اپن تکیه می دم و سگرمه هام تو هم میره.
-پناه خانوم انقدر ناراحت نباش داری عروس میشی ها
-هعی
سعی کردم که گریه نکنم باید قوی باشم حتی اگه مجبورم شم به کاری که دوست نداشته باشم
سینی چایی رو گرفتم و به سمت پذیرایی رفتم رو به روی مامان گرفتم ،هر چقدر که لبش رو گاز گرفت اهمیت ندادم آخر سر هم لیوان چایی رو برداشت و لبخندی سرشار از شرمندگی به فریبا خانم(مامان کامیار) زد، چایی رو طوری گردوندم که آخرین نفر فریبا خانم بود ولی انگار واسش مهم نبود .تیرم به سنگ خورد مثل بچه های منظم کنار بابا نشستم .
-خب به نظرم کامیار و پناه برن حرف بزنن
-مگه چیزی هم برا گفتن دارن؟
خشکم زد انگار روی دستش مونده بودم که بدون حرف زدنم می خواست ردم کنه برم .
-شوخی بامزه ای بود ولی خب به هر حال باید سنگ هاشون رو وا کنن
شوخی نبود ،بابا جدی گفت .جدی،جدی داشت منو می فرستاد خونه شوهر بدون احترام به سنت ها.
فریبا خانوم رو کرد به پاشا و با نگرانیی که نمی دونستم واقعیه یا الکی گفت:پاشا جان چرا رنگت پریده؟
پاشا هیچ چیز نگفت و دستش را به سمت چایی برد ،با نگرانی نگاهش کردم .زیر نگاه های سنگین نتونست چایش رو بخوره بلند شد و گفت: ببخشید من حالم خوب نیس
و از جمع رفت با نگاهم دنبالش کردم و نگاهم همینطور هر دو نگرانش شدیم ،مامان بهنوش معذرت خواهی کرد ولی بی توجه به حال بد بچه اش چایی رو با ناز از روی میز برداشت ،طوری که انگشتر طلاش چشم همه رو کور کنه شاید هم می خواست ناخن های کاشته شده اش بیشتر تو چشم باشه ، سری به تاسف تکون دادم
-بهنوش جون چش بود این بچه
-چیزی نیس
پیچ پله ها رو می رفت تا به اتاقش برسه که سرش گیج میره و روی صندلی میشینه .
-مامان تو رو خدا برو ببین پاشا چشه
قند تو دلم آب شد که این خواستگاری نحس شده رفته رفته داره عقب تر میره ولی برا پاشا واقعا نگران بودم .بلاخره یکم احساسات مادرانه ی مادر ما تحریک شد ،بلند شد و به سمت پله ها رفت ،پاشا تلو تلو کنان به سمت اتاق رفت .فریبا خانوم با نگرانی رو کرد به بابا :خب ما می ریم یه وقت دیگه میایم با اجازه تون
بابا هول شد رو به مهمون هاش کرد :کجا شام تشریف داشتین
-نه حال آقا پاشا خوب نیس ...یه وقت دیگه مزاحم می شیم
-مراحمید
تیکه تعارفاتش رو کنار گذاشتن و رفتن نامحسوس لبخندی زدم و تو دلم شروع به جشن و سرور کردم با چاشنی تیکه گفتم:چقدر بد شدن که رفتن
بابا با خشم نگاهم کرد ،با عجله به سمت پله ها رفتم و به سمت اتاق پاشا رفتم .
-دارو هاتو خوردی؟
سری تکان داد .وارد اتاق شدم و با نگرانی جلوش زانو زدم .
-خوبی؟!
سری تکان داد روی تخت دراز کشید و ساعدش رو ،روی چشم هاش گذاشت و من تو دلم بیشتر عاشقش شد
🌺🍂ادامه دارد.....
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂
🌺🍂🌺 🍂🌺🍂
🍂🌺🍂
🌺
♡یالطیف♡
📒رمان عاشقانه هیجانی #هیوا ❣
🖊به قلم:ریحانه عزت پور؛ #نهال 🌷
🍂 #قسمت_بیست_دوم
-بریم پاشا باید استراحت کنه
بلند می شیم ،مچم رو می گیره و آروم و ضعیف میگه : تو بمون
مامان نگاهی به من میکنه و به نگاه اشاره می کنه که برن .با نگرانی نگاهش می کنم ،مامان در رو می بنده .ساعدش رو بر میداره و نگام میکنه ،رو تخت میشینه اشاره ای به در می کنه:ببین نگاه گوش واینستاده باشه
بلند می شم و بررسی می کنم ،گوش واینستاده بود .
