4_5929149953526989230.mp3
17.31M
#مقتل_گودال
#عبدالله_بن_الحسن_ع_شب_پنجم_محرم
#عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
خلاصه بیش از 60 مقتل عبدالله بن الحسن ع در نزدیک 40 نکته مقتلی
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
@zameneashk1
4_5929381894645875109.m4a
31.24M
#مقتل_گودال
#عبدالله_بن_الحسن_ع_شب_پنجم_محرم
درس استقامت،تربیت فرزند عاشورایی،اهمیت سنت زنجیر زنی درعزاداری امام حسین ع
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
سال96 شب پنج محرم ،محبان الرضاع
@zameneashk
#شهدای_کربلا
#حبیب_بن_مظاهر
#داستانهایی_از_کربلاء
داستان حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به اومقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟
زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بودحبیب جوانی بیست ساله بود
اوعلاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هرجاامام حسین می رفت این عشق وعلاقه او رابه دنبال محبوب خود میکشید
پدرحبیب که متوجه حال پسر شد
ازاوپرسیدکه چه شده که لحظه ای ازحسین جدانمی شوی ؟حبیب فرمودپدرجان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مراتاجایی می کشاندکه درعشق خودفنا میشوم
مظاهرپدرحبیب روبه پسرکردوگفت حبیب جان آیا آرزویی داری؟حبیب فرمو.:بله پدرجان
چیست؟
حبیب عرض کرداینکه حسین مهمان ماشود.
پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین علیه السلام رابامولای خودعلی علیه السلام درمیان گذاشت وازایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند،امام علی علیه السلام مهمانی حبیب راباجان ودل قبول کرد
روزمهمانی فرارسیدحال وروزحبیب وصف نشدنی بودوبرای دیدن حسین آرام وقرارنداشت بربالای بام خانه رفت وازدورآمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدارسررسید
ازدورحسنین رابه همراه پدردیددرحالی که
سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شدوازپشت بام به پایین افتاد
پدرخودرا به اورساندولی حبیب جان دربدن نداشت پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را درگوشه ای ازمنزل مخفی کردوآرامش خودرا نگه داشت
امام علی علیه السلام ازاینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد
فرمودمظاهرباعلاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم درتعجبم که چرا اورانمی بینم ؟!
پدرعذرخواهی نمود،گفت او مشغول کاری است.
امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او راجویا شد
اما این بارهم پدرحبیب همان جواب راداد
امام اصرارکردکه حبیب راصدابزننددراین هنگام مظاهرازآنچه برای حبیب اتفاق افتاده راشرح داد
امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید
بدن بی جان
حبیب را مقابل امام گذاشتن تاچشم امام به بدن حبیب افتاداشکهایش سرازیرشدروبه حسین کردوفرمود:پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شماداشت جان داد
حال خودچه کاری درمقابل این عشق انجام می دهی؟اشکهای نازنین حسین جاری شد دستهای مبارکش رابالا بردوازخدا خواست به احترام حسین ومحبت حسین حبیب را باردیگر زنده کند
دراین هنگام دعای حسین مسنجاب شدو حبیب دوباره زنده شد.
امام علی علیه السلام روبه حبیب کردوگفت ای حبیب به خاطرعشقی که به حسین داری خداوندبه شما کرامت نمودواین مقام رفیع رابه شمادادکه هرکس پسرم حسین رازیارت کندنام اورا دردفترزائران حسین ثبت خواهی کرد.
به همین جهت درزیارت حبیب این چنین گفته شده
سلام برکسی که دو بار زنده شد و دو بار از دنیا رفت.
(ای حبیب تورا به عشق حسین قسم میدهم که هرکس این داستان رانشردهدنام او را در دفتر زائران حسین ثبت کن.)
@zameneashk1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با عرض معذرت از ساحت مقدس حضرت حجت ارواحنا فداه
🔺رقاصی در هیئت امام حسین ع
🔥 #قمه_زنی خانم ها
#وهن_مذهب
#شیعه_انگلیسی
#بصیرت #ذاکر_بصیر
@zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم
متون مقتل حضرت قاسم ع
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 1
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
امام مهدی عج در ناحیه مقدسه بر حضرت قاسم ع
(زيارة الناحية): السلام علي القاسم بن الحسن بن علي المضروب علي [57] هامته، المسلوب لآمته، حين نادي الحسين عمه، فجلا عليه عمه کالصقر و هو يفحص برجليه [58] التراب و الحسين يقول: بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم يوم القيامة جدک و أبوک. ثم قال:عز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک أو أن [59] يجيبک و أنت قتيل جديل فلا ينفعک، هذا والله يوم کثر واتره و قل ناصره، جعلني الله معکما [60] يوم جمعکما [61] وبوأني مبوءکما، و لعن الله قاتلک عمر [62] بن سعد بن عروة [63] بن نفيل الأزدي و أصلاه جحيما [64] و أعد له عذابا أليما.
ابنطاووس، الاقبال، / 575 - 574، مصباح الزائر، / 280 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 68 - 67 / 45؛ البحراني، العوالم، 337 - 336 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 303؛ المحمودي، العبرات، 152 / 2
«سلام بر قاسم فرزند حسن بن علي عليهالسلام، آنکه جثهاش ضربت خورده و ابزار جنگش به تاراج رفته، هنگامي که عمويش حسين عليهالسلام را صدا زد، عمويش بسان عقاب تيز پرواز به سوي او شتافت، و مردم را ازکنار او دور کرد و خود را بدو رسانيد، در حالي که قاسم پايش را به زمين ميکشيد... خداوند لعنت کند کشندهات عمرو بن سعد بن نفيل ازدي را، و او را به دوزخ افکند، و برايش عذابي دردناک آماده کند»
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 2
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
رمله مادر حضرت قاسم ع نظاره گر شهادت فرزندش بود
قتل في الطف تسعة نفر و أمهاتهم في الخيم واقفات تنظرن اليهم و هم [...] و القاسم بن الحسن عليهالسلام فان أمه رملة واقفة تنظر اليه.
السماوي، ابصار العين، / 130 مساوي عنه: الزنجاني، وسيلة الدارين، / 416
در روز عاشوراء هفت نفر شهید شدند در حالیکه مادرانشان بر در خیمه ایستاده بودند و شهادت فرزندانشان را می دیدند از جمله مادر حضرت قاسم ع که ایستاده بود و شهادت فرزندش را نگاه می کرد
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 3
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
مقتل حضرت قاسم ع به روایت سید بن طاووس ره
قال الراوي: و خرج غلام کأن وجهه شقة قمر، فجعل يقاتل، فضربه ابنفضيل الأزدي علي رأسه، ففلقه، و فوقع الغلام لوجهه، وصاح: يا عماه!
فجلي الحسين عليهالسلام کما يجلي الصقر، ثم شد شدة ليث أغضب، فضرب ابنفضيل بالسيف، فاتقاه بالساعد، فأطنه من لدن المرفق، فصاح صيحة سمعه أهل العسکر، و حمل أهل الکوفة لسيتنفذوه، فوطأته الخيل حتي هلک.
قال: و انجلت الغبرة، فرأيت الحسين عليهالسلام قائما علي رأس الغلام، و هو يفحص برجليه، و الحسين عليهالسلام يقول: بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم يوم القيامة فيک جدک و أبوک. ثم قال: عز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک أو يجيبک فلا ينفعک صوته، هذا يوم و الله کثر واتره و قل ناصره. ثم حمل (صلوات الله عليه) الغلام علي صدره حتي ألقاه بين القتلي من أهل بيته [65] .
ابنطاووس، اللهوف، / 116 – 115
[65] رواي گفت: جواني بيرون شد که صورتش گويي پارهي ماه بود و مشغول جنگ شد. ابنفضيل ازدي با شمشير چنان بر فرقش زد که سرش را شکافت. جوان به روي درافتاد و فرياد زد: «عموجان به دادم برس!»
حسين عليهالسلام مانند باز شکاري خود را به ميدان رساند و همچون شير خشمگين حملهور شد و شمشيري بر ابنفضيل زد که او دست خود سپر نمود و از مرفق جدا شد. چنان فرياد زد که همهي لشکر شنيدند. مردم کوفه براي نجاتش از جاي درآمدند و در نتيجه، بدنش به زير سم اسبها ماند و به هلاکت رسيد.
