حتي گروههاي مسلحانه اي چون گروه «والعصر» را هدايت ميكرد كه اعضاي آن بعدها دستگير شدند. (۲۸) آقا سيد علي ارتباط زيادي با قشر دانشجو داشتند و علاوه بر آشنا كردن آنان با معارف اسلامي و حقايق دين، و انگيزش روح جهاد و مبارزه با رژيم طاغوتي پهلوي، در اصلاح اخلاق و رفتار، و دميدن روح تقوا در آنان نيز تلاش گسترده اي داشتند و در هر دو بعد، موفق به تاثيرگذاري عميق در مخاطبان خود شدند. اين فعاليتها موجب شده بود كه ساواك ايشان را تحت مراقبت ويژه بگيرد و همواره با احضار به ساواك، مورد بازجويي
قرارداده يا منزل ايشان را محاصره و از رفت و آمد افراد ممانعت به عمل آورد و بتدريج درسهاي ايشان را نيز با زور تعطيل كند. و بالاخره هم در دي ماه سال ۵۳ ايشان را دستگير، به تهران آورده و در زندان و شكنجه گاه مخوف ساواك، يعني كميته مبارزه با خرابكاري، به طور انفرادي محبوس ميكنند. بسياري از يادداشتهاي ايشان ضبط ميشود. اين ششمين و - به تعبير آيت الله خامنه اي - سخت ترين بازداشت ايشان بود. مدتها در سلولي در زندان كميته مشترك در شهرباني، با سخت ترين شرايط و همراه با بازجوييهاي دشوار، نگه داشته ميشوند.
#مجموعه_مقالات_مقام_معظم_رهبری
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
مقام وكرامت زن در اسلام خدمت اسلام به زن اسلام ميخواهد كه زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زنها را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زن انسان ساز
اگر زنهاي انسان ساز از ملتها گرفته بشود، ملتها به شكست و انحطاط مبدل خواهند شد. (۴۴)
۱۳/۱۲/۵۷
احترام اسلام به زنها
اسلام به شما آنقدر احترام قائل است كه براي مردها نيست. اسلام شما را ميخواهد نجات بدهد؛ اسلام شما را ميخواهد از اين مَلْعَبه اي كه اينها ميخواهند شما را ملعبه قرار بدهند نجات بدهد؛ اسلام ميخواهد شما را يك انسان كامل تربيت كند. (۴۵)
۱۷/۱۲/۵۷
بيرون آوردن زن ا ز مظلوميت
اسلام منت گذاشت بر انسان، زن را از آن مظلوميتي كه در جاهليت داشت بيرون كشيد. مرحله جاهليت مرحله اي بود كه زن را مثل حيوانسان- بلكه پايينتر از او (مي شمردند). زن در جاهليت مظلوم بود. اسلام زن را از آن لجنزار جاهليت بيرون كشيد. (۴۶)
۲۶/۲/۵۸
زن، مبدأ سعادتها
زن انسان است؛ آن هم يك انسان بزرگ. زن مربي جامعه است، از دامن زن انسانها پيدا ميشوند. مرحله ي اولِ مرد و زن صحيح، از دامن زن است. مربي انسانها زن است. سعادت و شقاوت كشورها بسته به وجود زن است. زن با تربيت صحيح خودش انسان درست ميكند؛ و با تربيت صحيِح خودش كشور را آباد ميكند. مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند ميشود. زن مبدأ همه سعادتها بايد باشد. (۴۷)
۲۶/۲/۵۸ مادر، مبدأ خير
مادرها مبدأ خيراتند و اگر خداي نخواسته مادري باشد كه بچه را بد تربيت كند، مبدأ شرورند. (۴۸)
۲۶/۴/۵۸
زن، مظهر تحقق آمال بشر
زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش دِه زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن مرد به معراج ميرود. دامن زن محل تربيت بزرگ زنان و بز رگ مردان است. (۴۹)
۲۷/۲/۵۸
#جایگاه_زن_از_دیدگاه_امام_خمینی
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#سکوت_و_جدل 2 ✍ محال است؛ زحمتهای انسان در جهت خودسازی و رسیدن به آسمان، نتیجه دهد؛ اگر... زبانش، ت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سکوت و جدل 03.mp3
4.53M
#سکوت_و_جدل 3
✍ کلمات و سخنان یک انسان، معرف درونِ او، و ساختارِ باطنش هستند.
🔻برای بزرگتر شدن روحمان، و قدرتمندتر شدن باطنمان؛
اول بایدیادبگیریم چجوری حرف بزنیم
🕌در محضر امام روح الله (۱۸۷)
💠 امام و نگرانی برای اسلام
📌 امام خمینی (ره ):
من حقیقتاً نگران هستم. من نگران اسلام هستم. ما اسلام را از چنگ محمد رضا در آوردیم. و من خوف این را دارم که اسلام به چنگ ما مبتلا شده باشد، به طورى که ما هم مثل او یا بدتر از او بر سر اسلام بیاوریم. این نگرانى هست و زیاد است... اگر بنا باشد که هر جا آدم برود میبیند که [دائماً] مردم دارند شکایت میکنند. زن و بچه مردم میآیند گریه میکنند. می آیند [التماس] می کنند. من هم خسته دارم میشوم. خدا میداند که من در آن رژیم سابق هیچ وقت از هیچ چیز خسته نمیشدم، هر فشاری میآوردند بر من خسته نمیشدم، حالا دارم از خودمان خسته میشوم؛ آخر چرا باید این طور باشد. یک فکری بکنید. اگر دیر بجنبید اسلام را در خطر تضییع و رفتن آبرویش قرار دادهاید. مسئولیم همه ما... در هر صورت برسید به داد اسلام. به دست ما خراب نشود اسلام. اگر یک وقت به دست دشمنهای ما میشد ما مسئول نبودیم. اگر حالایی که به دست ما رسیده، به دست ما خراب بشود اسلام، ما مسئولش هستیم ...
📚 صحیفه امام،جلد ۱۱، صفحه ۳۱۲ تا ۳۱۸
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جمهوری_اسلامی_حَرم_است
#امام_خمینی
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
@zandahlm1357
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
بيماري بدخيم حدود سه سال پيش دچار بيماري بدخيمي شدم. بيست کيلو کاهش وزن پيدا کرده بودم. تشخيص دکتره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاكزاد مفلوج شفا يافت
در غروب روز پنجشنبه ۴ شعبان ۱۳۷۳ استوار پاكزاد مفلوج شفا يافت چنانچه در روزنامة خراسان شماره ۱۳۷۷ گويد كه استوار پاكزاد كه در حدود سن ۶۰ سالگي است در حدود ۳۰ سال قبل بواسطه اصابت گلوله از هر دو پا و دست چپ فلج شد و علاج اثر نكرد در اين روز به قصد استشفاء به آستان قدس رضوي رفت و شفاي خود را درخواست كرد در حين زيارت از حضرت قمربني هاشم حضرت ابوالفضل (ع) هم استمداد كرد كه ناگهان حالت اغماء به او دست داد و در آن حال بزرگواري را ميبيند كه ميگويد استوار پاكزاد برخيز. چون چشم باز ميكند كسي را نميبيند لكن ملتفت ميشود كه در خود هيچ بيماري ندارد و از زمان صحتش سالمتر است.
پاييز از راه ميرسد
نويسنده: علي براتي کجوان
نام بيمار: مجتبي
نوع بيماري: جراحت شديد در اثر تصادف
نان خريد و آرام آن را روي زين عقب موتور بست، روي موتور نشست و آن را روشن کرد، به رو به رو خيره شده بود. بادي به ميان موهايش دويد، برگهاي روي زمين به اين و آن طرف ميدويدند. به راه افتاد چهره همسر مهربانش جلوي چشمش مجسم شده بود که به او لبخند ميزد. تبسمي بر لبانش نشستو بر سرعت موتور افزود، به اطراف خيابان نگاهي انداخت و باز به جلويش خيره شد، به يکباره اتومبيلي به سمت چپ خيابان پيچيد و مرد دستپاچه پيش از آن که بخواهد ترمز بگيرد با ماشين برخورد کرد، به هوا پرت شد و
با شدت به زمين برخورد کرد و ديگر چيزي نفهميد و سياهي و سياهي.
راننده با عجله پايين دويد. مرد جوان بر روي زمين افتاده بود و خون سرش آسفالت سياه را به رنگ خود در آورده بود، لحظه به لحظه بر تعداد جمعيت افزود ميشد، صدايي مرد راننده را به خود آورد و او با سرعت به سوي تلفن دويد. آمبولانس رسيد و پير خونآلود مرد جوان را درون خود جاي داد، صدايي شنيده شد، برادر صبر کنيد حلقه ازدواجش روي زمين افتاد و...
سالن بيمارستان از ازدحام جمعيت گم شده بود، دکتر بعد از معاينه مرد جوان دستور عکسبرداري ميدهد و بعد اطاق عمل، زني جوان به همراه مردي ميانسال سر ميرسند. صداي گريه و شيون سالن را پر ميکند و مرد جوان را به اطاق عمل ميبرند. صداي تيک تاک ساعت انتظار را کشندهتر ميساخت و مر ميانال درون خودش ميشکست. زن جوان چادرش را به دندان گرفته بود و نگراني از چشمهايش ميباريد. پيرزني از راه ميرسد و خودش را ميان بازوان دختر مياندازد. اشکهايش جاري ميشود. صداي دعا يک لحظه قطع نميشود.
پيرمرد پشت اطاق عمل چهره رنگ پريده پسرش را نظاره ميکند، زمان به کندي ميگذرد، پيرمرد پشت اطاق عمل چره رنگ پريده پسرش را نظاره ميکند، زمان به کندي ميگذرد، پيرمرد احساس دلشوره عجيبي وجودش را گرفته است. مرد جوان را از اطاق عمل بيرون ميآورند و به قسمت مراقبتهاي ويژه انتقال ميدهند.
چشمهاي منتظر يک آن از روي صورت مرد برداشته نميشود. پيرمرد به سوي دکتر ميرود و دکتر در جواب ميگويد: فقط دعا کنيد، حالش خيلي وخيم است و پيرمرد دوباره ميشکند، بر ميگردد، چشمهايش با چشمهاي عروسش تلاقي ميکند و اشکهاي او را ميبيند. پرستار از اتاق بيمار بيرون ميآيد و فرياد ميزند: دکتر، دکتر، مريض حالش خوب نيست و دکتر به همراه چند نفر ديگر به اتاق مريض ميدوند و چند لحظه بعد پيکر بيجان مرد روي برانکارد به طرف سردخانه در حال حرکت بود. صداي گريه و زاري سالن را پر کرده بود، پيرزني به سر و صورت ميزد، زني در گوشهاي نشسته و باران اشک از چشمهايش جاري بود و پيرمرد از بيمارستن خارج ميشود.
پيرمرد در هياهو و ازدحام حرم خودش را گم کرده بود ميلرزيد، گريه ميکرد، سرش را به ضريح گذاشه بود و ميگريست: آقا نوکر آستانت آمده، من پيرمرد توي اين دنيا به جز پسرم چه کسي رو دارم؟ به عروسم رحم کن. از خدا بخواه جوانم را به من برگردونه، آقا، به جان جوادت قسمت ميدهم.
و ديگر گريه بود، اشک، آه بود و درد، چيزي درونش فرياد ميزد. دستهايش ضريح را محکم گرفته بود که چيزي شايد
نوري، درونش روشن شد، اشکهايش را با پشت دستش پاک کرد، سلامي داد و آرام از ضريح رو برگرداند. به صحن که رسيد باد پاييزي به صورتش خورد.
آفتاب کمرنگي بر گوشهاي از صحن ميتابيد و پيرمرد از حرم خارج شد.
تا به داخل سالن بيمارستان رسيد همه را خوشحال ديد. تعجب کرد. زن جوان پيش دويد و خنده کنان گفت: عمو، مجتبي زنده شد و پيرمرد رو به قبله ايستاد بغض آمد و آمد و چون اشکي از چشمهاي پيرمرد بيرون زد و از لاي شيارهاي گونهاش روي دستهايش چکيد. زن همچنان ميگفت: وقتي شما رفتيد مجتبي را به طرف سردخانه ميبردند که انگشت پاي او تکان ميخورد. پرستار ميفهمد و سريع او را به اتاقش بر ميگردانند. دکترها جمع ميشوند و تنفس مصنوعي و... که به يکباره صداي الله اکبر به گوش ميرسد. عمو جان مجتبي زنده ميشود. به خدا راست ميگم. پيرمرد ميگريست، سرش را تکان داد. آرام به سينهاش ميکوبيد و ميگفت: قربونت برم، آقا، عنايت کردي، لطف کردي تا آخر عمرم مديونتم و...
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
۲. گفتگوی امام (علیه السلام) با زید امام (علیه السلام)، اعمال و رفتار و افکار برادرش زید را به شدت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا