ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
#مسلم_بن_عقیل_ع 8 #دروس_مقتل #بررسی_متون_مقتل #سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع #اشک_بر_امام_حسین_علیه
#مسلم_بن_عقیل_ع 8
#دروس_مقتل
#بررسی_متون_مقتل
#سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع
#اشک_بر_امام_حسین_علیه_السلام
#زیارت_از_راه_دور
#سلام_بر_امام_حسین_ع
زخمی شدن از سنگ و خستگی مسلم ع،امان دادن حیله ای برای دستگیری مسلم بن عقیل
و قد أثخن بالحجارة، و عجر عن القتال و انبهر، فأسند ظهره الي جنب تلک الدار؛ فدنا محمد بن الأشعث، فقال: لک الأمان. فقال: آمن أنا؟ قال: نعم. و قال القوم: أنت آمن. غير عمرو بن عبيدالله بن العباس السلمي فانه قال: لا ناقة لي في هذا و لا جمل. و تنحي.
مسلم از سنگها زخمي شده بود و تاب جنگ نداشت. نفسش گرفت و پشت به ديوار خانه داد. محمد بن اشعث به وي نزديک شد و گفت: «در اماني!» گفت: «در امانم؟» گفت: «آري!» آن جمع نيز گفتند: «در اماني!» به جز عمرو بن عبدالله سلمي که گفت: «به من مربوط نيست.» و به کناري رفت.
▪️خیانت دشمن در امان دادن و اسارت مسلم بن عقیل ع
و قال ابن عقيل: أما لو لم تؤمنوني، ما وضعت يدي في أيديکم. و أتي ببغلة فحمل عليها، و اجتمعوا حوله، و انتزعوا سيفه من عنقه، فکأنه عند ذلک آيس من نفسه، فدمعت عيناه، ثم قال:هذا أول الغدر. قال محمد بن الأشعث: أرجو ألا يکون عليک بأس. قال: ما هو الا الرجاء؛ أين أمانکم؟ انا لله و انا اليه راجعون. وبکي
ابن عقيل گفت: «اگر امانم نداده بوديد، دست در دست شما نمي نهادم».
گويد: آن گاه استري آوردند و او را بر آن نشاندند و به دورش فراهم آمدند و شمشيرش را از گردنش برگرفتند. گويي در اين وقت از جان خويش نوميد شد و چشمانش پر از اشک شد و گفت: «اين آغاز خيانت است.»
محمد بن اشعث گفت: «اميدوارم خطري نباشد».
گفت: «فقط اميد؟ پس امان شما چه شد؟ انا لله و انا اليه راجعون،» و بگريست.
▪️اشک مسلم بن عقیل ع در اسارت بر امام حسین ع
فقال له عمرو بن عبيدالله بن عباس: ان من يطلب مثل الذي تطلب ، اذا نزل به مثل الذي نزل بک لم يبک. قال: اني و الله ما لنفسي أبکي، و لا لها من القتل أرثي، و ان کنت لم أحب لها طرفة عين تلفا، و لکن أبکي لأهلي المقبلين الي، أبکي لحسين و آل حسين.
عمرو بن عبيد بدو گفت: «هر که چيزي چونان جويد که تو ميجستي و بدو رسد که به تو رسيد، نبايدش گريست».
گفت: «به خدا براي خودم نميگريم. دريغاگویِ خويشتن نيستم که کشته ميشوم. اگر چه هرگز در آرزوي هلاک خويش نبوده ام، اما براي کسانم ميگريم که سوي من مي آيند. براي حسين و خاندان حسين ميگريم.»
▪️سفارش کردن به محمد بن اشعث به بر گرداندن امام حسین ع از کوفه در بی وفایی کوفیان
ثم أقبل علي محمد بن الأشعث فقال: يا عبدالله، اني أراک و الله ستعجز عن أماني، فهل عندک خير! تستطيع أن تبعث من عندک رجلا علي لساني يبلغ حسينا؟ فاني لا أراه الا قد خرج اليکم اليوم مقبلا، أو هو خرج غدا هو و أهل بيته، و ان ما تري من جزعي لذلک،
فيقول: ان ابنعقيل بعثني اليک، و هو في أيدي القوم أسير، لا يري أن تمشي حتي تقتل، و هو يقول: ارجع بأهل بيتک، و لا يغرک أهل الکوفة، فانهم أصحاب أبيک الذي کان يتمني فراقهم بالموت أو القتل؛ ان أهل الکوفة قد کذبوک و کذبوني، و ليس بمکذب رأي. فقال ابنالأشعث: و الله لأفعلن، و لأعلمن ابنزياد أني قد أمنتک.
الطبري، التاريخ، 375 - 373 / 5 مساوي عنه: ابنکثير، البداية و النهاية، 159 - 158 / 8؛ القمي، نفس المهموم، / 114 - 113؛ المحمودي، العبرات، 331 - 329 / 1
آن گاه روي به محمد بن اشعث کرد و گفت: «اي بنده ي خدا! به خدا ميبينم که قدرت ايمن داشتن من را نداري. آيا خيري به نزد تو هست؟ ميتواني از پيش خود يکي را بفرستي که از زبان من به حسين پيغام برد؟ ميدانم هم امروز و با خاندان خويش سوي شما روان شده است، يا فردا روان ميشود و اين غم و اندوه که ميبيني به سبب آن است. بگويد: وقتي ابن عقيل مرا پيش تو فرستاد، به دست قوم اسير بود و ميدانست که به طرف کشته شدن ميرود. گفت با خاندان خويش بازگرد، مردم کوفه فريبت ندهند که همان ياران پدرت هستند که آرزو داشت با مرگ يا کشته شدن از آنها جدا شود. مردم کوفه با تو دروغ گفتند، با من نيز دروغ گفتند و دروغ زده را رأي درست نيست.»
ابن اشعث گفت: «به خدا چنين ميکنم. به ابن زياد نيز ميگويم که تو را امان داده ام.»
▪️عطش مسلم بن عقيل ع
قال أبومخنف: أن عمارة بن عقبة بعث غلاما له يدعي قيسا، فجاء بقلة عليها منديل و معه قدح، فصب فيه ماء، ثم سقاه، فأخذ کلما شرب امتلأ القدح دما، فلما ملأ القدح المرة الثالثة ذهب ليشرب، فسقطت ثنيتاه فيه، فقال: الحمد الله! لو کان لي من الرزق المقسوم شربتُه .
الطبري، التاريخ، 376 - 375 / 5 ؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 241 - 240
گويد: «آن گاه مسلم بن عقيل از شدت عطش و خستگي بنشست و به ديوار تکيه داد.»
سعيد بن مدرک بن عماره گويد: «عمارة بن عقبه غلام خويش را که قيس نام داشت، فرستاد که کوزه اي بياورد که دستمالي بر آن بود و جامي نيز با آن آورده بود که آب در آن ريخت
#مسلم_بن_عقیل_ع 10
#دروس_مقتل
#بررسی_متون_مقتل
#سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع
#شرح_و_تفسیر_زیارت_عاشوراء
#سلام_بر_حسین_ع
#زیارت_از_راه_دور
#علی_اکبر_علیه_السلام
#وقایع_روز_عاشوراء
▪️سلام مسلم بن عقیل ع از بالای دارالامارة بر امام حسین ع
و جواب سلام امام حسین ع به مسلم در گودال قتلگاه
فأصعده الي أعلا القصر، و هو يسبح الله و يهلله و يکبره
و يقول: اللهم احکم بيننا و بين قوم غرونا و خذلونا و کذبونا.
و توجه نحو المدينة و سلم علي الحسين...
المقرم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 190 – 189
پس مرد شامی او را به بالای قصر برد درحالیکه حضرت مسلم ع در بین راه تسبیح و تهلیل و تکبیر میفرمود و می فرمود خدایا حکم کن بین ما و بین قومی که ما را فریفتند و خوار و ذلیل کردند. پس مسلم ع متوجه امام حسین ع شد و از راه دور بر امام حسین ع سلام کرد.
▪️پاسخ سلام امام حسین ع به مسلم بن عقیل ع در روز عاشوراء
و جعل ينظر يمينا و شمالا، فلم ير أحدا من أنصاره الا من صافح التراب جبينه، و..
پس امام حسین ع به سمت چپ و راست می نگریست، پس بغیر از خاک که با پیشانی مبارکش مصافحه می کرد ، احدی را ندید ..
فنادي: يا مسلم بن عقيل! و يا هانيء بن عروة! و يا حبيب بن مظاهر! و يا زهير بن القين! و يا يزيد بن مظاهر! و يا يحيي بن کثير! و يا هلال بن نافع! و يا ابراهيم بن الحصين! و يا عمير بن المطاع! و يا أسد الکلبي! و يا عبدالله بن عقيل! و يا مسلم بن عوسجة! و يا داوود بن الطرماح! و يا حر الرياحي! و يا علي بن الحسين!
پس صدا زد: يا مسلم بن عقيل! و يا هانيء بن عروة! و يا حبيب بن مظاهر! و يا زهير بن القين! و يا يزيد بن مظاهر! و يا يحيي بن کثير! و يا هلال بن نافع! و يا ابراهيم بن الحصين! و يا عمير بن المطاع! و يا أسد الکلبي! و يا عبدالله بن عقيل! و يا مسلم بن عوسجة! و يا داوود بن الطرماح! و يا حر الرياحي! و يا علي بن الحسين!(گریز روضه ، نفر آخر علی اکبر ع را صدا زد)
و يا أبطال الصفا! و يا فرسان الهيجآء!
«اي شجعان روز دارو برد! و تک سواران تنگناي نبرد!
مالي أناديکم فلا تجيبوني؟ و أدعوکم فلا تسمعوني؟ أنتم نيام أرجوکم تنتبهون؟
چه افتاد مرا که ميخوانم شما را و پاسخ نميگوييد؟ و دعوت ميکنم وسخن مرا نمی شنوید.آیا شما در خواب هستید؟اميدوارم که از اين خواب بیدار شويد.
أم حالت مودتکم عن امامکم فلا تنصرونه؟ فهذه نساء الرسول صلي الله عليه و آله لفقدکم قد علاهن النحول، فقوموا من نومتکم، أيها الکرام! و ادفعوا عن حرم الرسول الطغاة اللئام،
آيا مودت شما از امام شما برگشته است که او را یاری نمی کنید ؟ اينک زنان رسول خدايند که بي نصرت شما اسير رنج و عذابند. هم اکنون از خوابتان برخيزيد و اين مردمان پست فطرت را از حرم او دفع کنید.
ولکن صرعکم و الله ريب المنون و غدر بکم الدهر الخئون و الا لما کنتم عن دعوتي تقصرون و لا عن نصرتي تحتجبون.
همانا مرگ بر شما دست يافت و بخت از شما روي برتافت؛ و شما در اجابت دعوت من کوتاهی نکرديد و دست از یاری من نکشیدید.
فها نحن عليکم مفتجعون و بکم لاحقون، فانا لله و انا اليه راجعون.
هم اکنون ما از براي شما آزرده و اندوهگین هستیم و به شما ملحق خواهیم شد.
سپهر ناسخ التواريخ، سيدالشهدا عليهالسلام، 378 - 337 / 2
▪️شهادت مسلم بن عقيل ع
فصعد به، و هو يکبر و يستغفر الله و يصلي علي رسوله و يقول: اللهم احکم بيننا و بين قوم غرونا و کذبونا و خذلونا. و أشرفوا علي موضع الحذائين اليوم، فضربت عنقه و أتبع جسده رأسه .
و قتله رحمه الله يوم الأربعاء لتسع خلون منه يوم عرفة .
المفيد، الارشاد، 67، 64 / 2 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 363، 357 / 44؛ البحراني، العوالم، 213، 206 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 243، 228؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 244؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، / 152؛ الأمين، أعيان الشيعة، 593، 592 / 1، لواعج الأشجان، / 68، 65؛ الجواهري، مثير الأحزان، / 28 – 27
پس آن مرد دست مسلم را گرفته به بام برد و آن جناب تکبير (الله اکبر) ميگفت و استغفار ميکرد و درود بر رسول خدا ميفرستاد و ميفرمود: «بار خدايا! داوري کن ميان ما و ميان آن مردمي که ما را فريب دادند، و دروغ زدند، و دست از ياري ما برداشتند.»
و او را بر بالاي قصر سرازير کردند، گردنش را زدند و سر را به پايين انداختند و دنبال آن بدنش را نيز به زير انداختند .شهادتش در روز چهارشنبه نهم همان ماه در روز عرفه بود.
كامل الزيارات، الباب السبعون، ص : 170
محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای ارسال سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk1