╰━━⊰❀🧡❀⊱━━╯
*#طنز_جبهـہ😂*
-پسرخاله زن عموی باجناق:😁👇🏻
یک روز سید حسن حسینی از بچههای
گردان رفته بود ته درهای برای ما یخ بیاورد.
موقع برگشتن، عراقیها پیش پای او
را با خمپاره هدف گرفتن، همه سراسیمه
از سنگر آمدیم بیرون، خبری از سید نبود😞
بغض گلوی ما را گرفت🥺بدون شک شهید
شده بود. آماده میشدیم برویم پائین
که حسن بلند شد و لباسهایش را تکاند،
پرسیدیم: «حسن چه شد؟»🧐
گفت: «با حضرت عزرائیل آشنا در آمدیم😳
پسرخاله زن عموی باجناق خواهرزاده نانوای محلمان بود😳😶😂😐😂
خیلی شرمنده شد، فکر نمیکرد من باشم
والا امکان نداشت بگذارد بیایم.
هرطور بود مرا نگه میداشت!»😁🙈
#بخند_مومن😂
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮♥️
*
╰━━⊰❀💛❀⊱━━╯
*#همسفرانه*
°😯°➣" تو" ڪلمه عجیبےست
°👌🏻°➣پدرم مےگفت بگو "شما"
°☺️°➣قشنگتـــر است ،ولے
°💚°➣از " تو " زیباتــــر
°😍°➣مگـرمے شود جانــا⁉️
#جانانمنے😘
°🌸° ➣
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
*#چفیه*
دم سنگربودیم
خدافظےڪردنشست
ترڪِ موتورحاج همت رفت
۲مترفاصلھ نگرفتھ بودخمپارھ
زدن شھیدشد،بھ همین راحتےمیگف
۲۰سالھ دارم میدوم ڪھ برسم
بھ اون۲مترڪھ فاصلھ
بودبینمون
*|💚 #شھید*
*#طنز_جبهـہ😂*
-پسرخاله زن عموی باجناق:😁👇🏻
یک روز سید حسن حسینی از بچههای
گردان رفته بود ته درهای برای ما یخ بیاورد.
موقع برگشتن، عراقیها پیش پای او
را با خمپاره هدف گرفتن، همه سراسیمه
از سنگر آمدیم بیرون، خبری از سید نبود😞
بغض گلوی ما را گرفت🥺بدون شک شهید
شده بود. آماده میشدیم برویم پائین
که حسن بلند شد و لباسهایش را تکاند،
پرسیدیم: «حسن چه شد؟»🧐
گفت: «با حضرت عزرائیل آشنا در آمدیم😳
پسرخاله زن عموی باجناق خواهرزاده نانوای محلمان بود😳😶😂😐😂
خیلی شرمنده شد، فکر نمیکرد من باشم
والا امکان نداشت بگذارد بیایم.
هرطور بود مرا نگه میداشت!»😁🙈
#بخند_مومن
@HeremDefender
#طنز_جبهه
اخوی عطر بزن ...
شب جمعہ بود
بچه ها جمع شده بودند تو سنگـر براے دعاے کمیـل
چراغـاࢪو خامـوش کـــــردند🔦
مجلـس حال و هواے خاصی گࢪفته بود هࢪکسے
زیر لب زمزمه مےکرد و اشک میࢪیخت
یہ دفعہ اومد گفت اخوے بفـرما
عطࢪ بزن ...ثواب داࢪه✨
- اخہ الان وقتشہ؟
بزن اخوي ..بو بد میدي ..امام زمـان نمیاد تو مجلسمونا💥
بزن بہ صورتت کلے هم ثواب داره
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند💡
صورت همه سیاه بود
تو عطر جوهر ریخته بود...
بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند.
•
•
✉🔗͜͡📘¦↫ #طنز_جبههツ
.............🚔...............
«@HeremDefender|پاسدارعشق