eitaa logo
ضمـــــــیر
540 دنبال‌کننده
262 عکس
327 ویدیو
0 فایل
پراکنده نویسی های یه موجود بی حوصله و سرشلوغ... پیام ناشناس به من: https://daigo.ir/secret/9824085201 ارسال پیام عادی: @admin_po
مشاهده در ایتا
دانلود
تمدن سازی یعنی قورمه سبزی...😁(بخش سوم) خب بخش قبل پرسیده بودیم که صفویه مگه چه کرده بودن که تونستن تا حد خوبی تمدن سازی کنن. صفویه این کارها رو کرده بودن: 1-تشکیل حکومت بر مبنای حق و حقیقت شیعی(قدم بسیار بزرگ) 2-میدان دادن به علمای راستین 3-میدان ندادن به افرادی که در ظاهر عالم بودن ولی بسیار دگم و عقب مانده و خرافی و تحت نفوذ بودن(مثل علمای درباری زمان قاجار) 4-ترویج سیستم آموزشی و تربیتی مناسب(قدم اول و مهم ترین) 5-کشف و تربیت آدمهای گفتمان و تمدن ساز و 5 یعنی اصل جنس...😍 وقتی شیخ بهایی داشته باشی فقط کافیه بهش میدان بدی(پس حاکم بودن لازمه)تا میخ ها و عمودهای خیمه تمدن اسلامی رو بکوبه.البته این آدم ها ذاتا ساختار شکن و عسیر التحمل هستن...(چه واژه ای گفتم.درسته؟) شیخ بهایی باید میدان عمل و اختیار داشته باشه تا در لبه ی علم و با توجه به نیازهای روز و آینده بشریت حرکت کنه وجواب نیازهای بشری رو با محصولات و فرآیندهای توحیدی بده.(اون وسط شبیه خودش هم بسازه تا مسیر ادامه پیدا کنه) الان کجای کاریم؟ شما بگو! 🔺نظام آموزشی 🔺دیوان(نظام سیاسی) کشوری و لشگری 🔺شهرنشینی و معماری 🔺علوم طبی و تغذیه و سلامتی 🔺کشاورزی 🔺حمل و نقل و... جواب اینهارو با نیاز روز و برخواسته از توحید داریم بدیم؟ 🔻نظام آموزشیمون واراداتی و برگرفته از نظامات داغون غربی و مادی گراست 🔻نظام سیاسی و قضایی و دیوانیمون به غیر از بعضی موارد کلی و گاها ویترینی رونوشت شده از غرب و گاهی ملغمه ای بدتر از غربه 🔻شهرها و خیابان ها و خانه هامون از نمای تزییتی گرفته تا طراحی داخلی کپی ضعیفی از تمدن های مادی گراست. 🔻طب که هیچی 🔻تو کشاورزی اصلا حرف تمدنی زدیم؟تمام میوه ها و غلاتی که میخوریم دستکاری شده است... 🔻تو حمل و نقل اصلا بهش فکر کردیم؟؟؟ 🔹تذکر:اگر جوابت اینه که برای حمل و نقل باید برگردیم به سیستم اسب و گاری و...بکش کنار بذار باد بیاد.(از سایه برو) 🔹تذکر 2:اگر میخوای ماشین فعلی که محصول تمدن غربیه رو با یه قرآن توش گذاشتن و ...اسلامیش کنی بکش کنار برو بوقتو بزن.(عزت زیاد) ▫️تمدن ساز اسلامی میاد فرآیند بهتر از تمدن های مادی ارایه میده.فرآیند و محصولاتی برخواسته از حرکت جوهری توحیدی عالم... حالا از کجا شروع کنیم؟ از حوزه علمیه😂(جدی میگم) چرا؟ تو قسمت بعد بخون ضمیر الیاس @zamir_elyas
تمدن سازی یعنی قورمه سبزی...😁(بخش چهارم) برا تمدن سازی به این رسیدیم که باید از حوزه علمیه شروع کنیم.و شما خندیدید.😂 بله.باید از حوزه علمیه شروع کنیم. چرا؟ تمدن ساز در وهله اول باید مجتهد باشه.البته تو اجتهاد به مرکز خراب شده مدیریت اعتنا نکنید(اینا تا چندسال دیگه میپیچن به بازی و این سلطه اشتباه و ناحق تموم میشه انشالله)برای اجتهاد شروع کنید با استاد مناسب(خداروشکر در دسترس هستن) کتب لازم اجتهاد رو بخونید.نهایتا 6 سال زمان میبره.برای برخی شاید تو چهارسال اتفاق بیفته. استاد خوب اگر داشته باشید معطل سیوطی علیه ما علیه و ابن هشام گور به گور شده نمیشید(انگار بری دیکشنری بخونی که انگلیسی یاد بگیری) و در حد اکتفا ادبیات عرب و...میخونید و زود میرید سراغ بحثهای شیرین فقهی و بحثهای ملس اصولی و البته استاد خوب هیچوقت نمیذاره از قرآن و اهل بیت(از احادیث گرفته تا سیره و تاریخ) فاصله بگیری چون استاد خوب میفهمه که اینها برای اجتهاد لازمه... پس باید زودی به مرحله اسلام شناسی و سفیر و حجت اسلام شدن برسی.حجت الاسلام... ⁉️همین بسه؟؟؟ اصلا برای تمدن سازی باید شیخ بهایی باشی.یعنی علاوه بر اجتهاد به علوم روز مسلط باشی.مثلا شیخ بهایی از معماری گرفته تا شیمی و فیزیک و ستاره شناسی و طب و علوم غریبه و شهرسازی و علوم انسانی و سیاسی و...مسلط بود(دوستت دارم شیخ🌸).به همین جهت هم تو حوزه های مختلف تمدن ساز شد.(روحش شاد) شماهم بعد از اجتهاد (یا توامان)لااقل تو یکی از حوزه های تخصصی سرآمد شو.و تو اون حوزه بار تمدن سازی رو بردار و بشین از اول با توجه به معیارهای توحید ناب(چه خوشت بیاد چه نیاد میشه فلسفه)راهکار و محصول ارایه بده تا هم دنیای مردم رو راه بندازی(حتی با قضاوت صرفا دنیایی) و هم اونها رو در مسیر پاکی در دنیا و سعادت اخرت قرار بدی.(ولو اولش خودشون نفهمند...) اینجا هم ابدا لازم نیست معطل دانشگاهها و کنکور لعنتی بشی.مستقیم برو سراغ جایی که باید بری.مثلا اگه میخوای تو کشاورزی تمدن ساز بشی و مثلا شبیه شیخ بهایی تو بیابون با آب خیلی ناچیز هندونه پرورش بدی شاید حتما لازم نیست معطل دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران باشی.اگر تحقیق و کارورزی و ذوق و پشتکار فردی داشته باشی در عرض چندسال کوتاه از دکترهای اون رشته جلو میزنی.پس خودت رو معطل سالهای عبث دانشگاه و کلی واحد الکی اضافی و استاد بووووق و...نکن.کوتاه ترین مسیر رو انتخاب کن. حالا کم کم میتونی محصول تمدن اسلامی تولید کنی.(عرض کردم کم کم) البته چندتا نکته هست که باید بدونی. قسمت بعد رو بخون ضمیر الیاس @zamir_elyas
تمدن سازی یعنی قورمه سبزی...😁(بخش پنجم و پایانی) خلاصه متوجه شدیم که؛ ♦️تو تمدن سازی اسلامی بایدحرف و نظراسلام رو بدونی والا محصولت در بهترین حالت من دراوردیه و اسلامی نیست.معمولا اگر کسی مسلط نباشه به دامن تمدن غربی میفته در طراحیش و عمرش تلف میشه.(بیچاره...) برای تمدن سازی بایدعلاوه براجتهاد به خیلی چیزهای دیگه هم مسلط باشی.مثلا تاریخ شرق و غرب،فلسفه شرق و غرب و البته با توجه به حوزه تخصصی که انتخاب می کنی واقعا متخصص باشی. ♦️تمدن سازی درگوشه پستوها و یا تو کنج تاریک کتابخانه ها اتفاق نمی افته.تمدن سازی محل الصاق نظربه عمله.اصلادو فاز نیست که اول این بعدش اون.که مثلا اول بشینیم یه قرن طراحی کنیم و بعد یه قرن اجراش می کنیم.نه عزیز دل! تمدن سازها همه بهترین آدم های مجامع اندیشه ورز و نظریه پرداز هستن و همزمان شیران و سرداران و مهندسین طراز یک اجرا و پیشبرد میدانی و فنی هم هستند.(تو هر کدوم بلنگی باختی) با این نگاه از علوم انسانی گرفته تا مثلا خودروسازی اسلامی!همه چیز متصل،ناظر و برخواسته از اتفاقات و بازخوردهای میدان اتفاق می افته. ♦️جواب یه سوال رو هم همینجا بدم.(خیلی مهمه) ما خودروسازی اسلامی داریم؟ طب اسلامی داریم؟ اقتصاد اسلامی داریم؟ شهرسازی اسلامی داریم؟ 🌼تا تعریفت از اسلام چی باشه حاج آقا! اگر منظورت اینه که رسول خدا در مورد خودرو سازی و برتری موتور توربوشارژر بر موتور اتمسفریک صحبت نکرده! آره خب. تو بردی بیا جایزه ات رو بگیر که چشم بسته غیب گفتی...(طیب طیب الله احسنت باریکلا🤚) ولی... باید یکی تحقیق کنه...(شاید لازمه عمرش رو بذاره) شاید حضرت رسول در مورد مرکب خوب ،آداب برخورد راکب با پیاده،در مورد مسافرت راحت،در مورد مسایل مرتبط دیگه مطالبی فرموده باشن که بشه مبنای کار.و بعدش مجتهد خودروساز ما با این مبنا(اجتهاد خاص) و بقیه مبانی اسلامی(اجتهاد عام)بیاد یه خودرو طراحی کنه.و تمام تلاشش رو بکنه که خودرو اسلامی و توحیدی باشه.همین مسیر رو رفتن و همین اجتهاد عذر آوره و اثر مبارک داره(طریقیت و سببیت و مصالح و از این حرفا...) اگر همه چی درست پیش بره یه خودرویی ساخته میشه که میشه بهش گفت خودرو اسلامی.حالا اگه توش قرآن هم نباشه اسلامیه. 🔸اما حالا لازمه همش بهش بگیم اسلامی؟ نه.چون همه میدونن. مثلا مگه شرکت جیپ،فراری،بنز،اشکودا،مورسیه لگو،فورد،تسلا و...جلو خودروهاشون مینویسن که خودرو مادی گرا؟ 🔻ولی من و تو میدونیم که این خودرو محصول تمدن مادی گراست... چرا ما گاهی مجبوریم بگیم اسلامی؟ چون تو اقلیت قرار گرفتیم و حالا باید از اقلیت دربیاییم. ♦️شود ولیک به خون جگر شود... هر دو مفهوم این جمله کوتاه جواب دوتا جریان باطل هستن.قسمت اول که میگه "شود" جواب اونهایی که این کار رو نشدنی میدونن و قسمت دوم که میگه "ولیک به خون جگر شود" جواب اونهایی که فکر می کنن از مسیر عادی و بی زحمت و دردسر میشه انجامش داد. این مسیر مجاهد میخواد.مجاهد شهید... ♦️حرکت در این مسیر فقط و فقط کار نخبه هاست.کار آدم عادی نیست.مخصوصا سرداری و پرچمداری در این مسیر کار آدمهای خاص با توان بالای نظری و البته اجراییه.اگر به تصدیق حداقل 40 نفر آدم شناس(تصدیق خاله و دایی معمول آدمها ملاک نیست)شما نخبه تمدنی هستید خیز پرچمداری وردارید و الا به پرچمدار دیگری کمک کنید.با این حساب این مسیر "نخبه مجاهد شهید" میخواد. ♦️علاوه بر موارد فوق پرچمدار این مسیر باید پشتوانه عظیم روحی و معنوی داشته باشه.پس "مومن نخبه مجاهد شهید" لازمه... ♦️تمدن سازی مثل باز کردن یه مغازه است که غذای طبخ شده میفروشه.وقتی غذا خوب باشه مردم میان مشتری شما میشن و جامعه کم کم آماده گام بعدی میشه(ظهور) ولی اگر تو مغازه ات به هر دلیلی ضعیف کار کنه مردم مشتری مغازه های دیگه میشن.(مردم کلا مقدمتا با هیچ مغازه ای عهد اخوت همیشگی نبستن)و اینکه مردم مشتری اونها بشن یعنی هی دارن از قدم بعدی دور میشن و شاید بی باور به اصول و دشمن اصول هم بشن. ♦️در نهایت اینم بگم که تمدن اسلامی مثل یک گهواره است که نیازهای طفل رو برطرف می کنه چون نیازهاش رو به رسمیت میشناسه.(انحراف صوفی گری نداریم که...)ولی این گهواره جوری طراحی شده که بچه توش بتونه رشد کنه.بچه رو معلول نکنه.بالشش جوریه که پشت کله بچه صاف نشه.پاهای بچه منحرف نشه و... تمدن ساز اسلامی یعنی کسی که این گهواره رو برای بشر میسازه تا بزرگش کنه تا دچار فهم بشه و حرف بشنوه... ببخشید بابت اطاله کلام. شاید این مطلب بنا به سوالات و نقدها بخش یا بخشهایی بهش اضافه بشه. پ.ن:این مطلب همه عرایض بنده در حوزه تمدن سازی نبود و فقط خلاصه ای ابتدایی از نوع نگاه بنده به این مقوله بزرگ و پیچیده است.کارکرد اصلی این متن ایجاد جرقه اولیه و درگیر کردن ذهن مخاطبین و علاقه مندان(بالقوه) به این حوزه است. ضمیر الیاس @zamir_elyas
بی مادری نهایت محتاج بودن است مادر کجاست که مارا دعا کند... @zamir_elyas
مثل کوه "استوار"... چقدر دلم برای شما تنگ شده.و چقدر میل رفتن و رها شدن از این سلول انفرادی رو دارم. چقدر این دنیا "نخواستنی" شده و چقدر حوصله ی هیچ چیز رو ندارم. مردم شهر خداحافظتان من رفتم کسی از کوچه ی غم آمده دنبال دلم... @zamir_elyas
این شهید بزرگوار رو میشناسید؟ از بزرگترین و دلیرترین های تاریخ افغانستان. تو این روزهای افغانستان دوست و دشمن بیشتر جای خالیش رو حس می کنند. پ.ن:تاریخ افغانستان رو بخونید. پ.ن2:افغانستان پاره تن ایران است و باید به دامن وطن برگردد. @zamir_elyas
هی سعی می‌کنم که تو را کیمیا کنم هی دست‌های مس‌گر من درد می‌کند... پیشنهاد دوستانه:شعرهای مرحوم "نجمه زارع" رو حتما بخونید. @zamir_elyas
10.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوره فشرده موسیقی کلاسیک اروپایی در 3 دقیقه😁 اگر : 🔸بتهوون 🔸شوپن 🔸برامس 🔸باخ 🔸موتزارت قطعه "happy birthday " رو مینواختن.😂 نوازنده:نیکول پسس پ.ن:برای شناخت تمدن غرب(اروپاشون) موسیقی کلاسیک رو مطالعه و تحلیل کنید. @zamir_elyas
ای خانه ات آباد خراباتت کـو ای چشمه ی نور انشعاباتت کو در شهر نشانه ای ز تبلیغ تو نیست ای عشق ستاد انتخاباتت کو؟ مهدی جهاندار @zamir_elyas
خواب نما_قسمت اول پام رو که از لبه آسفالت بلند کردم و گذاشتم رو سنگریزه ها انگار وارد یه دنیای دیکه ای شدم.از یه راه کوچیک به سمت پایین دره سرازیر شدم.صدای آب رودخونه که اون پایین داشت حرکت می کرد تشویقم میکرد که تندتر برم.شیب دره باعث شده بود بدنم کمی کج بشه و سنگینی وسایل همراهم رو بیشتر حس کنم.یه لحظه به این فکر کردم که چرا تنها اومدم و همون موقع بود که بوی آب رودخونه به مشامم رسید و تنهایی رو یادم رفت. چند دقیقه بعد کنار رودخونه بودم.وسایلم رو کنار یه تخته سنگ گذاشتم و رفتم کنار آب ایستادم.سریع کتونی هام رو دراوردم و پاهام رو گذاشتم تو آب.خنکی آب وجودم رو آروم کرد و نوازش جریانهای آب داشت منو دیوانه میکرد.انگار پاهای من نظم جریان آب رو به هم ریخته بود و رگه های آب باید از کنار قوزک پام یه دور اضافه میزدن تا برگردن به مسیر خودشون. بعد چند دقیقه بلند شدم و با همون پاهای خیس کتونیم رو پوشیدم و شروع کردم کمی چوب جمع کردم.چوبهارو تو سایزهای مختلف جمع می کردم تا آتش رو راحت تر روشن کنم.موقع جمع کردن چوبها یه آواز خاصی میخوندم که راستش یادم نمیاد چی بود.ولی یه آهنگی شبیه نواهای کلیسایی داشت. چوبهارو ریختم کنار یه قلوه سنگ نسبتا بزرگ و مثل سرخپوستها شروع کردم چیدن ساختمون چوبی که قرار بود چند دقیقه دیگه بسوزونمش.آتیش که روشن شد همون اول کار بوی دود تا عمق وجودم رخنه کرد و یه حسی بهم دست داد که راستش نمی تونم توصیفش کنم. کمی بعد صدای چک چک چوبهایی که میسوختن مثل ساعت تو ذهنم افتاد.وسایلم رو باز کردم و توری فلزی همه کاره ام رو گذاشتم رو آتیش.چند دقیقه بعد تیکه های مرغ رو که آماده کرده بودم گذاشتم روی توری. تا گذاشتمشون فس صداشون درومد.رفتم کنار رودخونه منتظر نشستم.حالا فضا یه خورده عجیب شده بود. صدای رودخونه،صدای زوزه باد،صدای فس و فس آتیش وقتی چربی غذا روش میفتاد،صدای غورباغه ها،صدای یه کلاغ که با فاصله زیاد داشت غار غار می کرد،صدای پرنده های دیکه...چقدر این طبیعت صدا داشت.ترکیب این صداها با بوی رودخونه،بوی دود آتیش،بوی پختن کباب بوی گلها و علف ها ،مخصوصا بوی شکوفه های درخت سنجدی که همیشه دوستش داشتم و بهش تکیه می دادم و بوی پونه های کنار آب...اتمسفر جالبی رو برام درست کرده بود. چند ساعت بعد وقتی غذام رو خورده بودم تصمیم گرفتم یه چرتی بزنم.همه چیز رو فراهم کردم.جای خوابم هم آماده کردم.قبل از اینکه برم بخوابم یه لیوان دیگه از اون چای آتیشی که دم کرده بودم خوردم.بلند شدم برم بخوابم،که از خواب پریدم! من داشتم خواب میدیدم... وقتی بلند شدم تا چند ثانیه نمی دونستم کجام.تنها چیزی که کاملا درک میکردم این بود که خیلی تشنمه.کم کم دیوارهای اتاقم رو شناختم و نهایتا فهمیدم که کدوم وری خوابیدم.بلند شدم و رفتم سمت در.از در که چرخیدم بیرون صاف رفتم سمت یخچال.در یخچال رو باز کردم و پارچ آب رو سر کشیدم.خیلی تشنم بود ولی آب پارچ بیش از حد سرد بود و کمی اذیتم کرد.تصمیمم این بود که بی درنگ برم بخوابم.رفتم سمت اتاق تا خواستم بدنم رو پرت کنم رو تخت از خواب پریدم! من داشتم خواب میدیدم... بیدار که شدم دیدم نزدیک غروبه و هوا کمی هم سرد شده.آتیشی که کنار رودخونه روشن کرده بودم حالا فقط یه ذره خاکستر ازش مونده بود.باز هم احتیاطا کمی آب روش ریختم.موقعی که داشتم آب میریختم یاد حرف عوام افتادم که آب روی آتش بریزی اجنه ناراحت میشن و...آدم ترسویی نبودم اما وسط یه دره خلوت،تک و تنها و دم غروب،شاید ته دلم ترسی ایجاد شد که باعث شد تندتر وسایلم رو جمع کنم.کوله ام رو انداختم رو دوشم و آروم آروم از همون راهی که اومده بودم برگشتم سمت جاده. به ماشین که رسیدم هوا کاملا تاریک شده بود. یه لحظه یه ترس و کلافگی عجیبی وجودم رو گرفت.سوییچ رو جا گذاستم؟تو این تاریکی محاله بتونم پیداش کنم.نه!اینهاش ثو جیب بغل کوله است. نشستم تو ماشین.صدای روکش چرم صندلی ماشین هیچوقت اینقدر برام دلچسب نبود.روشن کردم و رفتم سمت شهر.کمی که رفتم احساس کردم خیلی خوابم میاد.نیمه خواب شده بودم.تصمیم گرفتم بگیرم بغل و کمی بخوابم.کنار یه ساختمون بزرگ خدمات رفاهی جاده ای پارک کردم.پیاده شدم تا قبل خواب یه سیگار بکشم.سیگار رو روشن کردم و گذاشتم کنار لبم.کام اول رو که گرفتم یه لحظه به این فکر کردم که من که اصلا سیگاری نیستم!داشتم به همین فکر میکردم که ازخواب پریدم! من داشتم خواب میدیدم... ادامه دارد @zamir_elyas