-چیزی شده؟
-نه ،خوب بازی کردم
-چیرو ؟
-بابا خواستگاریت بهم خورد دیگه
-پااااشا
-جان دلم
با این حرفش خشکم زد با بهت گفتم:چرا این کارو کردی؟
-همش فیلم نبود حالم بد بود فقط سرگیجه رو پیاز داغ کردم روش گفتم کاری کنم که دلت شاد شه
با خوشحالی بغلش کردم ،با کل وجودم بغلش کردم :خیلی مردی،خیلی عشقی پاشا خیلی دوستت دارم
-باشه آروم تر
دستش رو روی بینی اش میذاره با اضطراب به در نگاه میکنه :ببین به خاطر تو به چه کارایی وادار می شم ؟ حالا برو حالم بده می خوام بخوابم
-الکی یا واقعی؟
-از اولشم واقعی بود فقط سرگیجه پیاز داغ بود
-خیلی عاشقتم
-منم همینطور
بلند شدم و با سرعت به سمت در رفتم خندم که مثل آدامس کش اومده بود رو بستم ،در رو باز کردم و به سمت اتاقم رفتم.
-چیه نیشت بازه
بابا بود ،کابوس این روز هام ،جلو اومد و نگام کرد .
-واست متاسفم خیلی خنگی یه مرد با این همه امتیاز واست پیدا کردم
-باشه من که چیزی نگفتم
حوصله بحث و کل کل کردن رو نداشتم ،به سمت اتاقم رفتم ،بابا هم اومد بین مانتو هام گشتم و یه مانتو مناسب پیدا کردم با شلوار و مقنعه .
-یعنی بگم دوباره بیان؟
سری تکون دادم ،واقعا از مرد روبه روم که قرار بود اسطوره ی زندگیم باشه بدم میاد .
-کجا می خوای بری؟
-دانشگاه
چیزی نگفت و از اتاق بیرون رفت ،با همون لباس های خواستگاری رو به روی آیینه نشستم :ای کاش محمد حسین ...چت شده پناه ؟ چقدر خودت رو خار می کنی؟ تا حالا دختری رو دیده بودی که بره خواستگاری یه مرد؟ حالم از خودم بهم خورد ،خدایا شکرت به خاطر همه چیز ،قصد تیکه انداختن نداشتم نمی دونم چرا دلم خواست اون بالا سری رو شکر کنم ،جانمازمو باز و نماز خوندم ،همیشه می خوندم ،چون آرومم می کرد ...
سارا بغلم کرد و کلی جیغ جیغ راه انداخت ،کل پسرا برگشته بودن و نگامون می کردن
-سارا زشته همه دارن نگامون می کنن
از بغلش جدا شدم و نگام کرد : وای نمی دونی چقدر خوشحالم که اومدی
لبخندی زد ،روی صندلی نشستم .با عجله رفت و هر چقدر صداش کردم گوش نداد .چند دقیقه بعد دوباره برگشت به کیک و آبمیوه تو دستش نگاه کردم .
-چرا زحمت کشیدی؟
-باشه حالا این تیکه تعارفات رو ول کن
آبمیوه رو گرفتم ،بدون شوخی و توی سر هم زدن .
-چقدر ساکت شدی
نفس عمیقی کشیدم ،واسه چی باید خوشحال باشم؟
-مشکلت حل شد
سری به نشونه نه تکون دادم ،ساکت شد و دیگه هیچ چیزی نگفت .فقط سعی کرد بحث رو عوض کنه و از وضع دانشگاه بگه و درس هایی که داده بودن .ساکت ،ساکت فقط گوش دادم که حرفش تموم شه ،مثل همیشه پر هیجان حرف می زد .
-خانم میلانی
به رو به رو نگاه کردم ،باورم نمی شد این اینجا چی کار می کرد ،بی اراده بلند می شم ،همراهم سارا هم بلند میشه و دم گوشم میگه :این اینجا چی کار می کنه؟
🌺🍂ادامه دارد.....
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.💚
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
💠"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"💠
اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
سلام شب بخیر دوستان برا بردارم دعا کنید دیالیز نشه جوان هست به دعاتون احتیاج دارم شدید ان شاءالله همه مریض ها شفای عاجل بگیرن
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
قلـبے هنـا، و ڪل دقــاته هنـاڪ
قلبم اینجاست؛ و تمام ضربانش آنجا
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#صبحم_بنام_شما
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh