#مهدی_جان
در لغتنامه قلب ما
جمعه ، مترادفِ دلتنگی است
بیا و با دستهای گرهگشای خودت
معنـایِ جمعـه هایمان را عـوض ڪن ...
اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
از خلوتىِ #راهسعادت نهراسيد ...
#دل را دریا ؛ #قلب را شیدا ؛
#عقل را عاقل ؛ #علم را عمل ؛
بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ ...
من به لبخندِدل و عشق
تو ایمان دارم
با تو احساس عجیبی به باران دارم
عاشقم عاشق آن منحنی لبهایت
دل من سخت گرفتهِ نفسم دستانت
م💓ق💓ا💓م💓 م💓ع💓ظ💓م
د❤️ل❤️ب❤️ر❤️ی❤️👆😊
✊الله اکبر جانم فدای رهبر
یاس خادم الشهدا رمضانی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
عشقت چو آذرخشی میان واژگانم
انقلابیست میان رگها یم
وجانیست میان شعر هایم
آقا جانم
خوشبخت ترین شاعر این منطقه ام من
چون معجزه حضرت عیسی ست
زبانت
#یاس خادم الشهدا رمضانی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
نمی کَنَم دل از این عرصه #شقایق_فام
کنار #لاله_رخان آشیانه می سازم
در آستان #به_خون_خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب، خانه می سازم
پ.ن:
مـا معتقـدیم #راهِ_حُـسَیْـن راهِ
خُـدایے سـٺ
هـر کَـس کہ حسـینےسـٺ
مـَرامـَش #شهُـدایے سـٺ...
#شهید_امیر_حاج_امینی🌷
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
نمی کَنَم دل از این عرصه #شقایق_فام کنار #لاله_رخان آشیانه می سازم در آستان #به_خون_خفتگان وادی
#خاطرات_شهدا 🌷
✨شهید امیر حاج امینی…
بیسیم چی لشگر ۲۷ محمد رسول الله…
ولی تاریخ شهادتش ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و محل شهادتش کربلای #شلمچه بوده است.
✨خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش #بیسیم_چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد…
✨اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود #خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
✨هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های #یتیم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
✨یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من #خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
✨ولی دلش رضا نداده بود و با #گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ….
✨دفعه آخری موقعی بود که بچه ها یک به یک جلو می رفتن و بر می گشتن. یه بار دیدیم امیر بلند شد که بره تو خط. یکی بهش گفت: حاجی! الان نوبت منه… ولی امیر گفت: نه! حرف نباشه، این دفعه #من می رم…..
همین دفعه بود که با خوردن یه #خمپاره شهید شد…
#شهید_امیر_حاج_امینی
شادی روحش #صلوات
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh