حجت الاسلام کفیل ـ ویژه شهادت حضرت حمزه سلام الله علیه.mp3
زمان:
حجم:
4.58M
استاد کفیل(کارشناس حوزه مهدویت)
🔸نام کامل: #حمزة_بن_عبدالمطلب
🔹#زادروز: ۲ تا ۴ سال پیش از عامالفیل
🔸زادگاه: #مکه
🔹#شهادت: ۱۵شوال ۳ق؛ منطقه احد
🔸نحوه شهادت: شهادت در #جنگ_احد به دست وحشی، غلام جبیر بن مطعم
▪️▪️▪️▪️
📚امام باقر عليهالسلام:
بر ستون عرش نوشته شده است: #حمزه، شير خدا و شير رسول خدا و سيّد شهيدان است.
▪️▪️▪️▪️
@bonyad_313_mahdaviyat
بسم الله الرحمن الرحیم
#اربعین_در_مسیر_ظهور
#قسمت_یازدهم
واز کسانی که از ایشان دفاع میکنند
و از کسانی که در راه رفع حوائجشان شتاب می کنند ، و از کسانی که اوامرشان را اطاعت می نمایند ، و از کسانی که از ایشان حمایت می کنند ، و از کسانی که برای انجام خواسته های ایشان از یکدیگر سبقت می گیرند، و از کسانی که در حضور ایشان به شهادت می رسند قرار بده .
2-مطالعه سرگذشت یاوران امام حسین ع باعث الگو گیری از آنان در ما شده انگیزه ما را در نصرت امام زمان ع افزایش می دهد .
#نصرت_قلبی
4 : #شوق_دیدار
باید یک شیعه آنچنان امام زمانش را دوست بدارد که مشتاق دیدار ایشان باشد، به حدی که به شوق این ملاقات، هر آنجایی که فکر می کند محبوبش را بیابد، مراجعه نماید و به سان علی ابن مهزیارکه بیست سفر به عشق دیدار امامش به مکه مشرف شد آنهم با آن سختی هایی که با شتر مسیر را طی می کردند.
حال امام ما علیه السلام در شب های جمعه درکربلا هستند و بسیار خوبست که ما علاوه بر نیت زیارت مرقد #مطهرامام حسین علیه السلام،#نیت زیارت ولی دم ایشان را بنماییم .
باید این اشتیاق را آنقدردردلمان افزایش دهیم که وقتی ندای" الا یا اهل العالم انا الامام القائم "را شنیدیم همگی خود را به #مکه برسانیم و به وصال محبوب عزیز تر ازجانمان برسیم .
در ذیل آیه "این ما تکونوا یات بکم الله جمیعا" از امام صادق ع نقل شده که این ایه در مورد اصحاب قائم ع است که آنها شب در خانه و رختخوابشان هستند و شبانه ناپدید شده و صبح در مکه هستند .
بعضی در روز در #ابرها حرکت می کنند (با هواپیما ؟)
امام زمان بین رکن و مقام فریاد می کشند که ای دوستان #خاص و برگزیدگان من که خدا برای نصرت من ذخیره شان کرده ، به نزد من بیایید .
این ندای حضرت به همه آنان که در محرابها و رختخوابهایشان هستند رسیده و بدون چشم به هم زدنی معطلی به سمت مکه حرکت و همگی درحضور ایشان بین رکن و مقام جمع می شوند
شعله ورشدن ِ شوقِ یاری و اشتیاق ِدیدار است که به چشم به همزدنی عاشق را به سوی محبوب روانه می کند والا خدای ناکرده مانند عبیدالله حر جعفی می شویم که امام حسین علیه السلام او را برای یاریشان، دعوت کردند ولی .....
ادامه دارد .....
#داستان_نماز
💓 خاطره ای تکان دهنده 💓
🌳 در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه #جشن_تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچه ها داشت و تنها معلمی بود كه سر وقت در مدرسه با بچه ها نماز می خواند،
🌳 به کلاس ما آمد و گفت: «بچه ها برای دوشنبه ی هفته ی آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكلیف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.»
🌳 من همان جا غصه دار شدم چون در خانه ما به این چیزها بها داده نمی شد و خبری از نماز نبود.
روزهای بعد، بچه ها یکی یکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه می آوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟»
🌳 من گریه کنان از دفتر بیرون آمدم. فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر #نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.»
ولی من می دانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.
🌳 بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوش کلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: «بچه ها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خدای خود هر چه بخواهید خدای مهربان به شما می دهد.
آن روز خیلی به ما خوش گذشت.
🌳 به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجاده ام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهی به #سجاده كرد و با حالتی خاص اصلاً به من توجهی نکرد.
من كه تازه به سن تكلیف رسیده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گیرم كه این گونه نشد.
🌳 اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را دید، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشه ای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟!
بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.
🌳 #اذان صبح از حسینیه ای که نزدیک خانه ما بود به گوش می رسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریه ام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.
پدر و مادرم هر دو مرا صدا می کردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کرده اند،
🌳 با نگرانی پرسیدم: چه شده؟!
كه یك دفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیده ایم.!
خواب دیدیم ما را به طرف پرتگاه #جهنم می برند، می گفتند شما در دنیا نماز نخوانده اید و هیچ عمل خیری ندارید و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانیت سؤال می كردند و ما هم گریه می کردیم،
🌳 جیغ می زدیم و هر چه تلاش می کردیم فایده ای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم. خیلی وحشت كرده بودیم. ناگهان صدایی به گوشمان رسید كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه دارید، دیشب در خانه ی این ها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.»
🌳 آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزه های خود را بجا آوردند و در یك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آن ها را مورد عنایت قرار داد.
🌳 این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به #مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.
🌳 اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را می گذراند.
🌳 وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچه ای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفته اند.
یک هفته ای می شد که به رحمت خدا رفته بود.
🌳 خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد.
حال من مانده ام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسی از آن مدیر نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدایی هستم و در جشن تكلیف دانش آموزان، یاد مدیر متعهد خود را گرامی می دارم و هر سال که می گذرد برکت را به واسطه ی #نماز_اول_وقت در زندگی خود احساس می کنم.
🌳 خدا همه خادمین نماز را موفق بدارد و آنانی كه برای اقامه نماز تلاش كردند و به رحمت خدا رفته اند را بیامرزد و ما را هم جزو نمازگزاران واقعی قراردهد.
خواهر کوچک شما ـ التماس دعا
📚 اصغر آیتی و حسن محمودی، پر پرواز ؛ ص ۱۲۲.
مرکزتخصصینماز 🕋 @namazmt