راوي گفت: گرد و غبار کارزار فرونشست، ديدم حسين عليهالسلام بر بالين آن جوان ايستاده [است] و جوان از شدت درد، پاي بر زمين ميسايد و حسين ميگويد: «از رحمت خدا دور باد گروهي که تو را کشتند و جد و پدرت به روز قيامت از آنان کيفر خواست خواهند نمود.»
پس فرمود: «به خدا قسم بر عمويت دشوار است که تو او را به ياري خود بخواني. او دعوت تو را اجابت نکند. يا اجابت کند،ولي به حال تو سودي نبخشد. به خدا قسم امروز روزي است که براي عمويت کينه جو فراوان است و ياور اندک.»
سپس نعش جوان را به سينه گرفت و با خود بياورد و در ميان کشتگان خانوادهاش گذاشت.
فهري، ترجمهي لهوف، / 116 - 115.
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 4
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
مقتل حضرت قاسم ع به روایت شیخ مفید ره در ارشاد المفيد
- قال حميد بن مسلم: فبينا کذلک اذ خرج علينا غلام کأن وجهه شقة قمر، في يده سيف، و عليه قميص و ازار و نعلان، قد انقطع شسع احداهما، فقال لي عمر بن سعيد [33] بن نفيل الأزدي: و الله لأشدن عليه. فقلت: سبحان الله! و ما تريد بذلک؟ دعه يکفيکه هؤلاء القوم الذين ما يبقون علي أحد منهم. فقال: و الله لأشدن عليه. فشد عليه، فما ولي حتي ضرب رأسه بالسيف، ففلقه، و وقع الغلام لوجهه، فقال: يا عماه!
فجلي الحسين عليهالسلام کما يجلي الصقر، ثم شد شدة ليث أغضب، فضرب عمر بن سعيد [34] بن نفيل بالسيف، فاتقاها بالساعد، فقطعها [35] من لدن المرفق، فصاح صيحة سمعها أهل العسکر، ثم تنحي عنه الحسين عليهالسلام، و حملت خيل الکوفة لتستنقذه [36] ، فتوطأته بأرجلها حتي مات، و انجلت الغبرة، فرأيت الحسين عليهالسلام قائما علي رأس الغلام و هو يفحص برجليه [37] ، و الحسين عليهالسلام يقول: «بعدا لقوم قتلوک، و من خصمهم يوم القيامة فيک جدک». ثم قال عليهالسلام: «عز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک، أو يجيبک فلا ينفعک، صوت و الله کثر واتره، و قل ناصره». ثم حمله علي صدره، و کأني أنظر الي رجلي الغلام تخطان [38] الأرض، فجاء به حتي ألقاه مع ابنه علي بن الحسين عليهماالسلام و القتلي من أهل بيته، فسألت عنه؟ فقيل لي: هو القاسم بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهمالسلام [39] .
المفيد، الارشاد، 112 - 111 / 3
حميد بن مسلم گويد: در اين گيرودار بوديم که ديدم پسرکي به سوي ما آمد که رويش همانند پارهي ماه بود و در دستش شمشيري بود و پيراهني به تن داشت و ازار و نعليني داشت که بند يکي از آن دو نعلين پاره شده بود. عمر بن سعد بن نفيل ازدي گفت: «به خدا من به اين پسر حمله خواهم کرد.»
گفتم: «سبحان الله! تو از اين کار چه بهره خواهي برد (و از جان اين پسر بچه چه ميخواهي)؟ او را به حال خود واگذار. اين مردم سنگدل که هيچ کس از اينان باقي نگذارند، کار او را نيز خواهند ساخت؟»
گفت: «به خدا من بر او حمله خواهم کرد.»
پس حمله کرده، رو برنگردانده بود که سر آن پسرک را چنان با شمشير بزد که آن را از هم شکافت و آن پسر به رو به زمين افتاده، فرياد زد، «اي عموجان!»
حسين عليهالسلام مانند باز شکاري لشکر را شکافت. سپس همانند شير خشمناک حمله افکند، شمشيري به عمر بن سعد بن نفيل بزد. عمر شانه را سپر آن شمشير کرد. شمشير دستش را از نزديک مرفق جدا ساخت. چنان فريادي زد که لشکريان شنيدند. آن گاه حسين عليهالسلام از او دور شد. سواران کوفه هجوم آوردند که او را از معرکه بيرون برند. پس بدن نحسش را اسبان لگدکوب کرده تا به دوزخ شتافت و ديده از اين جهان بست. گرد و خاک که برطرف شد، ديدم حسين عليهالسلام بالاي سر آن پسر بچه ايستاده [است] و او پاي بر زمين ميسائيد (و جان ميداد) و حسين عليهالسلام ميفرمود: «دور باشند از رحمت خدا آنان که تو را کشتند و از دشمنان اينان در روز قيامت جدت (رسول خدا صلي الله عليه و آله) ميباشد.»
سپس فرمود: «به خدا بر عمويت دشوار است که تو او را به آواز بخواني و او پاسخت ندهد. يا پاسخت دهد، ولي به تو سودي ندهد. آوازي که به خدا ترساننده و ستمکارش بسيار و يار او اندک است.»
سپس حسين عليهالسلام او را بر سينهي خود گرفته، از خاک برداشت، و گويا من مينگرم به پاهاي آن پسر که به زمين کشيده ميشد. پس او را بياورد تا در کنار فرزندش علي بن الحسين عليهماالسلام و کشتههاي ديگر از خاندان خود بر زمين نهاد. من پرسيدم: «اين پسر که بود؟»
گفتند: «او قاسم بن حسن بن علي بن ابيطالب عليهالسلام بود.»
رسولي محلاتي، ترجمهي ارشاد، 112 - 111 / 2.
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 5
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
مقتل حضرت قاسم به روایت مقتل ابی مخنف
مقتل أبيمخنف (المشهور)،
- قال: فنظر الحسين عليهالسلام يمينا و شمالا، فلم ير له [180] ناصرا، و لا معينا، [181] فجعل ينادي [182] : وا غربتاه! وا عطشاه! [183] وا قلة ناصراه! أما من معين يعيننا؟ أما من ناصر ينصرنا؟ [184] أما من مجير يجيرنا؟ أما من محام يحامي عن حرم رسول الله صلي الله عليه و آله؟ [185]
قال: فخرج من الخيمة غلامان کأنهما القمران، أحدهما أحمد، و الآخر القاسم ابنا الحسن بن علي عليهماالسلام، و هما يقولان: لبيک! لبيک يا سيدنا! ها نحن بين يديک، مرنا بأمرک صلوات الله عليک. فقال لهما: [186] احملا، فحاميا عن حرم جدکما، ما أبقي الدهر غيرکما، بارک الله فيکما [187] ، فبرز القاسم [188] و له من العمر أربعة عشر سنة، و حمل علي القوم، و لم يزل يقاتل حتي قتل سبعين فارسا، و کمن له ملعون، فضربه علي أم رأسه، ففجر هامته، و خر صريعا يخور بدمه، فانکب علي وجهه، و هو ينادي: يا عماه! أدرکني.
فوثب الحسين عليهالسلام، ففرقهم عنه، و وقف عليه، و هو يضرب الأرض برجليه حتي قضي نحبه، فنزل اليه الحسين عليهالسلام، و حمله علي ظهره جواده، و هو يقول: اللهم انک تعلم أنهم دعونا لينصرونا، فخذلونا، و أعانوا علينا أعداءنا، اللهم احبس عنهم قطر السماء، و احرمهم برکاتک، اللهم فرقهم شعبا، و اجعلهم طرائق قددا، و لا ترض عنهم أبدا. اللهم ان کنت حبست عنا النصر في دار الدنيا فاجعل ذلک لنا في الآخرة، وانتقم لنا في القوم
الظالمين. ثم نظر الي القاسم، و بکي عليه، و قال: يعز و الله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک. ثم قال: هذا يوم قل ناصره، و کثر واتره.
ثم وضع القاسم مع من قتل من أهل بيته.
مقتل أبيمخنف (المشهور)، / 80 – 79
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 6
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
مقتل حضرت قاسم ع به روایت القمي، نفس المهموم، المحمودي، العبرات،
قال أبومخنف: حدثني سليمان بن أبيراشد، عن حميد بن مسلم، قال: خرج الينا غلام کأن وجهه شقة قمر، يده السيف، عليه قميص و ازار و نعلان قد انقطع شسع احداهما [5] - ما أنسي أنها اليسري - فقال لي عمرو بن سعد بن نفيل الأزدي: و الله لأشدن عليه. فقلت له: سبحان الله! و ما تريد الي ذلک؟ يکفيک قتل [6] هؤلاء الذين تراهم [7] قد احتولوهم [8] ؛ قال: فقال [9] : و الله لأشدن عليه؛ فشد عليه، فما ولي [10] حتي ضرب رأسه بالسيف، فوقع الغلام لوجهه، فقال: يا عماه.
قال: فجلي الحسين کما يجلي الصقر، ثم شد شدة ليث غضب [11] ، فضرب عمرا بالسيف، فاتقاه بالساعد، فأطنها من لدن المرفق، فصاح، [12] ثم تنحي عنه، و حملت خيل لأهل [13] الکوفة ليستنقذوا عمرا من حسين [14] ، [15] فاستقبلت عمرا بصدورها، فحرکت حوافرها، و جالت الخيل بفرسانها عليه، فوطئته [16] حتي مات [17] ، و انجلت الغبرة، فاذا أنا بالحسين، قائم علي رأس الغلام، و الغلام يفحص برجليه؛ و حسين [18] يقول: بعدا لقوم قتلوک؛ و من خصمهم يوم القيامة فيک جدک! [19] ثم قال [20] : عزو الله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک، أو يجيبک ثم لا ينفعک! [21] صوت و الله کثر واتره، و قل ناصره.
ثم احتمله [22] فکأني أنظر الي رجلي الغلام يخطان في الأرض، و قد وضع حسين [23] صدره علي صدره؛ قال [24] : فقلت في نفسي: ما يصنع به! فجاء به حتي ألقاه مع ابنه علي ابن الحسين و قتلي قد قتلت حوله من أهل بيته، فسألت عن الغلام، فقيل: هو القاسم ابن الحسن بن علي بن أبيطالب [25] [26] .
الطبري، التاريخ، 448 - 447 / 5 مساوي عنه: القمي، نفس المهموم، / 323 - 322؛ المحمودي، العبرات، 72 - 71 / 2
[5] [في المطبوع: «أحدهما»].
حميد بن مسلم گويد: پسري سوي ما آمد که گويي چهرهاش پارهي ماه بود. شمشيري به دست داشت و پيراهن و تنبان داشت و نعليني به پا که بند يکي از آن پاره بود. هر چه را فراموش کنم، اين را فراموش نميکنم که بند چپ بود.
گويد: عمر بن سعد بن نفيل ازدي به من گفت: «به خدا به او حمله ميبرم.»
گفتمش: «سبحان الله! از اين کار چه ميخواهي؟ کشته شدن همين کسان که ميبيني در ميانشان گرفتهاند، تو را بس!»
گفت: «به خدا به او حمله ميبرم.» و حمله برد و پس نيامد تا سر او را با شمشير بزد که پسر به رو در افتاد و گفت: «عمو جانم.»
گويد: حسين چون عقاب بر جست و همانند شيري خشمگين حمله آورد و عمر را با شمشير بزد که دست خود را حايل شمشير کرد که از زير مرفق قطع شد و بانگ زد و عقب رفت.
گويد: تني چند از سواران مردم کوفه حمله آوردند که عمر را از دست حسين رهايي دهند. اسبان رو به عمر آوردند و سمهاي آنها به حرکت آمدند و اسبان و سواران جولان کردند و او را لگدمال کردند تا جان داد. وقتي غبار برفت، حسين را ديدم که بر سر پسر ايستاده بود و پسر با دو پاي خويش زمين را ميخراشيد و حسين ميگفت: «ملعون باد قومي که تو را کشتند! به روز رستاخيز جد تو از جمله دشمنان آنها خواهد بود.»
آن گاه گفت: «به خدا براي عمويت گران است که او را بخواني؛ اما جوابت ندهد يا جوابت دهد؛ اما صدايي سودت ندهد. به خدا دشمنش بسيار است و ياورش اندک.»
گويد: آن گاه وي را برداشت. دو پاي پسر را ديدم که روي زمين ميکشيد و حسين سينه به سينهي وي نهاده بود.
گويد: با خود گفتم: «او را چه ميکند؟» وي را ببرد و با پسرش علي اکبر و ديگر کشتگان خاندانش که اطراف وي بودند، به يک جا نهاد.
گويد: دربارهي پسر پرسش کردم، گفتند: «وي قاسم بن حسن بن علي ابيطالب بود.»
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk